۱۳۹۱ مرداد ۱۴, شنبه

تبارشناسي مشروطيت در فرهنگ و سياست ايران(1)

درباره به كارگيري واژه مشروطيت و واژگان پيوسته آن چون مشروطه- مشروطه خواه- مشروطه گرا- مشروطه چي- دولت مشروط- نظام مشروط و... در ادبيات فارسي(به معناي فرهنگ فكري و سياسي و ادبيات به معناي خاص) نظريات مختلفي اظهار شده است؛ عده ای از مورخان سابقه آن را در سالهاي نزديك به وقوع جنبش مشروطيت دانسته اند كه مشروطه خواهان از آن در برابر شيوه استبدادي و بي قانوني عصر ناصرالدين شاهي  استفاده مي كرده اند. عده ديگري از محققان و مشروطه پژوهان، تباري دورتر از آن دوران را در آشنايي ايرانيان با اين واژه مي دانند. به نظر من اولين باري كه اين واژه به كار گرفته شده است، در برخي از سفرنامه هايي بوده كه توسط برخي از ايرانيان مسافر به ديار فرنگ به كار برده اند؛ آنان كه به واسطه دریافت های شاهزاده روشنگر و ازادی خواه عباس میرزا راهی خارج از ایران سنتی شدند، از ديده ها و شنيده هايشان براي ديگر هموطنان نوشته اند، از نظام سياسي سخن گفته اند كه مبتني بر قانون مدون و پارلمان بوده و حاكم و رعيت مقيد به اجرا و عمل به قانون بوده اند. مواردی از این یادنوشته ها را می توان در حيرت نامه از ميرزا ابوالحسن خان ايلچي، تحفه العالم تأليف عبداللطيف شوشتري، مسير طالبي اثر ابوطالب خان، سفرنامه ميرزا صالح شيرازي و مخزن الوقايع نگاشته فرخ خان امين الدوله به مطالعه نشست.
در دوره اي كه ميان نخستين مسافران فرنگ تا عصر استقرار مشروطيت به عصر بيداري ايرانيان خوانده شده است، رسالات و متوني توسط عده اي از نخبگان سياسي و فرهنگي ايران نوشته شده كه براي توضيح نظام سياسي مورد نظرشان از واژه مشروطه و تلفظ لاتين آن يعني كنستيو سيون استفاده كرده اند. مكتوبات كمال الدوله نوشته ميرزا فتحعلي آخوندزاده(اینک در مجموعه آثار آخوندزاده با تصحیح و تحقیق علی اصغر حقدار)- كتابچه غيبي از ميرزا ملكم خان ناظم الدوله(اینک در رسائل ملکم خان با تصحیح حجت الله اصیل)- سه مكتوب از ميرزا آقاخان كرماني(با تصحیح و تحقیق بهرام چوبینه)- مسائل الحيات از ميرزا عبدالرحيم طالبوف تبريزي(با تحقیق ایرج افشار) و نوشته کمتر خوانده شده رساله سياسي (طرح عريضه به خاك پاي همايوني) نوشته ميرزا يعقوب خان(با تصحیح و تحقیق علی اصغر حقدار)، از مواردی هستند که واژه و ایده مشروطیت را در ادبیات و فرهنگ فارسی وارد کرده اند.
