۱۳۹۱ مرداد ۱۴, شنبه

صد سال انديشه های ايرانی(8) جنگ های ایران و روسیه نخستین آوردگاه برخورد با تمدن مدرن

جنگ های ایران و روسیه یکی از حساس ترین برهه های تاریخی ایران زمین هستند؛ با وقوع این جنگ ها، ایرانیان به تفاوت موقعیت شان با دنیای پیرامون آگاه شدند و ضربات ناشی از شکست در جبهه ها، برخی از نخبگان ایرانی را به تأمل در شرایط کشور کشانید. آن جنگ ها، وجدان آسوده در جهان خویش را به تکاپو واداشت و مساله عقب ماندگی کشوری با سابقه ای کهن و تمدن ساز را به دستور کار تبدیل ساخت. بدین معنی، وقوع جنگ ها و پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن ها، دوران دیگری از تاریخ ایران را به وجود آورد که استمرار آن در ظهور جنبش های اجتماعی و دگرگونی در الگوهای سیاسی و فرهنگی واقتصادی ایران معاصر را در پی داشت.
در تكاپوي‌هرج‌و مرجي‌كه‌با برافتادن‌سلسله‌ي‌صفويه‌و از بين‌رفتن‌اقتدار مركزي‌نادرشاه‌، بر سراسر ايران‌سايه‌افكنده‌بود، آقا محمد خان‌كه‌از سال‌ق‌/1779م‌رهبري‌خود را مرحله‌به‌مرحله‌بر ايل‌قاجار مسجل‌كرده‌بود، به‌دنبال‌كشمكش‌هايي‌كه‌با خاندان‌زنديه‌و ديگر مدعيان‌حكمراني‌بر ايران‌را داشتند و براي‌ايجاد آرامش‌و يكپارچگي‌ولايت‌هاي‌ايران‌، در سال‌ق‌/1796م‌سلسله‌ي‌قاجاريه‌را رسماً در كل‌سرزمين‌ايران‌بنيان‌گذاشت‌و به‌دنبال‌آن‌، به‌فرو نشاندن‌آشوب‌هاي‌محلي‌و گشايش‌روابط‌با ديگر كشورها بر پايه‌ي‌وضعيت‌تازه‌به‌وجود آمده‌پرداخت‌.
در ميانه‌ي‌آشفتگي‌ايران‌و بر اساس‌مسايلي‌كه‌ميان‌حاكم‌گرجستان‌ـ ارايكلي‌ـ و حكومت‌ضعيف‌ايران‌به‌وجود آمده‌بود، وي‌خود را در سال‌ق‌/1800م‌به‌تحت‌الحمايگي‌امپراتوري‌روسيه‌ـ كاترين‌كبير ـ درآورد.
اين‌مساله‌موجب‌آغاز درگيريهايي‌شد كه‌با جنگ‌هاي‌ايران‌و روسيه‌در زمان‌فتحعلي‌شاه‌در سال‌ق‌/1828م‌به‌قرارداد گلستان‌و سپس‌قرارداد تركمنچاي‌و از دست‌رفتن‌مناطق‌وسيعي‌از سرزمين‌ايران‌ختم‌شدند. اقدامات‌متجاوزانه‌ي‌كاترين‌و تزار پاول‌كه‌بخشي‌از سرزمين‌هاي‌گرجستان‌ـ داغستان‌و قفقاز را در تصرف‌خود داشتند و در صدد ايجاد آشوب‌در ديگر مناطق‌همجوار با ايران‌بودند، منجر به‌شروع‌جنگ‌هاي‌منظم‌و دامنه‌دار در 1217ق‌/1803م‌گرديد.
مرحله‌ي‌دوم‌جنگ‌هاي‌ايران‌با روسيه‌به‌دنبال‌تحريكات‌صاحب‌منصبان‌نظامي‌روسيه‌و تائيد اين‌اقدامات‌از سوي‌تزار پاول‌در سال‌ق‌/1826م‌بود؛ در اين‌دوران‌، قواي‌ايراني‌با شجاعت‌جنگيده‌، ولي‌به‌واسطه‌ي‌ضعف‌در توازن‌نظامي‌و خيانت‌بعضي‌از سران‌قشون‌و حاكمان‌محلي‌، تن‌به‌انعقاد قرارداد تركمنچاي‌دادند.
