۱۳۹۱ مرداد ۱۳, جمعه

مشروطيت آبروي ايرانيان است


بار ديگر سالگرد اعلان مشروطيت فرا رسيد؛ در يكصد و پنج سالگي جنبش مشروطيت ايران، نگاهي ديگر به علل و عوامل، توابع و اثرات و شرايط رويداد مشروطيت در تاريخ و فرهنگ ايران زمين دارم؛ نوشته ام را در مصاف با باورمندان به شكست خوردن مشروطيت ارائه مي كنم و بر اين ايده ام كه جنبش‌ مشروطيت‌ نه‌ شكست‌ خورده‌ است‌ و نه‌ آرمان‌هاي‌ آن‌ از بين‌ رفته‌اند؛ براي‌ اينكه‌ بهتر بتوان‌ به‌ اين‌ مسأله‌ شناخت‌ پيدا كرد، بازخواني‌ آن‌ جنبش‌ و تحليل‌ عقلاني‌ آرمانهايش‌ بهترين‌ راه‌ را پيش‌ روي‌ ما مي‌گذارد.
بر پايه اين ديدگاه مي‌توان‌ به‌ اهميت‌ جنبش‌ مشروطيت‌ و الزاماتي‌ كه‌ در فرهنگ‌ و جامعة‌ ايران‌ پديدار ساخت‌، آگاه‌ شد و از «پروژة‌ ناتمام‌ مشروطيت‌» در ايران‌ سخن‌ گفت‌؛ در تبيين و تشريح سويه اي از تأمل در ناتمام ماندگي مشروطيت‌، درك‌ و دريافت‌ گفتمان‌ مشروطه‌ و پيش‌زمينه‌ها و نتايج‌ آن‌ قرار مي گيرد، به اين معني كه طرح‌ پرسش‌ از آن‌ جنبش‌ و اين‌ كه‌ «مشروطيت‌ چيست‌؟» سويه اي ديگر از اين‌ بحث‌ كاوش‌ از دستاوردهايي‌ است‌ كه‌ نتيجه‌ و ثمرة‌ مشروطيت‌ در لايه‌هاي‌ مختلف‌ زندگي‌ ايرانيان‌ است‌، يعني‌ پرسش‌ از اين‌ مسأله‌ كه‌ «مشروطيت‌ چه‌ دستاوردهايي‌ داشت‌؟»
در طرح تأمل تاريخي راجع به چيستي مشروطيت، شرايط‌ دروني‌ و موقعيت‌ بين‌المللي‌ ايران‌ عصر مشروطه‌ را براي‌ فهم‌ بهتر آرمان‌هاي‌ مشروطه‌خواهان‌ و علل‌ استقرار آن‌ در جامعه‌مان‌ را بايد ترسيم‌ كرد‌؛ بر اين اساس كه‌ مشروطيت‌ پديدة‌ خلق‌الساعه‌ اي نبوده‌ و ريشه‌ در تحولاتي‌ داشت‌ كه‌ از نزديك‌ به‌ يكصد سال‌ پيش‌ از آن‌، در لايه‌هايي‌ از زندگي‌ و سياست‌ و فرهنگ‌ كشورمان‌ به‌وقوع‌ پيوسته‌ بودند؛ درواقع‌ با جنگ‌هاي‌ ايران‌ و روسيه‌ كه‌ منجر به‌ قرارداد تركمانچاي‌ شد و جنگ‌ در هرات‌ با بريتانيا كه‌ قرارداد پاريس‌ را درپي‌ داشت‌، ايران‌زمين‌ وارد معادلات‌ نوين‌ جهاني‌ شد كه‌ با امكانات‌ سنتي‌ قدرت همآوردي با انگاره هاي سنتي را در آن‌ نداشت.
