به جرئت می توان فروغ فرخزاد را یکی از چند زن ایرانی دانست که با زبان شاعری،
آموخته ها و اندوخته هایش را از دنیای مدرن به تصویر کشیده و لایه ای نوین از
زندگی انسان معاصر را ارائه داده است؛ وجود مفاهیم و مقولات مدرن ادبی و فرهنگی،
فروغ را ثبت کننده اندیشه های مدرن ایرانی معرفی می کند. فروغ آموخته شعر سنتی و
نیمایی است و ارتقادهنده شعر به زبانی که در خدمت بیان احساسات سرکوب شده زنانه
است. او با بهره گیری از فرم مدرن شعری، محتوای زیباشناختی، اجتماعی و طبیعی به حس
انسانی زن شاعر اوج بخشیده و مدرنیسم ادبی ایران را به زمینه های ساختارشکنانه ای
کشاند که پیش از او در میان شاعران زن سابقه ای نداشت.
فروغ با آگاهی از تحول زمانه و دگردیسی در فرم و محتوای شعر
فارسی که ریشه در اشعار نیمایی دارد، خواننده اش را با تأملات خود آشنا می سازد:
«مردم شعرم را نبايد به سرعت بخوانند. آنان بايد آن را بچشند و بكوشند تا احساسش
كنند.» چرا که به تعبیر خودش: «من دنبال چيزي در درون خودم و در دنياي اطراف خودم
هستم- در يك دوره مشخص كه از لحاظ زندگي اجتماعي و فكري و آهنگ اين زندگي، خصوصيات
خودش را دارد. راز كار اين است كه اين خصوصيات را درك كنيم و بخواهيم اين خصوصيات
را وارد شعر كنيم.»
فروغ اولين مجموعه شعري خود را با نام «اسير» در سال 1331 منتشر
كرد؛ اشعار اين دفتر اولين تكانه هاي دگرگوني انديشگي و شخصيتي را از ذهن فروغ به
قلم اش جاري مي كند؛ زن/شاعري كه در خوابگردي، خودش را مورد خطاب قرار مي دهد و
مثل صادق هدايت، براي سايه اش كه ردي واقعي از هويت زنانه اوست، مي سرايد: «سايه
يي روي سايه يي خم شد/در نهانگاه رازپرور شب/نفسي روي گونه اي لغزيد/بوسه اي شعله
زد ميان دو لب.»
دومين دفتر اشعار فروغ «ديوار» است كه در سال 1335 منتشر شد.
فروغ در اين مجموعه به عمق ايده هايي مي پردازد كه در دفتر نخستين اشعارش آن ها را
سروده است؛ ايده هايي كه در واقعيت زندگي او جاي دارند و با فرارفتن از احساس
گرايي صرف، به خردمندي مي رسند كه ساختارشكني هاي اخلاقي و جنسيتي را در مراحل
پختگي انساني و آرماني فروغ عرضه خواهند كرد.
اعتراضات فروغ بر اخلاقيات سنتي و عرفيات مردانه، با شعر گناه
در اين دفتر پايه هاي اصلي رشد فكري و اخلاقي فروغ است تا به ساحت فراجنسيتي و
شيوع احساسات زنانه در فرهنگ ايراني و ادبيات مدرنيستي برسد: «گنه كردم گناهي پر
زلذت/در آغوشي كه گرم و آتشين بود/گنه كردم ميان بازواني/كه داغ و كينه جو و آهنين
بود.»
«عصيان» سومين دفتر اشعاري است كه فروغ در سال 1336 آن را منتشر
كرده است؛ در اين دفتر فروغ ايده هاي مدرنيستي اش را از اخلاق فردي به زمينه هاي
اجتماعي مي كشاند و با دگرديسي مفاهيم احساسي، به مصاديق انساني مي پردارد؛ اگر در
دفترهاي پيشين، فروغ از بيهودگي گناه اجتماعي و جنسي مي نوشته، در اين دفتر از
متافيزيك باوري ديني به انسان گرايي عرفي مي سرايد؛ «عصيان بندگي» از مواجهه
خردمندانه شاعر با باورهاي ديني مي پرسد؛ پديده اي كه در فرهنگ ديني، بدعت است و
مذموم و گناه.
چهارمين دفتر اشعار فروغ با نام «تولدي ديگر» كه به سال 1341 منتشر شد، گذار شاعر را از معيارهاي ادبي
و ماهوي پيشين خود نشان مي دهد: «آن روزها رفتند/ آن روزهاي خوب/ آن روزهاي سالم و
سرشار/ آن اسمان هاي پر از پولك/ آن شاخسارهاي پر از گيلاس/ آن خانه هاي تكيه داده
در حفاظ سبز پيچكها به يكديگر/ آن بام هاي بادبادكهاي بازيگوش/ آن كوچه هاي گيج از
عطر اقاقي ها.»
«ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» آخرين و ششمين دفتر اشعار فروغ
فرخزاد است كه در سال 1342 منتشر و اوج شاعرانگي او را هم در محتوا و هم در قالب
هاي شعري در خود جاي داده است. فروغ در اين دفتر، به ساحت زيباشناختي ادبيات
مدرنيستي در دلمشغولي هايش به انسان و انسان گرايي فراتر از جنسيت گذر مي كند. به
باورم تمامی آغاز و رشد و نهایت شخصیت و اندیشه فروغ فرخزاد در جای جای ابیات این
اشعار هویداست، بدون این که نیازی به تحلیل و تشریح آن ها داشته باشم، خود فروغ
عریان و شفاف به بازگویی احساسات و عوالم شخصی اش پرداخته و آن ها را در زمینه های
اجتماعی و سیاسی ایران دهه چهل ارائه نموده است. روایت به نگاه زنی تنها است: «من
راز فصل ها را می دانم/ و حرف لحظه ها را می فهمم/ نجات دهنده در گور خفته است /.../ من عریانم، عریانم، عریانم/ مثل
سکوت های میان کلام های محبت عریانم/ و زخم های من همه از عشق است/ از عشق، عشق،
عشق.»
تمامی این شعر حکایت پختگی، به گشودگی رسیدن تجربه های فروغ از
احساسات زنانه و شرایط اجتماعی است که او را در تنهایی اش به آستانه فصلی سرد و
زمستان اندیشه رسانده است. فروغ به فکر باغچه است و بازگشتی وجودی به طبیعت را از
سر می گذراند؛ بازگشتی که از فرهنگ و جامعه پالوده شده و در جسم و جانش سکنا گزیده
است. در شعر «كسي كه مثل هيچ كس نيست» از آخرين دفتر شعري فروغ، انعكاس مسائل
اجتماعي و اخلاقي جامعه ايراني را به وضوح مي توان تشخيص داد؛ فروغ نجات دهنده را
در فردیت آدمی می داند و از رسولان اجتماعی و سیاسی و دینی دوری می گزیند و از
ماندگاری صدا و میرانی پرنده می نویسد. گویی فروغ با تکیه بر تشخص شاعرانه خبر
هولناکی را نوید می داد که دهه ای بعد از مرگ نابهنگامش بر ذهن و ضمیر ایرانی و بر
جامعه و فرهنگ ایران زمین سایه افکند. «پرواز را به خاطر بسپار/ پرنده مردنی ست.»