در اين‌گيرودار، سفارت‌انگليس‌به‌فعاليت‌هاي‌ميانجيگرايانه‌پرداخت‌و سرانجام‌فعاليت‌هاي‌سر جان‌ماكدونالد ـ وزير مختار بريتانيا در تهران‌ـ نتيجه‌داد و وي‌با اطميناني‌كه‌از طرف‌ژنرال‌پاسكويچ‌مبني‌بر رعايت‌شرايط‌قرارداد به‌دست‌آورده‌بود، ميرزا ابوالقاسم‌قائم‌مقام‌را در ماه‌رجب‌ق‌/1828م‌از تهران‌به‌سمت‌تركمنچاي‌راهي‌كرد. مذاكرات‌اوليه‌ميان‌صاحب‌منصبان‌ايران‌و روسيه‌در منطقه‌ي‌دهخوارقان‌ كه‌بنابه‌نوشته‌ي‌شميم‌«قرارگاه‌اردوي‌پاسكيويچ‌بود» ـ به‌انعقاد قرارداد ترك‌مخاصمه‌ميان‌قواي‌روسيه‌و ايران‌انجاميد.
هيئت‌نهايي‌مذاكره‌كننده‌در جريان‌اين‌قرارداد، در سرماي‌زمستان‌شب‌هاي‌و 22 فوريه‌/5 و 6 شعبان‌در روستاي‌تركمنچاي‌نزديك‌ميانه‌، از سوي‌روسيه‌پاسكيويچ‌ـ آبرسكو و گريبايدوف‌تشكيل‌مي‌دادند و در طرف‌ايراني‌عباس‌ميرزا ـ ميرزا ابوالحسن‌خان‌ايلچي‌ـ بهرام‌ميرزا و خسرو ميرزا (پسران‌عباس‌ميرزا) و منوچهر خان‌رئيس‌خواجه‌سرايان‌شركت‌داشتند؛ در جلسه‌ي‌انعقاد قرارداد تركمنچاي‌قائم‌مقام‌ـ ميرزا محمد علي‌منشي‌الممالك‌ميرزا مسعود مترجم‌زبان‌فرانسه‌و اللهيارخان‌نيز به‌عنوان‌گواهان‌حضور داشتند. دو اتاقي در خانه‌ي‌محقر مشهدي‌محمد نامي‌از اهالي‌روستا، براي‌پذيرايي‌از وليعهد ايران‌و نماينده‌ي‌روسيه‌آماده‌شد و در همين‌خانه‌ي‌محقر روستايي‌بود كه‌سرنوشت‌ايران‌زمين‌در قرن‌نوزدهم‌تعيين‌گرديد؛ عباس‌ميرزا كه‌در اين‌زمان‌، چهل‌سال‌از عمرش‌مي‌گذشت‌، با گشاده‌روئي‌به‌حاضرين‌خوشآمد گفت‌و در مقابل‌تبريكات‌كارگزاران‌روسي‌را پذيرفت‌و با شيريني‌از حاضرين‌پذيرايي‌شد. سپس‌افراد هيئت‌ها وارد مذاكرات‌شده‌و بعد از مباحث‌طولاني‌، به‌سند نهايي‌قرارداد دست‌يافتند.