اين‌ قراردادها گذشته‌ از اينكه‌ به‌ قيمت‌ ازدست‌ رفتن‌ بخش‌هايي‌ از ايران‌ منعقد شدند، در مبادلات‌ تجاري‌ نيز تأثيرگذار بودند. از نظر سياسي‌ هم‌ حكومت‌ قاجاريه‌ آن‌ توانايي‌ را نداشت‌ كه‌ در عرصه‌هاي‌ تازة‌ ديپلماتيك‌ و در سياست‌ داخلي‌ از اهرم‌هاي‌ مدرن‌ بهره‌مند شود. اين‌ مسائل‌ زمينه‌هاي‌ بروز نخستين‌ آگاهي‌هاي‌ فرهنگي‌ را از تحولات‌ جهاني‌ فراهم‌ ساختند. تجار هم‌ كه‌ ازانعقاد قراردادهاي‌ پيش‌گفته‌ در آستانة‌ ورشكستگي‌ قرار گرفته‌ بودند و از طرف‌ ديگر ارتباطات‌ با كشورهاي‌ پيشرفته‌ هم‌ رخنه‌هاي‌ جدي‌ در ذهنيت‌ سنتي‌ پديدار ساخته‌ بود، اولين‌ تكانه‌هاي‌ اجتماعي‌ خود را در جنبش‌ ضد تنباكو نشان‌ داد. در چنين‌ شرايطي‌، ترور ناصرالدين‌ شاه‌ هم‌ صلابت‌ ظاهري‌ قاجاريان‌ را به‌ زير سؤال‌ برد.
جلوس‌ مظفرالدين‌ شاه‌ به‌ تخت‌ شاهي‌ و ضعف‌هايي‌ كه‌ آن‌ وليعهد مفلوك‌ داشت‌، برخي‌ از رجال‌ نوگرا را كه‌ از دهه‌هاي‌ قبل‌ در دستگاه‌ حكومتي‌ حضور يافته‌ بودند به‌ تكاپو واداشت‌ و به‌ دنبال‌ يك‌ سلسله‌ حوادث‌ و رويدادهايي‌ نظير اعتراضات‌ به‌ ساخت‌ بانك‌ استقراضي‌ در زمين‌ وقفي‌ ــ مهاجرت‌ به‌ عبدالعظيم‌ ــ مهاجرت‌ به‌ قم‌ و بست‌نشيني‌ در سفارت‌ انگليس‌ و... فرمان‌ مشروطيت‌ صادر و نخستين‌ پارلمان‌ ايران‌ ايجاد و اولين‌ قانون‌ اساسي‌ رسمي‌ به‌ تصويب‌ رسيد و به‌ تعبير متجددان‌ «ايران‌ در زمرة‌ ممالك‌ كنستي‌ توسيون‌» درآمد. از آن‌ پس‌ بود كه‌ نهادسازي‌ در ايران‌ شروع‌ و قوانين‌ عرفي‌ تصويب‌ و معادلات‌ اجتماعي‌ و سياسي‌ رنگي‌ ديگر به‌ خود گرفت‌ كه‌ در آن‌ نظام‌ مطلقه‌ به‌ تفكيك‌ قوا تغيير ــ پايگان‌ ارباب‌ و رعيتي‌ به‌ حقوق‌ شهروندي‌ تبديل‌ و نخستين‌ جوانه‌هاي‌ دنياي‌ مدرنيته‌ در ايران‌ شكوفا شدند.
نوشتن از اهم دستاوردهاي‌ مشروطيت‌ كه در ميانه تحقيقات مشروطه خواهانه و مشروطه پژوهي قرار مي گيرد، با تأملي در زيرساخت هاي سياسي و اجتماعي ايران قابل تأمل است. ايران‌ پيشامشروطه‌، كشوري‌ بود كه‌ در حكومت‌ آن‌ نظام‌ ملوك‌الطوايفي‌ به‌صورت‌ حاكميت‌ قبيله‌اي‌ قاجاريه‌، توانسته‌ بود نيروهاي‌ گريز از مركز را با زور و ارعاب‌ از تحرك‌ بازدارد؛ در نظام‌ حكومتي‌ قاجار، شاه‌ حاكم‌ مطلق‌ العنان‌ بود و دربار محلي‌ براي‌ عياشي‌ و خوشگذراني‌. درباريان‌ نوعاً از افراد قبيله‌ انتخاب‌ مي‌شدند و نيروهاي‌ نظامي‌ كه‌ از هيچ‌ نظم‌ و انضباطي‌ برخوردار نبودند، براي‌ بقاي‌ شاه‌ و دربار حضور داشتند.
برخي‌ از مردان‌ سياست‌ كه‌ در نظام‌ حكومتي‌ قاجار انجام‌ وظيفه‌ مي‌كردند، به‌دنبال‌ آشنايي‌ كه‌ باتحولات‌ دنياي‌ سياست‌ در كشورهايي‌ چون‌ روسيه‌ و عثماني‌ به‌ هم‌ رسانده‌ بودند و با آگاهي‌ كه‌ از سيستم‌ كشورداري‌ غربيان‌ به‌دست‌ آورده‌ بودند، طرح‌ دولت‌ منتظم‌ را براي‌ ايران‌ و ادارة‌ آن‌ عنوان‌ كردند؛ قائم‌مقام‌ و اميركبير دو تن‌ از كنشگران‌ سياسي‌ ايران‌ بودند كه‌ براي‌ نخستين‌بار در مقامات‌ اجرايي‌، سخن‌ از انتظام‌ امور كشورداري‌ به‌ ميان‌ آوردند و اذهان‌ را به‌ سوي‌ تغيير روية‌ كشورداري‌ و محدود و مقيدكردن‌ اقتدار فردي‌ شاه‌ و بي‌مبالاتي‌ درباريان‌ متوجه‌ كردند. آنان‌ به‌ درستي‌ دريافته‌ بودند كه‌ بقاي‌ كشور و دوام‌ رعيت‌ به‌ حكومت‌ منتظم‌ است‌ كه‌ در آن‌ سيستم‌ قضاء نشأت‌ گرفته‌ از قانون‌ و ادارة‌ مملكت‌ منوط‌ به‌ قانون‌گذاري‌ و قبول‌ مسئوليت‌ وابسته‌ به‌ پاسخگويي‌ مجريان‌ است‌؛ اين‌ مسائل‌ در ظرف‌ زماني‌ نزديك‌ به‌ پنجاه‌ سال‌ پيش‌ از مشروطيت‌، با صدور فرمان‌ مشروطيت‌ و نهادهايي‌ كه‌ به‌دنبال‌ آن‌ ساخته‌ شدند، به‌ بار نشست‌ و نخستين‌ دستاوردهاي‌ مدرنيته‌ در ايران‌ از كانال‌ نوسازي‌ سياسي‌ انجام‌ گرفت‌.
در همان‌ دوراني‌ كه‌ سياستمداران‌ به‌ كار ساخت‌ و سازهاي‌ حكومت‌ منتظم‌ مشغول‌ بودند، نخبگان‌ فرهنگي‌ نيز سخن‌ از دگرگوني‌ در فرهنگ‌ سنتي‌ و سنت‌ فكري‌ پيشينيان‌ به‌ ميان‌ آوردند كه‌ درواقع‌ تكميل‌كنندة‌ نوسازي‌ بود كه‌ حاكميت‌ و دستگاه‌ قبيله‌اي‌ قاجاريه‌ را به‌ چالش‌ كشيده‌ بود؛ محور نوسازي‌ فرهنگي‌، انتقاد از باورهايي‌ بود كه‌ در بيگانگي‌ از فرديت‌ انسان‌ و رعايت‌ حقوق‌ طبيعي‌ او در طول‌ تاريخ‌ ايران‌زمين‌ شكل‌ گرفته‌ و در گفتمان‌هاي‌ سنتي‌ مأوا گزيده‌ بود. بخشي‌ از آن‌ نوسازي‌، شيوه‌هاي‌ تازة‌ ادبي‌ را به‌ فرهنگ‌ ايراني‌ تزريق‌ كرد و اصلي‌ترين‌ رسانة‌ سنتي‌ يعني‌ شعر فارسي‌ را در محتوا و قالب‌ به‌ هماوردي‌ فراخواند. از سويي‌ سبك‌هاي‌ جديد نوشتاري‌، قصه‌سرايي‌ سنتي‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و نخستين‌ رمان‌ها در زبان‌ فارسي‌ به‌وجود آمدند و راه‌ را براي‌ تحولات‌ كساني‌ چون‌ صادق‌ هدايت‌ در ادبيات‌ داستاني‌ و نيما يوشيج‌ در شعر فارسي‌ هموار نمودند.
تاريخ‌نگاري‌ مدرن‌، جوانه‌هاي‌ نخست‌ خود را از دل‌ وقايع‌نگاري‌ به‌ بار نشاند و حوزه‌هاي‌ اخلاق‌ و دين‌ نيز به‌ مسلخ‌ سنجش‌ و بازخواني‌ عقلاني‌ گذاشته‌ شدند. رهيافت‌هاي‌ سنتي‌ به‌ سياست‌ نيز به‌ تبع‌ دگرگوني‌هاي‌ ذهني‌ منورالفكران‌ عصر ناصري‌ و مشروطيت‌، به‌ چالش‌ كشيده‌ شده‌ و الزامات‌ واقعي‌ جامعه‌ در توجه‌ خردمندانه‌ به‌ «امر سياسي‌» اولين‌ متن‌هاي‌ خود را شكل‌ دادند. با گسترش‌ اين‌ عرصه‌ها، ايران‌ زمين‌ شرايط‌ مدرن‌ زندگي‌ و سياست‌ را به‌ تجربه‌ گذاشت‌ و دوره‌اي‌ ديگر در سير تاريخي‌ اين‌ كهن‌ ديار به‌وجود آمد، كه‌ با آرمان‌هاي‌ مشروطيت‌ ازدوران‌ پيشين‌ قابل‌ تشخيص‌ بود. بنابراين‌ جنبش‌ مشروطيت‌ و آرمان‌هايي‌ كه‌ اين‌ جنبش‌ ملي‌ به‌ فرهنگ‌ و جامعة‌ ايراني‌ ارزاني‌ داشت‌، شكستي‌ را تجربه‌ نكرد، اگرچه‌ آن‌ آرمان‌ها در طول‌ يكصد سال‌ گذشته‌، به‌ شكل‌ كامل‌ هم‌ تثبيت‌ نشدند؛ بلكه‌ مشروطيت‌ به‌ پروژه‌اي‌ ناتمام‌ در فرهنگ‌ و اجتماع‌ ايراني‌ تبديل‌ شد.
بنابراين نهاد سازي در زمينه هاي اجتماعي و سياسي-اقتصادي و نهادينه كردن مدرنيته در ايران عصر مشروطيت از والاترين دستاوردهاي جنبش مشروطيت و آبروي ايران و ايراني در دنياي معاصر بشمار مي رود؛ در گذار يك سده اي رنج بار و شعف انگيز از استقرار مشروطيت، در مقطعي جزء آن به تعطيلي استبداد محمد علي شاهي رفت و اكنون در برهه اي ديگر كل آن به كينه و نفرت سنتگرايان خردستيز و ضدانساني بنيادگرايان رفته است؛ در مقطع تاريخي ديگري، مشروطيت در مدرنيسم ادبي-هنري ايران رخ نمود. فرايندهاي مدرنيزاسيون اقتصادي و صنعتي در دوران پادشاهي محمدرضا پهلوي، برآوردن اهداف و آرمان هاي مشروطه خواهاني بود كه ايران زمين را صاحب عزت و سربلند مي خواستند. فرزندان ايران و با تأخيري زماني دختران با پشتوانه مشروطيت در آموزش و پرورش همگاني حاضر شدند. ايجاد دولت ملي و پي ريزي نظام مدرن دولت-مدرن از ديگر نتايج مشروطيت بود كه به زمانه رضاشاه پهلوي واقعيت پيدا كرد. دستيابي بانوان و زنان ايراني به حق انتخاب آزاد پوشش و مشاركت سياسي در تعيين سرنوشت خويش از بالندگي انديشه هاي مدرني بودند كه مشروطه خواهان ايران بنيانگزاران آن هستند؛ با نگاهي به حقايق دستاوردهاي پيشرفت بشري در دنياي جديد. در برابر به عقب رانده شدن مشروطيت در سه دهه اي شرم سار توسط اسلاميان مشروعه خواه، فرايند يك صد ساله مشروطيت بسان آبروي ايران و ايرانيان در راهگشايي به فرداي مشروطيت نوين در ايجاد دولت موكراتيك ملي و ليبرال برآمده از حقوق بشر و به رسميت شناختن ساختارهاي ماهوي و وجودي سياست لائيك، روايتي جديد از مشروطيت و مشعل فروزاني در پايداري ايران زمين را نويد مي دهد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

.