در زمانه اي كه جنبش مشروطيت در حال وقوع و پديداري بود، نخبگاني كه آشنايي با مباني و مفاهيم دنياي مدرن به هم رسانده بودند، از واژه و مفهوم مشروطيت بيشتر استفاده كرده و هم زمان با تشكيل اولين پارلمان و تدوين نخستين قانون اساسي، مشروطه و مشروطيت را براي تبيين و تشريح لايه ها و الزامات نظام سياسي نوتأسيس به كار برده اند؛ اينان كه هر دو جريان مخالف و موافق مشروطيت و نظام سياسي مشروطه را شامل مي شود، بيشتر از ظن خود به توضيح و تأويل مشروطيت اهتمام داشته اند. در این موارد و زمانه می توان به نوشته هایی چند اشاره کرد. از جمله: حقوق بشري: اساس سياست مملكت از ميرزا ابراهيم خان(با تصحیح و تحقیق علی اصغر حقدار)- حقوق اساسي يعني آداب مشروطيت دول از محمد علي فروغي(با تصحیح علی اصغر حقدار)- حقوق اساسي يا اصول مشروطيت نگاشته ميرزا مصطفي خان عدل(با تصحیح علی اصغر حقدار)- تنبه الامه و تنزيه المله تأليف ميرزا محمد حسين نائيني(با تصحیح جواد اورعی)- مفتاح التمدن في سياسه المدن از ميرزا محمد معين الاسلام بهبهاني(با تصحیح علی اصغر حقدار)- بستان الحق از شيخ ابراهيم زنجاني(با تصحیح زهرا عرب پور)  و رسائل سياسي  اثر ميرزا علي ثقه الاسلام تبريزي(با تصحیح علی اصغر حقدار).
در همان دوره توضيح واژه شناسي مشروطيت و مفاهيم و نهادهاي وابسته به آن را در نشريات و لوايح هم مي يابيم؛ نظیر مواردی که روزنامه مجلس در شماره های متعدد خود از این واژه استفاده کرده است.(بنگرید به: مجلس اول و نهادهای مشروطیت، علی اصغر حقدار).
با اين حال تا مدت ها در شناخت بنيان هاي مشروطيت و نام گذاري برابر كنستيتوسيون، هم از نظر مفهوم و هم از نظر مصداق اشتباهاتي رخ داده است كه ناشي از تفسير اين واژه به زبان عربي و عثماني بوده است؛ كساني چون تقي زاده با تكيه بر سواد طلبگي خود، مشروطيت را از زبان هاي عربي و تركي مي گرفته و به همان معني، اما در مصداق واقعي اش كه همانا دولت مقيد به قانون و... بوده، به كار گرفته اند.
اکنون با گذشتی یکصد و شش ساله از بنیانگذاری پارلمان ایران و ایجاد مشروطیت در ایران زمین، روايتي ليبرال دموكراتيك از مشروطيت كه مدرن سازي آن را در دستور كار قرار داده و جنبش مشروطه در ايران يكصد ساله را در پاسخ گويي به نيازهاي امروزين ايرانيان بمثابه سيستم اجرايي كارآمد و مشروعيت قانوني و مردمي تعريف مي كند؛ اين قرائت از آن زنده یاد دكتر داريوش همايون و به کارگیری آن در برنامه و اهداف حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) است.
دهه هايي بايد مي گذشت تا با گسترش آگاهي روشنفكران ايراني به واژه شناسي مشروطيت واقعي تر آشنا مي شديم و با ترجمه كتاب هاي سياسي و تبادلات فرهنگي و فكري با دنياي مدرنيته، واقعيت واژه و مفهوم و مصداق مشروطيت در گفتمان فرهنگي- سياسي ايرانيان جايگاهي حقيقي از آن خود مي داشت. اكنون مي دانيم كه مشروطيت (Constitutionalism)- اشاره به نوعی از سياست و کشورداری و در انديشه سياسی، حكومت‌مشروطه‌پديده‌اي‌جديد است‌كه‌در واكنش‌به‌اقتدار سياسي‌پيشينيان‌و گسترش‌طبقه‌ي‌بورژوازي‌در قرن‌هيجدهم‌و براي‌محدود كردن‌قدرت‌سياسي‌شاهان‌و حاكمان‌به‌وجود آمد: واژه‌ي‌دولت‌مشروطه‌(Constitutionalism)  از فعل‌to constitute  (تشكيل‌دادن‌و بنيان‌گذاشتن‌) مي‌آيد كه‌از ريشه‌ي‌لاتيني‌Constituere  (برپا داشتن‌، ايجاد و تاسيس‌كردن‌) گرفته‌شده‌است‌. از نظر لغوي‌آن‌چه‌بر پا داشته‌مي‌شود، تشكيل‌و تأسيس‌مي‌شود و در نتيجه‌مي‌توان‌به‌محتواي‌آنچه‌تشكيل‌و تأسيس‌شده‌است‌به‌عنوان‌اساس‌و مبنا  Constitution  اشاره‌كرد. اساس‌فلسفي‌دولت‌مشروطه‌، نظريه‌ي‌حقوق‌طبيعي‌بود كه‌در قرن‌هجدهم‌از طرف‌جان‌لاك‌در واكنش‌به‌انديشه‌هاي‌ماكياوللي‌و هابز كه‌در خدمت‌حكومت‌مطلقه‌بودند، عرضه‌شد. در حقوق‌طبيعي‌اين‌امر مسلم‌گرفته‌مي‌شود كه‌هر انساني‌ذاتاً آزاد آفريده‌شده‌و هيچ‌مرجعي‌حق‌ندارد كه‌اين‌آزادي‌را از بين‌ببرد يا اين‌كه‌در آن‌دست‌اندازي‌كند؛ اين‌مسالة‌اساسي‌است‌كه‌دولت‌را نماينده‌ي‌ملت‌و تبلور اقتدار جمعي‌گردانيده‌و زير مجموعه‌هاي‌آزادي‌در تمامي‌عرصه‌ها، برابري‌و وجود قانوني‌براي‌استقرار نظم‌در جامعه‌ي‌انساني‌را به‌وجود مي‌آورد. جان‌لاك‌در توضيح‌اين‌وضعيت‌مي‌نويسد: از آن‌جايي‌كه‌همة‌انسانها طبيعتاً آزاد، برابر و مستقل‌هستند، هيچ‌كس‌را نمي‌توان‌از وضع‌طبيعي‌خارج‌كرد، و تحت‌سلطة‌قدرت‌سياسي‌ديگري‌قرار داد، مگر با موافقت‌خود او، يعني‌هر فرد مي‌تواند، با ساير انسان‌ها توافق‌كند كه‌به‌هم‌ملحق‌شوند و به‌منظور حراست‌ازخود به‌شكل‌جامعة‌متحدي‌در آيند تا از امنيت‌متقابل‌و آرامش‌برخوردار شوند و از آن‌چه‌به‌آنها تعلق‌دارد به‌آرامي‌تمتع‌برند، و در ضمن‌از بي‌حرمتي‌كساني‌كه‌مي‌خواهند به‌آنها آسيب‌برسانند بيشتر مصمون‌بمانند». در دوران‌مدرن‌بر پايه‌ي‌همين‌حقوق‌طبيعي‌بود كه‌اجتماع‌متشكل‌انسان‌هاي‌داراي‌فرديت‌(Individual)  به‌شكل‌جمع‌آحاد و افراد يا  Societas  به‌وجود آمد و در همين‌ديالكتيك‌ميان‌ساحت‌جمع‌و فرد، مفهوم‌State  (دولت‌) پديدار شد. با شكل‌گيري‌دولت‌، ضرورت‌قانون‌اساسي‌براي‌استقرار نظم‌در ميان‌انسان‌ها يا همان‌جامعه‌ظاهر شد و مفاهيمي‌چون‌قانون‌، آزادي‌، برابري‌و تفكيك‌قواي‌دولتي‌براي‌راندمان‌بهتر اداره‌ي‌جامعه‌شكل‌گرفتند و از طرف‌ديگر چون‌حوزة‌اقتدار دولت‌در جغرافياي‌مشخصي‌و با قانون‌معيني‌اعمال‌مي‌شود كه‌در حقيقت‌حافظ‌نظم‌داخلي‌و مدافع‌مملكت‌از تجاوز بيگانگان‌است‌، مفهوم‌Nation  كه‌معرف‌تشكل‌متمايزي‌بود كه‌آن‌را از ديگر تشكل‌ها و جامعه‌ها بر حسب‌تفاوت‌هاي‌اقليمي‌و فرهنگي‌و زباني‌مشخص‌مي‌كرد، پديدار شد. بنيان‌نظام‌مشروطه‌، ايجاد نهادي‌براي‌قانون‌گذاري‌و تحول‌در ساختارهاي‌سياسي‌و اقتصادي‌را در دستور كار خود قرار داد؛ پارلمان‌به‌عنوان‌ركن‌قانونگذار نظام‌مشروطيت‌پايه‌هاي‌اولية‌نهادهاي‌سياسي‌را در جامعه‌استوار ساخت‌؛ در كنكاش‌از پارلمان‌ايران‌در دورة‌اول‌قانونگذاري‌، اقدامات‌حقوقي‌در اولويت‌كاري‌قرار داشتند. تدوين‌قانون‌انتخابات‌مجلس‌كه‌بر اساس‌وجود طبقات‌اجتماعي‌به‌صورت‌صنفي‌تنظيم‌شد از اولين‌نهادهايي‌بود كه‌مشاركت‌مردم‌را در تصميم‌گيري‌سياسي‌و اجرايي‌كشور پديدار ساخت‌.
انقلاب مشروطيت، يكي از چند رويداد تاريخي ايران زمين است كه بر گذشته اي مانده از پيشينيان سنجش آورد و بر آينده اش، تاثيري ماندگار گذاشت؛ انقلاب مشروطيت ايران، برآمده از حوادث و بنيادهاي فكري و سياسي بود كه از سده اي پيش در فرهنگ و اجتماع ايراني آغاز شده بود و بخشي از مطالبات و درخواستهاي نخبگان را برآورد و با استقرار اولين نهادهاي جدید اجرايي، تمامي تاريخ بعد از خود را- چه در مخالفتها و چه در موافقتها و يا در مصادره به مطلوبها- از خود سيراب كرد و به استنادات تاریخی، كنشها و ايده هاي ايرانيان در يكصد سال گذشته نشأت گرفته از آموزه هاي مشروطيت، با تمامي لايه هايش، بوده و است.
انقلاب مشروطيت ايران، بمانند هر جريان و رخدادي، در تاريخ شكل گرفت و در تاريخ است كه مي تواند به حيات خود ادامه داده و از شكوفايي و رشد و سنجش برآمده و بر تعليق مانده هايش، غلبه كرده و از ايده هايش راه آينده را بر ايرانيان گشوده و بر ضعفها و قوتهايش آگاه شده و كنشهايش را به محاق سنجش و بازخواني كشاند.
بیش از يكصد سال از جنبشي مي گذرد كه بي ترديد محوري ترين اقدام ايرانيان و آبروي كشورمان در حضور جهاني و ايده هاي برگرفته از جهان مدرن را با خود به فرهنگ و اجتماع ايراني- در معناي وسيع اش- ارزاني داشت و با تمامي كج راهه هايي كه بر آن وارد شد، اكنون با سربلندي و افتخار، هر ذهن آگاه و سنجشگر را به بازپرداختي از آورده هايش فرا مي خواند و خود را در سنجشهاي تازه، زنده و پويا مي خواهد.
انقلاب مشروطيت ايران که يكصدوششمين سال خود را تازه آغاز کرده، عليرغم ياوه سرائي سنتگرايان و مخالفان با هرنوع تجدد و ترقي خواهي، همچنان در ميان آگاهان و تحصيل كردگان ايراني، با نشاطي برگرفته از آرمانها و بزرگي اش، زنده و الهام دهنده انديشه ها، هنرها، ادبيات و سياست مدرن در ميان ايرانيان است؛ در واكنش به انقلاب مشروطيت، دو ديدگاه اصلي قرار دارد: الف) ديدگاهي كه آن را توطئه خارجيان مي داند و برپايي آن را براي ايران زمين ضروري نمي داند. ب) ديدگاهي كه آن را برآمده از پيش زمينه هاي تاريخي ايران زمين دانسته و به عنوان حركتي ملي- ترقي خواهانه و در سير تاريخي كشورمان، داراي ضرورت مي داند. در كنار اين دو محور، دو ديدگاه ديگر هم چندين دهه است كه با ارجاع به انقلاب مشروطيت، به تحليل و بررسي آن پرداخته اند: 1) ديدگاهي كه انقلاب مشروطيت را در شكست آن به تحليلهاي ايدئولوژيك برده است. 2) ديدگاهي كه آن را انقلاب و پروژه اي «ناتمام» در تحقق همه جانبه آرمانها و اهدافش با پيشرفتهايي كه داشته است بشمار مي آورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

.