با رسيدن‌وكالت‌نامه‌و درخواست‌فتحعلي‌شاه‌راجع‌به‌كاهش‌غرامت‌، پاسكيويچ‌دو كرور و نيم‌ديگر را بخشيد. اما عباس‌ميرزا به‌كاهش‌بيش‌از اين‌اصرار داشت‌؛ پاسكيويچ‌به‌احترام‌عباس‌ميرزا و در پي‌مذاكراتي‌كه‌انجام‌گرفت‌، دو كرور و نيم‌ديگر را از مبلغ‌اوليه‌غرامت‌كسر كرد، ولي‌خاطر نشان‌ساخت‌كه‌چگونگي‌پرداخت‌مجموع‌ده‌كرور غرامت‌بايد به‌ترتيبي‌كه‌در مذاكرات‌صلح‌تعيين‌مي‌شود باشد؛ نظر پاسكيويچ‌اين‌بود كه‌در موقع‌عقد و امضاي‌قرارداد صلح‌، سه‌كرور و بعد از آنكه‌سه‌كرور ديگر تأديه‌شد، شهرهاي‌تبريز و قرجه‌داغ‌و مشگين‌و خلخال‌و محال‌ثلاث‌و سراب‌و گرامرود و مراغه‌و هشترود از نيروهاي‌روسيه‌تخليه‌و تحويل‌قواي‌عباس‌ميرزا گردد. ولي‌شهرهاي‌خوي‌و اروميه‌به‌عنوان‌وثيقه‌دو كرور از باقي‌مانده‌آن‌مبلغ‌در دست‌قواي‌روسيه‌قرار بگيرد.
پاسكيويچ‌براي‌تخليه‌اين‌دو شهر شرايطي‌قائل‌شد كه‌از جمله‌پس‌از وصول‌قسط‌هفتم‌(كرور هفتم‌) اروميه‌تحويل‌قشون‌ايران‌شود و با رسيدن‌كرور هشتم‌، خوي‌نيز تخليه‌شود. دو كرور باقي‌مانده‌نيز مي‌بايست‌در خزانه‌دولت‌ضبط‌و نگاهداري‌شود تا هر موقع‌كه‌از طرف‌دولت‌روسيه‌مطالبه‌گرديد، بدون‌هيچگونه‌عذر و بهانه‌اي‌و تأخيري‌پرداخت‌شود. در اين‌ميان‌ماكدونالد ـ وزير مختار انگليس‌در تهران‌ـ نيز از سويي‌براي‌تخفيف‌در مبلغ‌غرامت‌به‌هيئت‌روسيه‌فشار مي‌آورد؛ چرا كه‌با انعقاد كنگره‌وين‌و اتحاد مقدس‌يا دوران‌صلح‌مسلح‌كه‌در اروپا جريان‌داشت‌، امپراتوري‌انگلستان‌از اقتدار بالايي‌برخوردار بود و مي‌توانست‌در جريان‌مذاكرات‌تركمنچاي‌نيز مداخله‌كند؛ پاسكيويچ‌هم‌به‌علت‌همين‌وقايع‌، به‌اصرارهاي‌وزير مختار انگليس‌رضايت‌داد. اين‌مسائل‌در جلسات‌صلح‌تركمنچاي‌مطرح‌و با توافق‌طرفين‌به‌عنوان‌سند رسمي‌صلح‌و ترك‌مخاصمه‌به‌تائيد و توشيح‌به‌تهران‌براي‌فتحعلي‌شاه‌قاجار فرستاده‌شد.
به‌اين‌ترتيب‌قراردادي‌منعقد شد كه‌تا چندين‌سال‌بعد، اساس‌دست‌اندازي‌قدرت‌هاي‌خارجي‌در ايران‌و اعمال‌فشارهاي‌سياسي‌و تجاري‌به‌ايران‌زمين‌گرديد.
با انعقاد اين‌قرارداد:
1) بخش‌وسيعي‌از سرزمين‌هاي‌حاصلخيز ايران‌نظير ايروان‌، نخجوان‌، بخشي‌از دشت‌مغان‌و... از دست‌رفت‌.
2) غرامت‌سنگيني‌به‌مبلغ‌/000/5 تومان‌عايد امپراتوري‌روسيه‌تزاري‌گرديد.
3) موقعيت‌تازه‌اي‌براي‌قدرت‌هاي‌خارجي‌در امور تجاري‌و سياسي‌ايران‌گشوده‌شد.
4) در سياست‌خارجي‌اين‌قرارداد باعث‌شد تا نظام‌حق‌قضاوت‌كنسولي‌يا كاپيتولاسيون‌به‌ايران‌تحميل‌شود.
5) حق‌كشتي‌راني‌در درياي‌خزر منحصر به‌روسيه‌شد.
6) ادوات‌و مقرهاي‌جنگي‌ايران‌در منطقه‌ي‌قفقاز در دست‌نيروهاي‌روسيه‌ماند.
7) موجب‌كاهش‌قدرت‌حكومت‌ايران‌در مهار امور كشور شد.
پيامدهاي‌بعدي‌اين‌قرارداد نيز عبارت‌بودند از:
8) تجار روسي‌از بهره‌ي‌كم‌گمركي‌برخوردار شدند.
9) افزايش‌دخالت‌هاي‌سفارت‌روسيه‌در دربار و رژيم‌تزاري‌در معاهدات‌و قراردادهاي‌خارجي‌ايران‌.
10) زماني‌كه‌محمد علي‌شاه‌بعد از به‌توپ‌بستن‌نخستين‌مجلس‌شوراي‌ملي‌ايران‌و پس‌از آن‌، اعاده‌ي‌مشروطيت‌به‌دست‌مجاهدان‌مشروطه‌خواه‌، به‌پشتوانه‌ي‌ماده‌ي‌هفتم‌به‌سفارت‌روسيه‌پناهنده‌شده‌و با خارج‌شدن‌از كشور، در ماههاي‌بعدي‌با كمك‌و پشتيباني‌دولت‌روسيه‌، براي‌بازگرداندن‌تاج‌و تخت‌خود دست‌به‌اقدامات‌آشوب‌طلبانه‌زد.
عامل اصلي شكست هاي ايران در عدم آگاهي دولتمردان ايراني از دگرگوني روش ديپلماسي جهان بود كه به دنبال انقلاب صنعتي، نظام ماليه را به سيستمي يكپارچه و جهاني تبديل كرد و با هجوم به سرزمين هاي شرقي و كشف و اكتشاف منابع آنان، آزمندانه چهره اي نوين از تمدن و ارزش صنعت و ماليه در روابط بين المللي عرضه نمود؛ از طرفي ضعف ملموس قواي نظامي ايران در مقابل ارتش پيشرفته روسيه هم از ديگر عوامل شكست در جنگ بشمار مي رفت؛ شايد بي مناسبت نباشد كه به اين نكته هم اشاره كنم: اولين نوگراي ايراني كه متوجه اين دگرگوني و ظهور ديپلماسي مدرن در جهان و روابط بين المللي شد، ميرزا ملكم خان ناظم الدوله بود كه از خطرات آن براي ايران زمين هشدار داد و اهميت همسويي و ادغام فعالانه در آن را از سران كشور خواستار شد؛ اما با اين حال زمان گذشته بود و ايران باستاني در چنبره آموزه هاي سنتي گرفتار و ياراي درك و دريافت شرايط نوين جهاني را كه در گسست از دنياي سنتي و مبادلات خارجي معني مي داد، نداشت.
همانطور که اشاره شد، ناآشنايي با اصول ديپلماسي نوين، غلبه فرهنگ سنتي عياران و سيطره دينمداري كه جنگها را به جهاد عليه كفار تعبير مي كردند، از ديگر عوامل شکست ايران در عصر قاجاريه بود؛ بنابراين با گذار از مقطع تاريخي جنگهاي ایران و روسیه، داده هاي تاريخي نشان مي دهند كه همان جنگها، اولين تكانه هاي آگاهي از ديپلماسي نوين را براي دربار ايران به ارمغان آوردند؛ در كنار آن ظهور مردان سياسي كه آشنايي از مناسبات جديد به هم رسانده بودند، در دهه هاي بعدي كم كم توانستند ديپلماسي نوين را به كار گيرند و البته بايد از نظر دور نداشت كه كشورمان به لحاظ شرايطي كه به وجود آمده بود و تحميلهاي سياسي كه از سوي روسيه و بريتانيا بر آن در قراردادهاي گلستان- تركمانچاي و قرارداد پاريس وارد شد، به صورت منفعل در صحنه جهاني حضور داشت.
مي دانيم كه در گفتمان ديپلماسي 1- قدرت مالي(اقتصاد)، 2- قدرت نظامي، 3- دانش پيشرفته، 4- منفعت ملي و 5- تدبير سياسي، عواملي هستند كه با به آزمون گذاشتن آنها مي توان از فعال يا منفعل بودن كشوري در عرصه ديپلماسي سخن گفت. و با لحاظ اين موارد ايران زمين نيز از آن دوران به انفعال غلتيده و حضوري منفعل در روابط بين المللي داشته است؛ حضوري كه تا سده اي بعد و تاكنون نيز از آن نتوانسته است رهايي يابد؛ مي دانيم كه ديپلماسي نوين بدنبال انعقاد پيمان وستفالي و عصر صلح دائمي شروع مي شود كه بر اساس آن، كشورهاي صنعتي كه به صورت دولت- ملت درآمده و رسميت يافته اند- به گسترش قدرت خود براي دستيابي به بازارهاي تازه و منابع ديگران (شرق در عصر استعمار) روي مي آورند؛ اين هجوم ريشه در تحول ذهنيت، وقوع انقلاب صنعتي و ظهور اقتصاد سياسي داشت كه روابط بين المللي را مبتني بر نظام ماليه اي قرار داد كه رشد آن در بازاريابي در شرق و حفظ منافع آن كشورها بود؛ در رابطه با ايران كه در معادلات جديد جهاني، از موقعيت ژئوپليتيك برخوردار بود، (براي بريتانيا به علت همجوار بودنش با گنجينه امپراتوري يعني هند، كه ماجراي هرات را به ايران تحميل كرد؛ و براي روسيه به لحاظ دست يابي به منابع طبيعي ايران و همسايگي با آبهاي گرم) دو قدرت اصلي آن زمان به انواع و اقسام روشها، متعرض ايران مي شدند؛ گاهي اين تعرض با هجوم نظامي و ترفندهاي ديپلماتيك بود و گاهي هم با پرورش افرادي در داخل دستگاه حكومتي، خود را نشان مي داد. دربار قاجار كه از اصول اوليه اين ديپلماسي بي اطلاع بود، به لحاظ عدم رشد صنعتي كشور و نبود قواي نظامي تعليم ديده، در عرصه ديپلماتيك نيز، كشوري منفعل خوانده مي شد. اين دوراني است كه ايران رو به سوي انزواطلبي مي آورد.
از طرفی در رابطه با دوره ای که ایران درگیر جنگهای سرنوشت ساز با روسیه بود، آنگونه كه تحليلگران مسائل سياسي و اقتصادي ايران در عصر قاجاريه نوشته اند، ايران در آن دوران از اقتصاد معيشتي برخوردار بود و چونان قرنهاي گذشته، همانطور كه از نظر فرهنگي و سياسي راكد مانده بود، از نظر اقتصادي هم از شرايط دنيا، عقب مانده بود و تجار و كسبه ايراني فقط به معاملات پاياپا و در سطح خرد اكتفا مي كردند كه از آن به «اقتصاد كوچه» هم نام برده اند؛ براي آگاهي از وضعيت اقتصادي ايران دوران قاجاريه، نگرش اي بر پايه اقتصاد سياسي، وضعیت اقتصادی ایران آن دوران را به تحلیل کشیده است.
بر پایه این دیدگاه، طبيعي است كه وقوع جنگها، بر اقتصاد ضعيف ايران جز ويراني و ركود، چيز ديگري به ارمغان نداشت و با هر جنگي كه درمي گرفت، همانطور كه بخشي از خاك كشورمان به يغما برده مي شد و گروهي از رعيت ايراني، به اسيري مي رفتند، ارتباطات تجاري چه در داخل و چه با خارج، دچار اختلال مي شد و سر بيرون آوردن از آن، توان بالاتري را از تجار و بازرگانان ايراني مي گرفت؛ عنصري كه از آن برخي از محققان به عنوان «عامل خارجي» ياد كرده اند و در تحليل نقش بازدارنده آن به تفصيل نوشته اند؛ بر اساس نوشته های اقتصادی، عمده ترين محصولات توليدي ايران در آن دوران، تنباكو و توتون- ترياك- ابرايشم- حبوبات و... بود كه تعداد انگشت شماري از تجار ايراني در سطح محدود و با كشورهاي اطراف ايران، از آنها براي صادرات استفاده مي كردند و ديگر اجناس روزمره ايرانيان را بازهم به صورت خرد و محدود، وارد مي كردند؛ بيشترين توليد اقتصادي ايران در فرش بود و كشاورزي محور اقتصاد سنتي ايران را تشكيل مي داد؛ عده اي از آن به عنوان «شيوه توليد آسيايي» نام برده اند كه در حقيقت ناظر به نوشتارهاي كارل ماركس در رابطه با «فراموسيونهاي اقتصادي ماقبل سرمايه داري» است؛ طبيعي است كه اقتصاد آن دوران ايران در همراهي با فرهنگ و همسويي با سياست اجرايي آن قرار داشت و در واقع با تغييري كه در سياست و فرهنگ ايران زمين در دهه هايي بعد از آن به وقوع پيوست، اقتصاد ايران هم دچار تحول شد و با ظهور شيوه هاي توليد و ابزارهاي جديد، شكل و شمايلي ديگر به خود گرفت.
با چنین پیش زمینه هایی، عباس ميرزا که يكي از آگاه ترين تمامي سلسله قاجاريه بود و حضور در دارالسلطنه تبريز كه در آن زمان، يكي از مراكز تجددخواهي ايران بود و درگيري او با عناصر سازنده تمدن مدرن، او را يكي از پيشگامان نوسازي كشور معرفي مي كند؛ حوزه نفوذ عباس ميرزا بيشتر در هدايت و نوسازي قواي نظامي رسميت مي يافت و با توجه به ساختار حكومتي قاجاريه، قدرت اصلي و تصميم گيرنده نهايي در امور حكومتي و نظامي، شخص پادشاه بود؛ در حقيقت عباس ميرزا بيانگر روح زمانه اي بود كه در تلاقي دنياي سنتي ايران و جهان مدرن غرب، به هم رسيده بودند و شناختي كه عباس ميرزا از اين وضعيت بدست آورده بود، او را به يكي از پيشگامان عصر بيداري و نخبگان سياسي مدرن انديش ايران تبديل كرده بود؛ عباس ميرزا در همان گفتگوي مشهور خويش با فرستاده فرانسوي آمده ژوبر مي گويد: «مردم به كارهاي من افتخار مي كنند؛ ولي چون من از ضعيفي من بي خبرند. چه كرده ام كه قدر و قيمت جنگجويان مغرب زمين را داشته باشم؟ يا چه شهري را تسخير كرده ام و چه انتقامي توانسته ام از تاراج ايالت خود بكشم؟... از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم كه رشادت قشون روسيه در برابر آنان هيچ است، مع الوصف تمام قواي مرا يك مشت اروپايي (روسي) سرگرم داشته مانع پيشرفت كار مي شوند... نمي دانم اين قدرتي كه شما اروپايي ها را بر من مسلط كرده چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟ شما در قشون جنگيدن و فتح كردن و به كار بردن تمام قواي عقليه متبحريد و حال آن كه ما در جهل و شغب غوطه ور و به ندرت آتيه را در نظر مي گيريم. مگر جمعيت و حاصل خيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است، يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما، به ما مي تابد، تاثيرات مفيدش در سرما كمتر از سر شماست؟ يا خدايي كه مراحمش بر جميع ذرات عالم يكسان است، خواسته شما را بر ما برتري دهد؟گمان نمي كنم. اجنبي حرف بزن! بگو من چه بايد بكنم كه ايرانيان را هوشيار نمايم؟»
اين سخنان عباس ميرزا گذشته از اينكه حكايت موقعيت منحصر بفرد اوست در شرايط بحراني ايران زمين، سرآغاز تلاطماتي است كه عصر بيداري و از آن پس عصر مشروطيت را به ارمغان آورد و شاهزاده عباس ميرزا را به عنوان يكي از سرآمدان آگاه عصر خويش معرفی كرد؛اهميت عباس ميرزا از اين لحاظ است كه اقدامات اصلاحي را در امر سپاه بر عهده گرفت. براي نوسازي سپاه و ديگر مراكز اجرايي، نخستين محصلان ايراني را براي آشنايي با علوم وفنون جديد، روانه غرب كرد. اهتمام به عمران و آباداني كشور را در دستور كار خود قرار داد. براي اولين بار وضع ماليات را به صورت تازه اي درآورد و محاكم را به سوي قوانين عرفي كشاند.
اما در ارتباط با شرایط نظامی و قشونی ایران در جنگهای ایران و روسیه اشاره به نکاتی دارای اهمیت است: اولا اينكه ارتش به معناي قواي نظام منتظم و دائمي آن زمان در اين سرزمين وجود نداشت؛ در آن دوران نيروهاي مسلح به صورت مقطعي و در صورت بروز جنگ براي انجام وظيفه حاضر مي شدند و هر وقت جنگي درمي گرفت، با فراخواني از ايلات و اقوام و ايالات، افراد قواي نظامي به صفوف جنگي خوانده مي شدند؛ قواي جنگي ايران در حد خيلي ساده و سطحي شكل مي گرفت و با اتمام جنگ، افراد آن قوا به زيست معمولي خود بازمي گشتند؛ بهر حال، قواي نظامي ايران در دوران مورد نظر تا سالياني بعد از آن، از اين افراد و مشخصات برخوردار بود: الف) سواران بومي يا نامنظم كه از ميان افراد ايلات مختلف برگزيده مي شدند؛ ب) چريك كه وظيفه دفاع از شهرها را بر عهده داشتند؛ ج) دسته سواران جنگي نامنظم و سواران نيمه منظم؛ كه در گروههاي 50 نفري يا 100 نفري متشكل مي شدند و از ميان آنها شناخته ترينشان فوج اصفهان و فوج قزاق بودند. فوج قزاق هم خود شامل افراد طايفه مهاجر و فوج بومي بودند، كه با شناسه هاي سرتيپان و افسران مشغول خدمت موقتي يا دائمي در دستگاه حكومتي مي شدند.
گذشته از اين دسته ها، بخش ديگري از قواي نظامي ايران را افسران اروپايي تشكيل مي دادند كه بر اساس معاهدات ميان ايران و كشور متبوعه؛ براي آموزش، تشكيلات لشكري و سازماندهي قواي ايراني، به استخدام حكومت ايران درمي آمدند. كلمنت ماركام انگليسي كه در دوران فتحعلي شاه به ايران سفر كرده و ديده ها و شنيده هايش را در كتابي به نام «تاريخ ايران در دوره قاجاريه» تأليف كرده است، ضمن سخن از وضعيت آرايش ساده نيروهاي ايراني در افراد پياده نظام و توپچي و زنبورك چي، از وجود پردامنه فساد و بي نظمي در آن نوشته و از آرزوي عباس ميرزا در داشتن قشوني منظم همانند قشون هاي دول اروپ گفته است؛ بنابراين داده هاي تاريخي، نمي توان از ارتباط ارگانيك و دائمي ميان ارتش و پادشاه در ايران عصر جنگهاي ده ساله با روسيه سخن گفت و همانطور كه گذشت، قواي نظامي نامنسجم ايراني فقط در دوران جنگي و در ارتباط تعيين شده با نايب السلطنه و وليعهد بودند.
در کنار پیامدهای جنگها برای جامعه و فرهنگ ایرانی، ارتباطات سیاسی با دنیای جدید و رواج روابط اجتماعی با خارج از کشور، ظهور فرهنگ تازه ای در ایران زمین را پدیدار ساخت؛ نخستین مفاهیم و مقولات نوین سیاسی- فرهنگی و اقتصادی در سفرنامه هایی به چشم می خورند که اولین ایرانیان از فرنگ برگشته در نوشته های خود به آنها اشاره کرده اند. دیدار از اروپای مدرن و آشنایی با فرهنگ غیر ایرانی، مسائل کشور را برای نخبگان ملموس تر کرد و آنان را درصدد پر کردن تفاوت های دو دنیای قدیم ایرانی و جدید غربی گردانید.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

.