اشاره-در جريان مطالعات و يادداشت برداري هايم براي نگارش «مردان عصيانگر-گفتمان فدائيسم/تاريخ و انديشه سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران» به نوشته اي از بهزاد كريمي از كادرهاي رهبري سازمان فدائيان خلق ايران-اكثريت برخوردم كه راجع به سياست سازماني تحت عنوان «طرح شكوفايي جمهوري اسلامي»، ضمن اظهار ندامت از آن سياست، از رهبر فرزانه اكثريتي-فرخ نگهدار- خواسته بود كه در عذرخواهي تعلل نكند و از سياست هاي اجرايي اكثريت در سالهاي دهه 1360 با صداقت گذار كند؛ خواندن این مطلب، زخم کهنه ای که به واسطه همکاری تشکیلاتی اکثریت و حفاظت اطلاعات پاسداران در زندان و زیر شلاق بر جانم روان شده بود را تازه کرد.(همکاری اکثریتی ها با پاسداران را مازیار بهروز در تحقیق ارزنده اش «شورشیان آرمانخواه» روایت می کند؛ اما این مساله را با بودن اسناد و شاهدان عینیی، نقی حمیدیان در نوشتار خاطرات-تاریخی «سفر با بالهای آرزو» انکار کرده است.)***از آن جا که بر این ایده ام در كار تحقيقاتي نبايد احساسات شخصي را دخالت داد و نگارش تاريخي را بايد از ديدگاه انديشگي پيش برد؛ این نوشتار را به کوتاهی تهیه کردم. چرا که وقتي مساله شخصي مي شود تا حدودي اين نبايد و بايد، رنگ مي بازد و نويسنده در مقام انساني كه از سياست هاي سوژه نوشتاري اش ضربات غيرقابل جبراني خورده است، با هر ديدگاه اخلاقي و فكري حق دارد كه خلافكار را به سزاي اعمالش برساند. و آيا واقعا مي شود عمر رفته را جبران كرد؟ آيا مي شود ضربات شلاقي كه بر جان من و هزاران نفر از مخالفان رژيم جمهوري اسلامي در دهه 60 به واسطه همكاري اطلاعاتي و امنيتي سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(اكثريت) با حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در معرفي آنان نواخته شد يا به جوخه هاي اعدام سپرده شدند و يا سرنوشت اجتماعي و اخلاقي شان در بحران هاي شخصيتي و رواني از بين رفت، عذرخواهي رهبران مآل انديش اكثريت كفايت مي كند؟ آيا مساله به اين راحتي است كه بهزاد كريمي ها، بعد از دو دهه با شهامت اعتراف به اشتباهات مي كنند؟ و چندين آياي ديگر در اين مورد ذهن هر انساني را درگير مي كند؛ به كار بردن كلماتي چون «صداقت»، «اعتراف به اشتباه»، «جسارت در ابراز پشيماني از سياست هاي قبلي» و... به هيچ عنوان نمي توانند وقاحت سازماني اكثريتي ها و زيرساخت هاي فكري و مكتبي آنان را تأمين كنند و در اين موارد واقعا كلمات عاجز از بيان واقعيت هستند. از طرفي حالا كه من و من ها نظاره گر زندگي به يغما رفته مان با اقدامات ضدامپرياليستي اکثریتی ها (و توده ای ها) و همراهي با خرده بورژواي آن ها و تحقق شكوفائي انقلابي جمهوري اسلامي در انقلاب ملي-دموكراتيك براي رسيدن به انقلاب سوسياليستي هستند(الگوبرداي عقيدتي و احمقانه اي از نوشته هاي لنين و انقلاب شوروي)، چكار ديگري از دست مان برمي آيد كه در برابر اكثريتي ها انجام دهيم؛ در واقع، بايد اصلي در اين مساله سوختن وساختن با كاركرد انقلابي اكثريتي ها و توده اي هاست كه در اعمال خود پتياره گي را در معناي دقيق اش به نمايش گذاشتند. اما از يك نظر به نظر من اساسي مي توان مساله را بازخواني كرد و آن قدر از آن گفت و نوشت كه بعد از اين ديگر هيچ سازمان و فردي جرئت خيانت به شخصيت انسان ها نداشته باشد و شاهد شكل گيري جريان هاي توده اي و اكثريتي در جامعه سياسي و فرهنگ اجتماعي ايران نباشيم. اين مساله ركن اصلي نوشتن من از وقاحت و پتياره گي سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(اكثريت) درسياست هاي استالينيستي و لنينيستي است كه سازمان را به همكاري با اوباشان انقلاب كرده هاي مسلمان كشاند و اكنون هم با تغيير مشي آنان در عرصه هاي سياسي از مبارزه مسلحانه به اصلاح طلبي و از تئوري هاي كمونيستي به سوسيال دموكراتيك، هيچ مساله اي عوض نشده است؛ طرفه آن كه اكنون كادرهاي رهبري اكثريت همان بي شخصيتي دهه 1360 را دارند در ايجاد بنگاه هاي تجارتي و به دست گرفتن مقام ناصحين به سردمداران جمهوري اسلامي با شكل و شمايل تازه اي كه واقعيت هاي عيني و سياسي بر آنان تحميل كرده است. اين استمرار كثافت سياسي و وقاحت اعتقادي است كه من و من ها را نگران مي كند و براي ريشه كن كردن اين گونه از تشكيلات هاي سياسي كار را به مقابله و مواجهه قلمي و زباني با آن ها مي كشاند. بهزاد كريمي و ديگر رهبران فرزانه اكثريت بهتر از هر كسي مي دانند كه يك دقيقه عمر گذشته جوانان در زندان را با هيچ عملي نمي توان جبران كرد؛ عمري كه رفته و باعث و باني آن سازماني است كه با پشتوانه فكري اش، هزاران هزار از جوانان ايران را به شكنجه گاه هاي جمهوري اسلامي روانه كردند؛ صدها از زنان و دختران را به مصادره انقلابي جنسيتي كشاندند. صدها از پسران و دختران را به ميدان هاي اعدام روانه كردند؛ حال بايد بهزاد كريمي كه جزو جسارتمندان! و معترفان به اشتباهات گذشته اكثريت است و فرخ نگهدار و ديگراني كه با جسارت كامل از آن گذشته تحت عنوان «شرايط و مقتضيات زمان!» دفاع مي كنند، خود را در برابر انسان هايي ببينند كه در فعاليت هاي اجتماعي-سياسي و يا فرهنگي تأسف بر گذشته را در رويارويي با افكار و سازمان هايي ترميم مي كنند كه ديروز با اسم توده اي و امروز با نام اكثريتي مسلخ هاي انقلابي براي انديشه و آزاديخواهي فراهم مي كردند تا از رهگذار آن در فرداي ايران زمين، سازمان يا فردي و حتي دولتي جرئت نكند آرمان ها و شخصيت انسان ها را به بازي بگيرد.به نظر من حداقل ترين كار براي التيام بخشي از ضربات رسيده به افرادي كه با سياست شكوفائي جمهوري اسلامي و همكاري سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(اكثريت) با حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، عمر خود يا بهترين دوران عمر را از دست دادند، اعلام انحلال سازمان فدائيان خلق ايران-اكثريت است كه رهبران نادم و يا مدافع آن با جسارت واقعي بايد انجام دهند و به كسب و كارهاي تجارتي خود در دوران بازنشستگي سیاسی بپردازند. بهزاد كريمي و ديگر رهبران فرزانه اكثريتي با جرئت و شهامت اخلاقي-اگر شمه اي از آن برايشان مانده است- با صدور اعلاميه اي مبني بر شرمندگي از سياست هاي اكثريتي، اين دكان مبارزاتي را تعطيل كنند تا عبرتي براي ديگراني باشد كه احيانا برنامه و يا هدفي مانند اقدامات وقيحانه توده اي ها و اكثريتي ها دارند.آنکارا- 18 ژوئیه 2012
تحقیقات و مطالعات من
۱۳۹۱ مرداد ۱۲, پنجشنبه
سازمان فدائيان خلق ايران(اكثريت) اعلام انحلال كند ايدئولوژي اكثريتيستي و ضربات سياست شكوفائي جمهوري اسلامي بر پيكر مخالفان رژيم و مدافعان آزادي خواهي در دهه شصت
اشاره-در جريان مطالعات و يادداشت برداري هايم براي نگارش «مردان عصيانگر-گفتمان فدائيسم/تاريخ و انديشه سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران» به نوشته اي از بهزاد كريمي از كادرهاي رهبري سازمان فدائيان خلق ايران-اكثريت برخوردم كه راجع به سياست سازماني تحت عنوان «طرح شكوفايي جمهوري اسلامي»، ضمن اظهار ندامت از آن سياست، از رهبر فرزانه اكثريتي-فرخ نگهدار- خواسته بود كه در عذرخواهي تعلل نكند و از سياست هاي اجرايي اكثريت در سالهاي دهه 1360 با صداقت گذار كند؛ خواندن این مطلب، زخم کهنه ای که به واسطه همکاری تشکیلاتی اکثریت و حفاظت اطلاعات پاسداران در زندان و زیر شلاق بر جانم روان شده بود را تازه کرد.(همکاری اکثریتی ها با پاسداران را مازیار بهروز در تحقیق ارزنده اش «شورشیان آرمانخواه» روایت می کند؛ اما این مساله را با بودن اسناد و شاهدان عینیی، نقی حمیدیان در نوشتار خاطرات-تاریخی «سفر با بالهای آرزو» انکار کرده است.)***از آن جا که بر این ایده ام در كار تحقيقاتي نبايد احساسات شخصي را دخالت داد و نگارش تاريخي را بايد از ديدگاه انديشگي پيش برد؛ این نوشتار را به کوتاهی تهیه کردم. چرا که وقتي مساله شخصي مي شود تا حدودي اين نبايد و بايد، رنگ مي بازد و نويسنده در مقام انساني كه از سياست هاي سوژه نوشتاري اش ضربات غيرقابل جبراني خورده است، با هر ديدگاه اخلاقي و فكري حق دارد كه خلافكار را به سزاي اعمالش برساند. و آيا واقعا مي شود عمر رفته را جبران كرد؟ آيا مي شود ضربات شلاقي كه بر جان من و هزاران نفر از مخالفان رژيم جمهوري اسلامي در دهه 60 به واسطه همكاري اطلاعاتي و امنيتي سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(اكثريت) با حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در معرفي آنان نواخته شد يا به جوخه هاي اعدام سپرده شدند و يا سرنوشت اجتماعي و اخلاقي شان در بحران هاي شخصيتي و رواني از بين رفت، عذرخواهي رهبران مآل انديش اكثريت كفايت مي كند؟ آيا مساله به اين راحتي است كه بهزاد كريمي ها، بعد از دو دهه با شهامت اعتراف به اشتباهات مي كنند؟ و چندين آياي ديگر در اين مورد ذهن هر انساني را درگير مي كند؛ به كار بردن كلماتي چون «صداقت»، «اعتراف به اشتباه»، «جسارت در ابراز پشيماني از سياست هاي قبلي» و... به هيچ عنوان نمي توانند وقاحت سازماني اكثريتي ها و زيرساخت هاي فكري و مكتبي آنان را تأمين كنند و در اين موارد واقعا كلمات عاجز از بيان واقعيت هستند. از طرفي حالا كه من و من ها نظاره گر زندگي به يغما رفته مان با اقدامات ضدامپرياليستي اکثریتی ها (و توده ای ها) و همراهي با خرده بورژواي آن ها و تحقق شكوفائي انقلابي جمهوري اسلامي در انقلاب ملي-دموكراتيك براي رسيدن به انقلاب سوسياليستي هستند(الگوبرداي عقيدتي و احمقانه اي از نوشته هاي لنين و انقلاب شوروي)، چكار ديگري از دست مان برمي آيد كه در برابر اكثريتي ها انجام دهيم؛ در واقع، بايد اصلي در اين مساله سوختن وساختن با كاركرد انقلابي اكثريتي ها و توده اي هاست كه در اعمال خود پتياره گي را در معناي دقيق اش به نمايش گذاشتند. اما از يك نظر به نظر من اساسي مي توان مساله را بازخواني كرد و آن قدر از آن گفت و نوشت كه بعد از اين ديگر هيچ سازمان و فردي جرئت خيانت به شخصيت انسان ها نداشته باشد و شاهد شكل گيري جريان هاي توده اي و اكثريتي در جامعه سياسي و فرهنگ اجتماعي ايران نباشيم. اين مساله ركن اصلي نوشتن من از وقاحت و پتياره گي سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(اكثريت) درسياست هاي استالينيستي و لنينيستي است كه سازمان را به همكاري با اوباشان انقلاب كرده هاي مسلمان كشاند و اكنون هم با تغيير مشي آنان در عرصه هاي سياسي از مبارزه مسلحانه به اصلاح طلبي و از تئوري هاي كمونيستي به سوسيال دموكراتيك، هيچ مساله اي عوض نشده است؛ طرفه آن كه اكنون كادرهاي رهبري اكثريت همان بي شخصيتي دهه 1360 را دارند در ايجاد بنگاه هاي تجارتي و به دست گرفتن مقام ناصحين به سردمداران جمهوري اسلامي با شكل و شمايل تازه اي كه واقعيت هاي عيني و سياسي بر آنان تحميل كرده است. اين استمرار كثافت سياسي و وقاحت اعتقادي است كه من و من ها را نگران مي كند و براي ريشه كن كردن اين گونه از تشكيلات هاي سياسي كار را به مقابله و مواجهه قلمي و زباني با آن ها مي كشاند. بهزاد كريمي و ديگر رهبران فرزانه اكثريت بهتر از هر كسي مي دانند كه يك دقيقه عمر گذشته جوانان در زندان را با هيچ عملي نمي توان جبران كرد؛ عمري كه رفته و باعث و باني آن سازماني است كه با پشتوانه فكري اش، هزاران هزار از جوانان ايران را به شكنجه گاه هاي جمهوري اسلامي روانه كردند؛ صدها از زنان و دختران را به مصادره انقلابي جنسيتي كشاندند. صدها از پسران و دختران را به ميدان هاي اعدام روانه كردند؛ حال بايد بهزاد كريمي كه جزو جسارتمندان! و معترفان به اشتباهات گذشته اكثريت است و فرخ نگهدار و ديگراني كه با جسارت كامل از آن گذشته تحت عنوان «شرايط و مقتضيات زمان!» دفاع مي كنند، خود را در برابر انسان هايي ببينند كه در فعاليت هاي اجتماعي-سياسي و يا فرهنگي تأسف بر گذشته را در رويارويي با افكار و سازمان هايي ترميم مي كنند كه ديروز با اسم توده اي و امروز با نام اكثريتي مسلخ هاي انقلابي براي انديشه و آزاديخواهي فراهم مي كردند تا از رهگذار آن در فرداي ايران زمين، سازمان يا فردي و حتي دولتي جرئت نكند آرمان ها و شخصيت انسان ها را به بازي بگيرد.به نظر من حداقل ترين كار براي التيام بخشي از ضربات رسيده به افرادي كه با سياست شكوفائي جمهوري اسلامي و همكاري سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(اكثريت) با حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، عمر خود يا بهترين دوران عمر را از دست دادند، اعلام انحلال سازمان فدائيان خلق ايران-اكثريت است كه رهبران نادم و يا مدافع آن با جسارت واقعي بايد انجام دهند و به كسب و كارهاي تجارتي خود در دوران بازنشستگي سیاسی بپردازند. بهزاد كريمي و ديگر رهبران فرزانه اكثريتي با جرئت و شهامت اخلاقي-اگر شمه اي از آن برايشان مانده است- با صدور اعلاميه اي مبني بر شرمندگي از سياست هاي اكثريتي، اين دكان مبارزاتي را تعطيل كنند تا عبرتي براي ديگراني باشد كه احيانا برنامه و يا هدفي مانند اقدامات وقيحانه توده اي ها و اكثريتي ها دارند.آنکارا- 18 ژوئیه 2012
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر