۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

صد سال اندیشه های ایرانی(14) میرزا آقاخان کرمانی و گذار از سنت فرهنگی و سياسی ایران





میرزا عبدالحسین خان بردسيري، معروف به میرزاآقاخان کرمانی، از پیشگامان اندیشه آزادی‌خواهی در جنبش مشروطه ایران بود. میرزا آقاخان را بنیانگذار ناسیونالیسم نوین ایرانی می‌دانند. میرزا آقا خان در سال ۱۲۷۰ هجری قمری(1232 ه.خ) در قلعه مشیز از بلوکات بردسیر زاده شد.وی خواندن و نوشتن را در بردسیر آموخت و برای ادامه تحصیلات راهی کرمان شد و در آنجا فقه و اصول، حدیث و روایت، میرزا آقا در ۱۳۰۲ هجری قمری (1263 ه.خ) با شیخ احمد روحی از کرمان هجرت کرد و به اصفهان رفت. ورود او به اصفهان همراه با تشکیل یک سری جلسات سری و خصوصی شد که بانی آن میرزا هادی دولت آبادی نماینده صبح ازل در ایران بود.از دیگر حاضران در این جلسات حاج میرزا نصرالله بهشتی ملقب به ملک المتکلمین و سید جمال واعظ اصفهانی پدر محمد علی جمال زاده بودند.در اوایل سال ۱۳۰۳ هجری قمری(1264 ه.خ) میرزا آقاخان همراه شیخ احمد به تهران می‌رود. سپس از آنجا با شیخ احمد به حاکم رشت مویدالدوله پناه بردند، اما به دلیل دسیسه چینی حاکم کرمان، ناصرالدوله،مجبور به ترک رشت و هجرت به استانبول شدند.
دیدگاه‌های روشنگرانه وی در دو اثر آخر وی، «سه مکتوب» و «رساله صد خطابه» مشهود است. او در «سه مکتوب»، با نقد حمله اعراب و حکومت‌های بعد از اسلام، رویای حکومت پیش از اسلام را در سر دارد به گونه‌ای که شاید وی را بتوان اولین پان ایرانیست در معنای مدرن تر دانست.«سه مکتوب» سرشار از اندیشه‌های ناب میهنی است. ادعا نامه‌ای است شور انگیز تا ایرانیان را در پیشگاه دادگاه و وجدان تاریخ معصوم جلوه دهد. تیغ نقادی میرزا علاوه بر اسلام دامن بابیت که زمانی خود از مبلغان آن بود را نیز می‌گیرد به گونه‌ای که مذهب باب را از مذاهب مخترعه و کلاً باطل و خارج از صراط مستقیم می‌داند.
پس از کشته شدن ناصرالدین‌شاه، دولت عثمانی، شیخ احمد روحی، خیبر الملک و میرزاآقاخان را که در طرابوزان زندانی کرده بود، به ایران تحویل داد.در سال ۱۳۱۴ هجری قمری مطابق یا ۱۷ ژوئیه ۱۸۹۶ میلادی، محمدعلی میرزا ولیعهد آنان را به اتهام بابی بودن در باغ شمال تبریز سربرید و سرها را پر از آرد کرده به تهران فرستادند.
ميرزا آقاخان كرماني يكي‌ ديگر از كساني‌ است كه‌ در پي‌ريزي‌ انديشه‌هاي‌ مدرن‌ و مدرنيته‌ي‌ فرهنگي‌ در سرآغاز آشنايي‌ ايران‌ با دنياي‌ جديد نقشي‌ اساسي‌ بر عهده‌ داشت‌. در كاوش‌ از تاثير و تاثر جامعه‌ و انديشه‌ها، ميرزا آقا خان‌ كرماني‌ جزو كساني‌ بشمار مي‌رود كه‌ با آگاهي‌ از شرايط‌ اجتماع‌ ايراني‌ و شناخت‌ تفاوت‌ ماهوي‌ كه‌ ميان‌ اين‌ سرزمين‌ كهن‌ با دنياي‌ مدرن‌ شكل‌ گرفته‌ بود، به‌ انديشه‌هاي‌ جديد روي‌ كرد و با طرح‌ علل‌ و عوامل‌ عقب‌ ماندگي‌ ايران‌ و اهتمام‌ به‌ نوگرايي‌، در سرآغاز ورود مدرنيته‌ به‌ ايران‌، در ميان‌ مدرن‌هاي‌ كلاسيك‌ ايراني‌ مقام‌ گرفته‌ است‌؛ به سخن كرماني «اي اهل ايران، اي برادران عظام فخام از براي امراض شما، اجسام بي جان و قالبان بي روح و روان، امروز معجون و دوايي سهل العلاج تر و مفيد تر از توسعه دواير علوم و معرفت نيست، زيرا كه علم و دانش افراد هيئت اجتماعي نفوس بهينه را از خير جهل و ناداني به اعلي درجه افق دانش و بينش مصاعدت مي دهد.(آئينه سكندري،ص 630)
فرهنگ‌ سنتي‌ و تاثيراتي‌ كه‌ در شكل‌گيري‌ ذهنيت‌ ميرزا آقا خان‌ كرماني‌ بر جاي‌ گذاشته‌ است‌، بخشي‌ مهم‌ از شخصيت‌ وي‌ را تشكيل‌ مي‌دهند؛ كرماني‌ كه‌ دانش‌ آموخته‌ي‌ علوم‌ سنتي‌ است‌، به‌ دنبال‌ آشنايي‌ با دانش‌هاي‌ مدرن‌ به‌ بازخواني‌ انتقادي‌ از آموخته‌هايش‌ در مدرسه‌ي‌ سنت‌ پرداخت‌ و از بن‌بست‌هاي‌ معرفتي‌ آن‌ها پرسش‌ نمود؛ مراودات‌ كرماني‌ با مدرسان‌ حكمت‌ و عرفان‌ و جديتي‌ كه‌ وي‌ در آموزش‌ دانش‌هاي‌ تجربي‌ از خود نشان‌ داده‌ بود، زمان‌ سپري‌ شده‌ي‌ فرهنگ‌ سنتي‌ را با آگاهي‌ از تحولات‌ زمانه‌ براي‌ كرماني‌ ملموس‌ نمود و ناكارآمدي‌ سنت‌ را بيش‌ از پيش‌ برايش‌ عيني‌تر مي‌ساخت‌؛ از طرفي‌ جريانات‌ و حوادثي‌ كه‌ جامعه‌ي‌ ايران‌ را درگير خود ساخته‌ و ناهنجاريهايي‌ كه‌ در اخلاق‌ فردي‌ و آداب‌ و رسوم‌ اجتماعي‌ بر پايه‌ي‌ همان‌ فرهنگ‌ سنتي‌، بر ذهن‌ و انديشه‌ي‌ شكل‌گرفته‌ي‌ كرماني‌ در مدارس‌ قديم‌ ضرباتي‌ وارد ساخت‌ كه‌ نتيجه‌ي‌ آن‌ها گسست‌ از سنت‌ و رويكرد واقع‌بينانه‌ به‌ دنياي‌ جديد فرهنگي‌ را ظاهر نمود.
ميرزا آقاخان‌ كرماني‌ در برهه‌اي‌ از زندگي‌ خود بعد از پشت‌ سر گذاشتن‌ دوراني‌ كه‌ به‌ آموزش‌ فرهنگ‌ ايراني‌ ـ اسلامي‌ اختصاص‌ داده‌ بود، بر اثر اختلافات‌ خانوادگي‌ و جور و ستمي‌ كه‌ از سوي‌ والي‌ وقت‌ كرمان‌ بر وي‌ شد، مجبور به‌ ترك‌ زادگاه‌ خود شده‌ و بعد از توقفي‌ كوتاه‌ در اصفهان‌ به‌ سوي‌ عثماني‌ كه‌ مأمن‌ آزاد انديشان‌ و روشنفكران‌ در تبعيد بود، روانه‌ شد؛ ارتباط‌ كرماني‌ با محفل‌هاي‌ روشنفكري‌ و حضور در مطبوعات‌ و روزنامه‌هاي‌ اسلامبول‌، او را به‌ ادبيات‌ و ذهنيت‌ مدرنيته‌ بيش‌ از پيش‌ آشنا ساخته‌ و تحقق‌ نوگرايي‌ و گسست‌ از سنت‌ را برايش‌ ميسر و ضروري‌ ساخت‌.
با اين‌ حال‌ نبايد از خلطي‌ كه‌ كرماني‌ در باورهاي‌ ديني‌اش‌ به‌ وجود آورد، چشم‌پوشي‌ كرد؛ تعلق‌ خاطر كرماني‌ به‌ بابيت‌ (كه در كتاب «هشت بهشت» به روايت ازلي آن پرداخته است) با توجه‌ به‌ آموزش‌ عقلاني‌ او و آگاهي‌ از پارادايم‌ مدرنيته‌ و نقش‌ اصلاح‌ ديني‌ كه‌ در آن‌ به‌ دست‌ آورده‌ بود و از طرفي‌ شناختي‌ كه‌ از عنصر معطل‌ و آسيب‌ رسان‌ فرقه‌بازي‌ در خمود فكري‌ و جمود فرهنگي‌ ايران‌ زمين‌ داشت‌، هر گونه‌ توجيه‌ و تحليل‌ عقلاني‌ را براي‌ اعتقادات‌ فرقه‌اي‌ كرماني‌ به‌ سفسطه‌ و ارزشگذاري‌ تبديل‌ مي‌كند. با لحاظ‌ اين‌ اشتباه‌ معرفتي‌ كرماني‌، مي‌توان‌ به‌ دستاوردهاي‌ او در رشد و گسترش‌ ايده‌هاي‌ مدرنش‌ اشاره‌ نمود كه‌ شخصيت‌ بعدي‌اش‌ را شكل‌ دادند و تأليفات‌ پايان‌ عمرش‌ را عاري‌ از آفت‌هاي‌ فرقه‌اي‌ نمايان‌ كردند؛ مسائلي‌ كه‌ كرماني‌ در نوشته‌ها و تأليفات‌ خود منتشر مي‌كرد، از او تصوير روشنفكري‌ واقع‌ بين‌ و انديشمندي‌ آگاه‌ عرضه‌ مي‌كند و به‌ همين‌ خاطر از همان‌ دوران‌ حيات‌ وي‌، ايده‌ها و افكارش‌ مورد توجه‌ صاحب‌ نشران‌ و روشنفكران‌ ايراني‌ قرار گرفته‌ است‌.
شرايط‌ اجتماعي‌ و آموخته‌هاي‌ آقا خان‌ كرماني‌، او را متوجه‌ ضرورت‌هاي‌ فرهنگي‌ و اولويت‌هاي‌ اجتماعي‌ ايران‌ زمين‌ نمود و كرماني‌ به‌ بحث‌ در مفاهيم‌ نوين‌ سياسي‌ و تاريخ‌ نگاري‌ جديد روي‌ آورد؛ ترويج‌ روحيه‌ي‌ آزاديخواهي‌ و تبليغ‌ قانون‌ گرايي‌ و بازخواني‌ انتقادي‌ ميراث‌ فرهنگي‌، مضامين‌ و محتواي‌ نوشته‌هاي‌ كرماني‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌اند؛ كرماني‌ در اين‌ تأليفات‌، سخن‌ از شرايط‌ انحطاط‌ و موانع‌ پيشرفت‌ مي‌گويد و براي‌ عملي‌ كردن‌ ايده‌هاي‌ جديد سياسي‌ و فرهنگي‌ خود، به‌ همكاري‌ با ملكم‌ خان‌ و سيد جمال‌الدين‌ اسدآبادي‌ و اشتغال‌ به‌ روزنامه‌ نگاري‌ ـ كه‌ ژانري‌ مدرن‌ در ادبيات‌ بود ـ روي‌ مي‌آورد؛ با اين‌ حال‌ هر دو نوع‌ فعاليت‌ آقاخان‌ ـ هم‌ روزنامه‌ نگاري‌ و هم‌ شركت‌ در انجمن‌هاي‌ سياسي‌ ـ ناكام‌ و غير موفق‌ از كار درمي‌آيند. بنابراين‌ كرماني‌ همان‌ ايده‌هايش‌ را به‌ صورت‌ كتاب‌هاي‌ مستقل‌ به‌ رشته‌ي‌ تحرير مي‌كشد.
با اين‌ حال‌، آثار بر جاي‌ مانده‌ از كرماني‌، او را جزو روشنفكران‌ كلاسيك‌ ايراني‌ مي‌نشاند؛ ايده‌ها و افكاري‌ كه‌ كرماني‌ در تأليفاتي‌ چون‌: آئينه‌ سكندري‌ يا تاريخ‌ ايران‌، سه‌ مكتوب‌، تاريخ‌ قاجاريه‌ و سبب‌ ترقي‌ و تنزل‌ ايران‌، تكاليف‌ ملت‌، تكوين‌ و تشريع‌ و... از خود به‌ يادگار گذاشته‌، از روحيه‌ي‌ آزاد انديشانه‌ و منش‌ مدرن‌ كرماني‌ حكايت‌ دارند؛ آقاخان‌ كرماني‌ به‌ درستي‌ دريافته‌ بود آموزه‌هاي‌ متافيزيكي‌ حكمت‌ سنتي‌ از تحليل‌ و تبيين‌ عقلاني‌ روح‌ زمانه‌ عاجز بوده‌ و توان‌ رويارويي‌ با مسايل‌ و حوادث‌ نوپيداي‌ انساني‌ را ندارند. به‌ همين‌ خاطر به‌ انتقاد از آن‌ آموزه‌ها پرداخته‌ و با جابجايي‌ بنيان‌هاي‌ معرفتي‌ فلسفه‌ از نقليات‌ به‌ علوم‌ طبيعي‌، پايان‌ فلسفه‌ي‌ سنتي‌ و حكمت‌ متافيزيكي‌ را اعلام‌ نمود؛ كرماني‌ در اين‌ دگرديسي‌ الگوهاي‌ انديشگي‌ خود را از تحولات‌ فكر فلسفي‌ غرب‌ گرفت‌ و با ابتناي‌ فلسفه‌ بر مشاهدات‌ عيني‌ و تجربيات‌ علمي‌، همان‌ راهي‌ را پيمود كه‌ فيلسوفان‌ عصر رنسانس‌ و روشنگري‌ در گسست‌ از فلسفه‌ي‌ قرون‌ وسطي‌ پيموده‌ بودند. «نخستين پيغمبري كه خداي بر انسان مبغوث فرمود عقل اوست و هر كس اطلاعت آن پيامبر نكند به هيچ يك از انبياي الهي در يك طرفه العين ايمان نياورده است... تمام عالم پراست از حقايق ثابته و حقيقت در كل في من الوجود ساري و جاري مي باشد... كدام گوشه هستي است كه از حقيقت خالي باشد؟»(هفتاد و دو ملت، 121)كرماني‌ كه‌ از يك‌ طرف‌ ناكارآمدي‌ حكمت‌ سنتي‌ را تجربه‌ كرده‌ بود و از طرف‌ ديگر بر حقيقت‌ تجربي‌ فلسفه‌ي‌ مدرن‌ آگاهي‌ يافت‌، بر اين‌ اساس‌ كرماني‌ سخن‌ از شك‌باوري‌ معرفتي‌ و عقلانيت‌ خودكاو و خودبنياد به‌ ميان‌ آورده‌ و كاوش‌هاي‌ عقلي‌ و فلسفي‌ را از زير سيطره‌ي‌ تعصب‌ و نقل‌ سنتي‌ خارج‌ مي‌داند و به‌ تعبير فلسفي‌ با گذار از وجودشناسي‌ انتزاعي‌ به‌ سوبژكتيويته‌ معرفت‌ شناسانه‌، گفتمان‌ مدرنيته‌ را در فلسفه‌ نيز پي‌ريزي‌ مي‌كند؛ حال‌ كه‌ انديشه‌ي‌ فلسفي‌ بر پايه‌ي‌ عقلانيت‌ خودبنياد و آزمون‌ مشاهدات‌ عيني‌ استقرار يافته‌، سلسله‌ي‌ علل‌ جاي‌ الهامات‌ متافيزيكي‌ را مي‌گيرند و اساس‌ طبيعت‌ بر حركت‌ و تحول‌ شكل‌ مي‌گيرد؛ اما در اعتقاد به‌ وحدت‌ وجود و دخالت‌ آن‌ در مباحث‌ طبيعت‌شناسي‌ فلسفي‌ دچار اشتباه‌ و خلط‌ مبحث‌ مي‌شود. چرا كه‌ حركت‌ در فلسفه‌ي‌ مدرن‌ از اجزاي‌ تشكيل‌ دهنده‌ي‌ طبيعت‌ است‌ و در آموزه‌هاي‌ حكمت‌ سنتي‌ امري‌ متافيزيكي‌ و فرازماني‌ محسوب‌ مي‌شود و اين‌ دوگونه‌ قرائت‌ نشان‌ از همان‌ گسستي‌ دارد كه‌ آقاخان‌ خود در گذار از حكمت‌ به‌ فلسفه‌ بر آن‌ پايبند بوده‌ است‌؛ اين‌ مورد يكي‌ از مسائلي‌ است‌ كه‌ بر نظام‌ انديشگي‌ آقاخان‌ كرماني‌ رخنه‌ي‌ جدي‌ وارد ساخته‌ و ادغام‌ حكمت‌ سنتي‌ را با فلسفه‌ي‌ مدرن‌ به‌ بن‌ بست‌ محتوم‌ خود رانده‌ است‌.
بنابر آن‌ چه‌ در مفهوم‌ و پديده‌ي‌ گسست‌ در بنيان‌هاي‌ معرفتي‌ دنياي‌ باستان‌ و جهان‌ مدرن‌ گفته‌ شد، عقل‌ و عقلانيت‌ نيز خارج‌ از اين‌ دگرديسي‌ بنياني‌ نمي‌تواند قرار گيرد و عقل‌ در شرق‌ سنتي‌ با عقل‌ در غرب‌ مدرن‌ از لحاظ‌ كاركرد ـ تعريف‌ ـ ساختار و اهداف‌ تفاوت‌ ماهوي‌ و وجودي‌ با يكديگر دارند؛ اين‌ امر ناشي‌ از همان‌ خلطي‌ است‌ كه‌ آقاخان‌ كرماني‌ در انديشه‌هاي‌ فلسفي‌ خود گرفتار آن‌ بوده‌ است‌؛ آقاخان‌ كه‌ در تكميل‌ بازخواني‌ فرهنگ‌ سنتي‌، به‌ الهيات‌ توجه‌ داشت‌ و قرائتي‌ تجديد نظر شده‌ از مفهوم‌ باريتعالي‌ به‌ دست‌ مي‌دهد. كرماني‌ در توضيح‌ و تشريح‌ اين‌ مفهوم‌، آن‌ را در گفتمان‌ ديني‌ به‌ تامل‌ گذاشته‌ و به‌ نوعي‌ از دريافت‌هاي‌ فيلسوفانه‌ و عالمانه‌ روي‌ مي‌كند. با اين‌ حال‌ خود را بي‌نياز از استدلال‌هاي‌ حكمت‌ سنتي‌ نمي‌داند و در بخش‌هايي‌ از رساله‌ي‌ حكمت‌ نظري‌ و رساله تكوين و تشريع به‌ آن‌ها استناد مي‌كند.
كرماني‌ در پي‌ريزي‌ انديشه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ خود نخست‌ به‌ تعريف‌ مفاهيم‌ و مقولات‌ مي‌پردازد. از نظر وي‌ تمدن‌ به‌ معناي‌ آماده‌ نمودن‌ مايحتاج‌ طبيعت‌ و لوازم‌ معيشت‌ انساني‌ و تبديل‌ اجتماع‌ بشري‌ از حالت‌ وحشيگري‌ به‌ حضارت‌(تمدن‌) و حيات‌ مدني‌ است‌.(صد خطابه‌) كرماني‌ سپس‌ به‌ تعاون‌ و همكاري‌ انسان‌ها در تنظيم‌ مدنيت‌ پرداخته‌ و با تكيه‌ بر قانون‌ طبيعي‌ برابري‌ انسان‌ها كه‌ از اصول‌ اوليه‌ ليبراليسم‌ است‌، تمدن‌ را به‌ همراه‌ مدنيت‌ لازمه‌ي‌ ادامه‌ي‌ زيست‌ انساني‌ مي‌داند.
كرماني‌ چون‌ بر بنيان‌هاي‌ ارسطويي‌ انديشيده‌، انسان‌ را مدني‌بالطبع‌ دانسته‌ و بر اين‌ اساس‌ از لزوم‌ دولت‌ و نهاد حاكميت‌ براي‌ استمرار بقاي‌ جامعه‌ي‌ انساني‌ سخن‌ گفته‌ است‌؛ از طرفي‌ چون‌ به‌ نظريه‌ي‌ فطري‌ انساني‌ نيز تمايل‌ دارد، ديانت‌ را نيز به‌ عنوان‌ نهادي‌ لازم‌ براي‌ اجتماع‌ تجويز مي‌كند تا بر پايه‌ي‌ آن‌ آدميان‌ نيازهاي‌ معنوي‌ و روحي‌ خود را محقق‌ سازند. همان‌ طور كه‌ دولت‌ و نهاد حاكميت‌ عامل‌ اتحاد و همبستگي‌ مردم‌ شمرده‌ شده‌ است‌.
در بنيان‌ ايده‌هاي‌ سياسي‌ ـ اجتماعي‌ آقاخان‌ كرماني‌، قرائت‌ روسويي‌ از مدرنيته‌ و تمدن‌ انساني‌ بر دريافت‌ هابزي‌ ارجحيت‌ دارد. كرماني‌ خود بر اين‌ باور است‌ كه‌ دوران‌ طبيعي‌ عاري‌ از قوانين‌ و رسوم‌ نبوده‌ و بر خلاف‌ هابز كه‌ آن‌ دوران‌ را دوره‌ي‌ جنگ‌ همه‌ عليه‌ همه‌ مي‌دانست‌، انسان‌ قبل‌ از مدنيت‌، در آسايش‌ عمومي‌ و صلح‌ به‌ سر مي‌برده‌ است‌.(رساله‌ي‌ تكوين‌ و تشريع‌) بنابراين‌ قانون‌ طبيعي‌ همان‌ برابري‌ و مساوات‌ ذاتي‌ انسان‌هاست‌.
كرماني‌ كه‌ از نگرش‌ تاريخي‌ بي‌بهره‌ نيست‌، همان‌ طور كه‌ از ارتباط‌ دين‌ و سياست‌ با طبيعت‌ و اجتماع‌ انساني‌ سخن‌ گفته‌ است‌، به‌ چگونگي‌ رابطه‌ي‌ دين‌ و سياست‌ نيز مي‌پردازد و آن‌ را در گستره‌ي‌ تاريخ‌ تمدن‌هاي‌ مختلف‌، شيوه‌هاي‌ گوناگون‌ كشورداري‌ و جلوه‌هاي‌ متنوع‌ اعتقادات‌ ديني‌ و در شرايط‌ متحول‌ شونده‌ و دگرگون‌ شده‌ مورد ارزيابي‌ قرار مي‌دهد. كرماني‌ در ايده‌هاي‌ فرهنگي‌ و انديشه‌هاي‌ تمدني‌ خود، به‌ خلقيات‌ و روحيات‌ اجتماعي‌ و فردي‌ نيز بي‌توجه‌ نيست‌. وي‌ كه‌ سر در گرو مليت‌خواهي‌ دارد، به‌ تبع‌ انديشمندان‌ مدرن‌ از خوي‌ ملي‌ سخن‌ مي‌گويد و آن‌ را در بسترهاي‌ تاريخي‌ ـ تاثيرات‌ جغرافيايي‌ و كيفيات‌ طبيعي‌ مي‌سنجد؛ بخش‌ ديگري‌ از فلسفه‌ي‌ اجتماعي‌ آقاخان‌ را نهاد خانواده‌ به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌؛ در اين‌ مساله‌ كرماني‌ بر ديدگاه‌ سنتي‌ است‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ نقش‌هاي‌ اخلاقي‌ ـ جنسيتي‌ و... بيشتر از جنبه‌هاي‌ فرهنگي‌ و اجتماعي‌، به‌ عناصر زيستي‌ و بيولوژيكي‌ افراد خانواده‌ توجه‌ دارد. «هر شاخه از درخت اخلاق زشت ايرانيان را كه دست مي زنم ريشه او كاشته عرب و تخم او بذر مزروع تازيان است.»(سه مكتوب، ص 164)كرماني در تأكيد دريافته خويش از عوامل بروز ناهنجاري در فرهنگ و اجتماع ايراني مي نويسد:«اگر همين شاهنامه فردوسي نمي بود بعد از استيلاي اقوام عربيه بر ايران، اكنون بالمره لغت و جنسيت ملت ايران مبدل به عرب شده، فارسي زبانان مانند اهل سوريه و مصر و مراكش و تونس و الجزاير، تبديل مليت و جنسيت كرده بودند و از جنس خود استنكاف عظيم داشتند.»(آئينه سكندري، ص 14)
دين‌ پژوهي‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ آن‌ كه‌ آموزه‌هاي‌ ديني‌ به‌ عنوان‌ ابژه‌هاي‌ معرفتي‌ مطرح‌ مي‌شوند، بر پايه‌ي‌ ديدگاه‌ تاريخي‌ يكي‌ از مسائل‌ فكري‌ كرماني‌ را تشكيل‌ مي‌دهد؛ وي‌ كه‌ از سنت‌ پيشين‌ عالمان‌ ديني‌ كه‌ دين‌ را چونان‌ اعتقادات‌ خود تبيين‌ و تشريح‌ مي‌كردند و مفهوم‌ دوگانه‌ي‌ ابژه‌/سوژه‌ در توضيح‌ اصول‌ اعتقادات‌ معناي‌ حقيقي‌ نداشت‌، عدول‌ نمود و با تاثيرپذيري‌ از مكتب‌هاي‌ فكري‌ مدرنيستي‌ كه‌ نگاه‌ تحصلي‌ به‌ اديان‌ داشتند، به‌ نوعي‌ فلسفه‌ي‌ تاريخ‌ اديان‌ را در فرهنگ‌ ايراني‌ به‌ وجود آورد. كرماني‌ در دين‌پژوهي‌ خود از ريشه‌ي‌ اعتقادات‌ مي‌پرسد و با تحقيق‌ آن‌ها در تاريخ‌ بشري‌ به‌ گذار انسان‌ از انديشه‌هاي‌ بدوي‌(صد خطابه‌) به‌ اسطوره‌باوري‌(حكمت‌ نظري‌) و ترقي‌ ذهن‌ آدمي‌ به‌ اديان‌ طبيعت‌گرايانه‌(تكوين‌ و تشريع‌) و ارباب‌ انواع‌(تكوين‌ و تشريع‌) و ختم‌ آن‌ ايده‌ها به‌ متافيزيك‌باوري‌(تكوين‌ و تشريع‌) مي‌پردازد.
كرماني‌ در بحث‌ از تحول‌ تاريخي‌ اديان‌ و كاركردهاي‌ اجتماعي‌ آن‌ها، به‌ لزوم‌ تغيير آموزه‌هاي‌ ديني‌ با توجه‌ به‌ نيازهاي‌ زمانه‌ پرداخته‌ و بر اين‌ باور است‌ كه‌ بدون‌ دگرگوني‌ در آموزه‌هاي‌ ديني‌ و ايجاد هماهنگي‌ ميان‌ آن‌ آموزه‌ها با تحولات‌ تاريخي‌ و شرايط‌ جغرافيايي‌، باورهاي‌ ديني‌ از پويايي‌ باز مانده‌ و به‌ عوامل‌ انحطاط‌ و موانع‌ مدنيت‌ و پيشرفت‌ تبديل‌ خواهند شد. نگرش‌ تاريخي‌ به‌ سير تحولي‌ اديان‌، كرماني‌ را به‌ مساله‌ي‌ تسامح‌ اعتقادي‌ و رواداري‌ اديان‌ رهنمون‌ مي‌شود؛ كرماني‌ براي‌ محقق‌ شدن‌ تسامح‌ ديني‌ در ميان‌ پيروان‌ اديان‌ مختلف‌ از يك‌ سو بر خرافه‌زدايي‌ از باورهاي‌ ديني‌ تاكيد دارد و از سوي‌ ديگر بنيان‌گذاري‌ اعتقادات‌ ديني‌ بر عقلانيت‌ و آزادي‌ فكري‌ اهتمام‌ دارد. بخش‌هايي‌ از رساله‌هاي‌ هفتاد و دو ملت‌ ـ حكمت‌ نظري‌ ـ صد خطابه‌ و سه‌ مكتوب‌ آكنده‌ از گزارشاتي‌ است‌ كه‌ كرماني‌ براي‌ تائيد ايده‌هاي‌ خود از برخوردهاي‌ پيروان‌ اديان‌ و فرقه‌هاي‌ گوناگون‌ عرضه‌ مي‌كند.
ميرزا آقاخان‌ كرماني‌ در ميان‌ مدرن‌هاي‌ كلاسيك‌ ايراني‌ بيش‌ از هر انديشه‌اي‌، به‌ لحاظ‌ گسستي‌ كه‌ با وقايع‌نگاري‌ سنتي‌ و تأسيس‌ تاريخ‌ نويسي‌ علمي‌ انجام‌ داده‌ است‌، داراي‌ جايگاه‌ ممتازي‌ است‌؛ كرماني‌ با تأليف‌ كتاب‌ «آيينه‌ سكندري‌» جريان‌ تاريخ‌ نگاري‌ مدرن‌ را در ايران‌ پايه‌گذاري‌ كرد؛ «حكمت تاريخيه به مثابه آئينه گيتي نماست كه ذهن آدمي را براي ظهور هر قدرت... و انقراض هر دولت باز كرده او را در عالم انسانيت موفق به اجراي كاراي بزرگ مي سازد كه از جمعيت بشريه مهالك موجوده را دفع و مخاطرات ملحوظه را منع كردن تواندم»(آئينه سكندري، ص11) ميرزا آقاخان‌ كرماني‌ در آن‌ كتاب‌ با به‌ كارگيري‌ روش‌ علمي‌ به‌ تحليل‌ و علت‌يابي‌ حوادث‌ و جريانات‌ تاريخي‌ پرداخته‌ و ذهن‌ و زبان‌ خود را از وقايع‌نگاري‌ متافيزيكي‌ مورخان‌ سنتي‌ رها ساخته‌ است‌.
عقيم‌ بودن‌ شيوه‌هاي‌ وقايع‌نگاري‌ از يك‌ طرف‌ و حوادثي‌ چون‌ وقوع‌ جنگ‌هاي‌ ايران‌ و روس‌ از طرف‌ ديگر، ميرزا آقاخان‌ كرماني‌ را به‌ سوي‌ بنيان‌ تاريخ‌ نگاري‌ جديد و پرسش‌ از علل‌ حوادث‌ و جريانات‌ تاريخي‌ و گسست‌ از وقايع‌پردازي‌ و قصه‌خواني‌ سنتي‌ كشاند؛ وي‌ در اين‌ شيوه‌ از مشاهدات‌ و تجربيات‌ بهره‌ گرفت‌ و استدلال‌ عقلاني‌ را جايگزين‌ روايات‌ نقلي‌ كرد؛ كرماني‌ به‌ درستي‌ دريافته‌ بود تبيين‌ شكست‌هاي‌ ايران‌ در جنگ‌ با روسيه‌ و كاوش‌ از علل‌ و عوامل‌ عقب‌ ماندگي‌ ايران‌ زمين‌ از وقايع‌ نگاري‌ و داستان‌پردازي‌ شاعرانه‌ برنمي‌آيد و اين‌ همه‌ را به‌ كارگيري‌ روش‌ علمي‌ و نوين‌ لازم‌ است‌.
تامل‌ در علل‌ تاريخي‌ و پرسش‌ از حوادث‌ زمانه‌، كرماني‌ را به‌ ايده‌هاي‌ تمدني‌ راهبر شده‌ و همان‌ طور كه‌ ابن‌ خلدون‌ در جهان‌ سنتي‌ از ضرورت‌ علم‌ عمران‌ سخن‌ گفته‌ بود و فيلسوفان‌ مدرنيته‌ با ابزارهاي‌ لازم‌ آن‌ را به‌ ثبت‌ رسانده‌ بودند، كرماني‌ نيز با تكيه‌ بر يافته‌هاي‌ علوم‌ نوين‌ به‌ تبيين‌ فلسفي‌ تاريخ‌ ايران‌ اهتمام‌ مي‌ورزد؛ ارزش‌ كارهاي‌ تاريخي‌ كرماني‌ در به‌ كارگيري‌ روش‌ جديد تاريخ‌ نگاري‌ و گذار از وقايع‌ نويسي‌ پيشين‌ است‌؛ اگر چه‌ ممكن‌ است‌ در گزارشي‌ از حوادث‌ تاريخي‌، كرماني‌ دچار اشتباه‌ نيز شده‌ باشد، از اعتبار علمي‌ تاريخ‌ نويسي‌ او نمي‌كاهد؛ مهم‌ اين‌ مساله‌ است‌ كه‌ كرماني‌ در تحليل‌ جريانات‌ تاريخي‌ به‌ ناكافي‌ بودن‌ وقايع‌ نگاري‌ آگاه‌ شده‌ بود و شناخت‌ تاريخ‌ را مستند به‌ ديد فلسفي‌ و نگره‌ي‌ علمي‌ مي‌دانست‌؛ ضرورت‌ تاريخ‌ نويسي‌ علمي‌ در پروژه‌ي‌ فكري‌ كرماني‌، او را به‌ سرآغازهاي‌ تاريخي‌ شكل‌گيري‌ ايران‌ زمين‌ مي‌كشاند و او با ارزشيابي‌ مآخذ تاريخي‌ و كاوش‌ در ابزار و لوازم‌ تاريخ‌ نگاري‌، به‌ عظمت‌ و سرافرازي‌ ايران‌ باستان‌ پي‌ مي‌برد؛ كرماني‌ در آيينه‌ سكندري‌ و تاريخ‌ شانژمان‌ از علل‌ و عوامل‌ ترقي‌ و انحطاط‌ ايران‌ باستان‌ مي‌پرسد و در ايده‌هاي‌ ايراني‌ راجع‌ به‌ سياست‌ ـ اجتماع‌ ـ اخلاق‌ و دين‌ كاوش‌ مي‌كند؛ كاوش‌هاي‌ تاريخي‌ نقش‌ دو نهاد حكومت‌ و دين‌ را در دوره‌هاي‌ باستاني‌ و اسلامي‌ ايران‌ براي‌ كرماني‌ فراهم‌ مي‌كند؛ ميرزا آقاخان‌ كه‌ عنصر از خود بيگانگي‌ اخلاقي‌ و دوري‌ از آيين‌ عدالت‌ را در انحطاط‌ هخامنشيان‌ موثر از عوامل‌ خارجي‌ مي‌داند، در دوره‌هاي‌ ديگر نيز پديده‌ي‌ استبداد سياسي‌ و آموزه‌هاي‌ خرافي‌ را در كار فروپاشي‌ ايران‌ زمين‌ از نظر دور نمي‌كند و با بحث‌ از سلوك‌ شاهان‌ و حاكمان‌، براي‌ باززايي‌ فرهنگ‌ و جامعه‌ي‌ ايران‌ از نهادهاي‌ ديگر قانون‌گزاري‌ و تفكيك‌ حوزه‌هاي‌ ديني‌ از سياست‌ سخن‌ مي‌گويد.
بخشي‌ از تحقيقات‌ تاريخي‌ كرماني‌ مربوط‌ به‌ دوره‌ي‌ ميانه‌ از تاريخ‌ ايران‌ است‌؛ در بحث‌ از اين‌ دوره‌ نهادهاي‌ اجتماعي‌ و باورهاي‌ مردم‌ از ابزارهاي‌ اصلي‌ كرماني‌ در بازخواني‌ تاريخ‌ ايران‌ ـ دوره‌ي‌ اسلامي‌ ـ است‌. نقشي‌ كه‌ باورها و اعتقادات‌ در شكل‌دهي‌ به‌ جوامع‌ دارد از ديدگاه‌ عالمانه‌ي‌ كرماني‌ مخفي‌ نمانده‌ و وي‌ با استفاده‌ از شيوه‌هاي‌ علمي‌ و جديد تاريخ‌ نويسي‌ همان‌ طور كه‌ آدميت‌ نيز اشاره‌ كرده‌ است‌، فلسفه‌ي‌ تاريخ‌ را به‌ جامعه‌شناسي‌ پيوند زده‌ است‌.
با روشن شدن این که كرماني‌ در تاريخ‌ نگاري‌ ايران‌ دوره‌ي‌ اسلامي‌ به‌ عنصر ديني‌ و نقش‌ فرهنگ‌ ايراني‌ در آن‌ آگاهي‌ دارد، حوادث‌ و وقايع‌ تاريخي‌ را به‌ تامل‌ فلسفي‌ مي‌گذارد و به‌ نوعي‌ از تاريخ‌ انديشه‌ها خبر مي‌دهد؛ كرماني‌ تا جايي‌ گستره‌ي‌ تحقيقات‌ تاريخي‌ خود را در فراز و فرود انديشه‌ي‌ ايراني‌ پرورش‌ مي‌دهد كه‌ تبارهاي‌ باستاني‌ آن‌ را در ايران‌ دوره‌ي‌ قبل‌ از اسلام‌ و استفاده‌اي‌ كه‌ از فلسفه‌ي‌ يوناني‌ در شكل‌گيري‌ فرهنگ‌ ايراني‌ در دوره‌ي‌ اسلامي‌ بر عهده‌ داشته‌اند، از قلم‌ نيافتاده‌ است‌. تاثير ديانت‌ تعبدي‌ در تعقل‌ ايراني‌، نقشي‌ كه‌ باور به‌ تقيد در ساخت‌ و ساز فرهنگي‌ بر عهده‌ داشته‌ است‌، عوارض‌ و توابعي‌ كه‌ عرفان‌زدگي‌ در زوال‌ و انحطاط‌ عقلانيت‌ از خود بروز داده‌ است‌، تاثيري‌ كه‌ حاكميت‌ در تعيين‌ نرم‌هاي‌ اخلاقي‌ و باورهاي‌ شخصي‌ ظاهر ساخته‌اند، نقشي‌ كه‌ فقه‌ و آداب‌ و رسوم‌ و بالاخره‌ خط‌ و الفبا در شكل‌ بخشي‌ به‌ فرهنگ‌ ايراني‌ در سده‌هاي‌ ميانه‌ بر عهده‌ داشته‌اند، از موارد تاريخ‌ نگاري‌ فلسفي‌ كرماني‌ هستند.
ممارست‌ در ادبيات‌ نوين‌ و استمرار سنت‌شكني‌ در مسائل‌ ادبي‌، كرماني‌ را به‌ طرف‌ سبك‌هاي‌ مدرن‌ ادبي‌ كشاند؛ كرماني‌ در ادبيات‌ جديد مفاهيم‌ و مقولات‌ سياسي‌ ـ اجتماعي‌ را به‌ كار گرفت‌ و چونان‌ آخوندزاده‌ با استفاده‌ از ادبيات‌، مبارزات‌ و فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ را سازمان‌ داد؛ ثمره‌ي‌ اين‌ آگاهي‌، انتقاد از بيان‌ اديبان‌ سنتي‌ و هدفي‌ بود كه‌ آنان‌ براي‌ ادب‌ و شعر قائل‌ بودند؛ نتايج‌ اين‌ تحقيقات‌ همان‌ طور كه‌ آدميت‌ اشاره‌ مي‌كند، تاليف‌ و انتشار آثاري‌ بود كه‌ با روح‌ انتقادي‌ جديد حامل‌ سبك‌هاي‌ نوين‌ ادبي‌ و سرآغاز دگرگوني‌ در ماده‌ و صورت‌ شعر ايراني‌ بود.
شيوه‌هاي‌ نوشتاري‌ كرماني‌ همانند انديشه‌هاي‌ سياسي‌ و اجتماعي‌ او در روشنفكران‌ نسل‌هاي‌ بعدي‌ نيز تاثيرگذار بوده‌ و عده‌اي‌ از مردان‌ سياسي‌ با الهام‌ از اشعار و انتقادات‌ ادبي‌ كرماني‌ در دوران‌ جنبش‌ مشروطيت‌، اشعار انقلابي‌ و مضامين‌ سياسي‌ ـ اجتماعي‌ را در ادبيات‌ منظوم‌ و منثور فارسي‌ وارد كردند.
كرماني‌ نقش‌ محوري‌ صنعت‌ و تكنولوژي‌ را در دنياي‌ جديد و تمدن‌ غربي‌ از نظر دور نمي‌دارد و استفاده‌ از آن‌ را براي‌ زندگي‌ انسان‌ها ضروري‌ مي‌داند؛ اين‌ درك‌ و دريافت‌ نيز از مواردي‌ است‌ كه‌ اثرات‌ جنگ‌هاي‌ ايران‌ و روسيه‌ را با خود دارد و ذهن‌ و زبان‌ كرماني‌ را به‌ عنوان‌ روشنفكري‌ واقع‌گرا به‌ خود مشغول‌ نموده‌ است‌؛ از طرفي‌ كرماني‌ فهميده‌ است‌ كه‌ تكنولوژي‌ همراه‌ با علم‌باوري‌ و تجربه‌گرايي‌ يك‌ ساحت‌ وجودي‌ و مقطعي‌ از تاريخ‌ بشري‌ است‌ كه‌ در گذار از دوران‌ پيشاصنعتي‌ و برهه‌ي‌ غير صنعتي‌ عصر فئوداليسم‌ موجوديت‌ پيدا كرده‌ است‌.
آگاهي‌ از اهميت‌ تكنولوژي‌ در زندگي‌ مدرن‌، كرماني‌ را از آفات‌ آن‌ غافل‌ نمي‌كند و وي‌ با عنايت‌ به‌ دو جنبه‌ي‌ ابزاري‌ و عقلاني‌ تكنولوژي‌، به‌ پديده‌ي‌ استعمار و برخوردي‌ را كه‌ كشورهاي‌ صنعتي‌ با ديگر مناطق‌ دنيا انجام‌ دادند، از نظر كرماني‌ قابل‌ انتقاد است‌. با اين‌ كه‌ كرماني‌ هم‌ اثرات‌ مثبت‌ تكنولوژي‌ مدرن‌ را مي‌فهمد و هم‌ از تاثيرات‌ مخرب‌ آن‌ در دست‌ استعمارگران‌ آگاهي‌ دارد، به‌ ايده‌ي‌ ترقي‌ و پيشرفت‌ مدنيت‌ وفادار است‌ و آن‌ را لازمه‌ي‌ ادامه‌ي‌ زندگي‌ در دنياي‌ معاصر مي‌داند.
از مسائلي‌ كه‌ كرماني‌ به‌ واسطه‌ي‌ آگاهي‌ از انديشه‌هاي‌ مدرن‌ به‌ آن‌ پرداخته‌، وظايف‌ و كاركردهاي‌ روشنفكران‌ به‌ عنوان‌ حاملان‌ نظام‌ انديشگي‌ مدرنيته‌ و منتقدان‌ سنت‌ است‌؛ تعيين‌ جايگاه‌ اجتماعي‌ روشنفكران‌ و اطلاعاتي‌ كه‌ كرماني‌ از ايده‌هاي‌ ليبراليستي‌ و سوسياليستي‌ به‌ دست‌ آورده‌ است‌، او را از آفت‌ هرج‌ و مرج‌طلبي‌ و شتاب‌زدگي‌ انقلابي‌ باز مي‌دارد و كرماني‌ با ديدي‌ واقع‌گرايانه‌ به‌ پديد آمدن‌ دولت‌ مشروطه‌ و قانونمند كردن‌ جامعه‌ ميل‌ مي‌كند؛ ايده‌هاي‌ مشروطه‌خواهانه‌، كرماني‌ را متوجه‌ مليت‌ مي‌كند كه‌ ركن‌ اصلي‌ تشكيل‌ دولت‌ مدرن‌ است‌ و كرماني‌ ايجاد آن‌ و پديد آمدن‌ مليت‌ را مبتني‌ بر تحول‌ ذهني‌ و آگاهي‌ افراد از حقوق‌ انساني‌ خود مي‌داند.



۱۳۹۱ شهریور ۲, پنجشنبه

کنگره نهم حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) در همین حوالی


به زمان برگزاری نهمین کنگره حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) رسیده ایم؛ با توجه به مسائلی که حزب و کشور در ماهها و روزهای اخیر از سر می گذراند، می توان به اهمیت و حساسیت این کنگره پی برد؛ کنگره ای که با ثبت نام همیشه پایدار زنده یاد داریوش همایون بر خود، حساسیت و اهمیتی بیشترینه دارد و در نبودگی این شخصیت خردمند و واقع بین، وامدار اندیشه ها و منش سیاسی اش است. از سویی کنگره نهم، کنگره ای است که شاهد بروز اختلافات در قرائت و دریافت برنامه حزبی در مساله تبیین جایگاه مبارزاتی شاهزاده رضا پهلوی است.
از سوی دیگر شرایط ایران زمین بازهم و برای چندمین در سال های اخیر به نقطه سرنوشت ساز و حساسی رسیده است. قوت گرفتن هجوم نظامی، تاثیرات عظیم تحریم های بین المللی-افزیش فشار بر فعالان مدنی و سیاسی در داخل ایران و ظاهر شدن تکانه ها و فعالیت های تازه ای در بخش عمده ای از اپوزیسیون را می توان از واقعیت های همزمان برگزاری کنگره نهم حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) دانست. تردیدی نیست که تمامی این مسائل، مسئولیت کنگره را بیش از گذشته گردانده و دبیرکل، شورای مرکزی و اعضا و دوستداران حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) را در آزمونی حساس و تاریخی قرار داده است؛ بر اساس این که بخش سوم(ماده 24) از فصل اول اساسنامه حزب مشروطه ایران که در معرفی ارکان حزب تدوین شده، اعلان می دارد: «کنگره بالاترين رکن حزب است و هر دو سال يک بار در سه ماهه دوم سال ايرانی برگزار می‌شود و محل آن تا آنجا که بتوان به صورت متناوب در امريکا و اروپا خواهد بود تا هنگامی که امکان برگزاری در ايران فراهم ‌شود.» تصمیمات کنگره نهم با توجه به این اصل حزبی و مسائل و موقعیت سیاسی-فرهنگی حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) در مجموعه فعالان ایران زمین، می تواند نشانگر واقع بینی و خردمندی حزبی باشد که ایده لیبرال دموکراسی را در سیاست ایرانیان بر عهده دارد و اثبات گر میراث داری اندیشه و منش زنده یاد داریوش همایون در حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) است.
ورود حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) به کمپین شکایت از خامنه ای، تبیین دیدگاه حزبی در دستیابی به اتحاد ملی برای نجات ایران، موضع گیری وطن پرستانه در برابر جدایی خواهان و جنگ طلبان، همراهی با دیگر اندیشه ها و ایدئولوژی های مخالف رژیم جمهوری اسلامی مانند سوسیال دموکراسی، ملی گرایانه، سوسیالیستی و... از دستاوردهایی هستند که با گذار از تبادل نظر در کنگره نهم، راهگشای برنامه ها و ایده های مبارزاتی حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) در آینده تا کنگره پسین بشمار می روند.
موقعیت حساس کشور و خطراتی که تمامی سرزمینی آن را از درون و بیرون تهدید می کنند، با توجه به منشور و کنش تاکنونی حزب، وظیفه اصلی و محوری کنگره است و دیگر مسائل و موارد مبارزاتی را تحت الشعاع قرار می دهد؛ بی شک برخورد خردمندانه و واقع بینانه با این مسائل و مشکلاتی که استبداد دینی و طمع کاری خارجیان و هم پیمانان داخلی آنان در جداسازی جغرافیایی ایران زمین به وجود آورده اند،انگاره های وطن پرستانه حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) را در اولویت قرار می دهند. بخش دیگری از اهداف تعیین شده برای حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) در اسناد تشکیلاتی، مبتنی بر نوسازی فرهنگ سیاسی ایران است که یادگار آموزگار لیبرال دموکرات ایران-زنده یاد داریوش همایون- است که بی توجهی به آن، عذری ناپذیرفتنی بر رهبری حزب و شرکت کنندگان در کنگره نهم است.
به نظر صاحب این قلم که بدون وابستگی تشکیلاتی و حزبی، تاریخ نگار اندیشه های سیاسی داریوش همایون و تدوین کننده نخستین تاریخ حزب مشروطه ایران(لیبرال دموکرات) است، مهم ترین وظایف این کنگره، شفاف سازی مواضع در موارد فهرستواره بالا و اعلان نظر به مسائل نوپیدای سیاست ایرانی نظیر آلترناتیوسازی، انسجام فرهنگی در نوسازی سیاست ایران زمین و طرح دیدگاههای حزب برای ایران پساجمهوری اسلامی و همیاری در برقراری دموکراسی لیبرال برای ایران زمین، بر اساس بازخوانی اندیشه های آموزگار لیبرال دموکراتیک-زنده یاد داریوش همایون- و اجتناب از قدیس سازی آن بزرگوار است.



۱۳۹۱ مرداد ۳۱, سه‌شنبه

انقلاب مشروطیت، آئین بهائیت و جمهوری اسلامی در گفتگو با داریوش آشوری-فریدون وهمن-علی اصغر حقدار-رادیو بین المللی فرانسه


 
مصطفی خلجی
روز چهاردهم مرداد 1285 مبدأ دوران مدرن در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌آید؛ در این روز، بالاخره مظفرالدین شاه قاجار فرمان مشروطیت را امضا کرد و راه برای تبدیل حکومت استبدادی به دولت قانونی هموار شد. اما با گذشت بیش از صد سال از انقلاب مشروطه ایران، هنوز اهداف و آرمان‌های این انقلاب به طور کامل محقق نشده و حتی در برخی از موارد شکست خورده است.
به مناسبت سالگرد انقلاب مشروطه ایران، در میزگرد این هفته «زمینه‌ها و زمانه‌ها» به چگونگی شکل‌گیری این انقلاب و همچنین آثار و نتایج آن پرداخته شده است.
مهمانان این برنامه: داریوش آشوری، نویسنده و پژوهشگر از پاریس، فریدون وهمن، استاد ایرانشناسی دانشگاه کپنهاگ از دانمارک، و علی‌اصغر حقدار، نویسنده و پژوهشگر از آنکارا در ترکیه.
تاریخ فکر و ادبیات مشروطه
در ابتدای این میزگرد، داریوش آشوری که در زمینه تاريخ تفکر و روشنفکری در ایران معاصر پژوهش کرده، به پیشینه‌های فکری انقلاب مشروطه و نقش روشنفکران در آن دوران اشاره می کند.
آشوری می گوید: ایده هایی که از انقلاب فرانسه و قرن نوزدهم اروپا سرریز کرد به بقیه جهان، از جمله ترکیه و روسیه و ایران، ذهن هایی را تحت تأثیر قرار داد.
این پژوهشگر ادامه می دهد: در آن دوران برای اولین بار در معرض روابط بین المللی قرار گرفتیم و این پرسش مطرح که اختلاف پتانسیل قدرت میان ما و دیگران چیست؟ اولین کسی که در این زمینه پرسش مهمی را مطرح کرده عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه قاجار است که برای اولین بار از نماینده ناپلئون می پرسد که چرا ما درمانده ایم و شما این قدر موفقیت دارید. این پرسش بنیادی را نسل های بعدی هم دنبال کردند تا امروز که همچنان برای نسل ما، زنده است.
آشوری می گوید: این ایده ها در تمامی کشورها انقلاباتی را ایجاد کرد و در ایران نیز انقلاب مشروطه پدید آمد.
این نویسنده همچنین در بخش دیگری از سخنانش به رابطه ظهور مشروطه با ظهور روشنفکری ایرانی اشاره می کند و می گوید: آن ایده ها در هر کشوری نوع بومی روشنفکری را به وجود آورد، از جمله نوع بومی روشنفکری ایرانی.
وی ادامه می دهد: این روشنفکری در ابتدا نامش منورالفکری بود و بعد از طریق حزب توده و تأثیر ایده های لنینیستی کلمه روشنفکری رواج پیدا کرد که بیشتر ترجمه کلمه روسی اش است تا ترجمه معادل فرنگی.
همچنین آشوری که در زمینه زبان فارسی و تحولاتش پژوهش هایی را منتشر کرده درباره تأثیر انقلاب مشروطه بر زبان و ادبیات فارسی می گوید: تحولات خیلی بزرگ اجتماعی و تاریخی و انقلابها، تإثیرات عمیق روی زبانها می گذارند، و ناگزیر باید زبانها را با خودشان سازگار کنند.
آشوری ادامه می دهد که وقتی در دوران مشروطه مفهوم مردم مطرح می شود و خطاب به مردم نوشته می شود، خود به خود زبان باید از آن پیچ و تابهای حرفه ای منشیانه بیرون بیاید و عمومیت پیدا کند.
وی اضافه می کند که مهمترین عامل نزدیکی زبان فارسی به مردم، روزنامه ها و مطبوعات بود که ایده های مدرن را منتشر می کردند؛ ایده هایی مثل آزادی و برابری.

رابطه بهائیت و مشروطیت
در این میزگرد همچنین فریدون وهمن که در زمینه تاریخ بهائیت در ایران پژوهش و کتاب «یکصد و شصت سال مبارزه با دیانت بهائی» را نیز منتشر کرده، به نوسازی دینی در دوران مشروطه پرداخت.
وهمن گفت: در مورد نهضت مشروطیت و تجدد در ایران تا کنون صدها کتاب و پژوهش منتشر شده و این آثار نظریات مختلفی را مطرح می کند. اما تا کنون این کتابها به نقش نهضت بابی و بهایی در نهضت مشروطیت اشاره نکرده و این موضوع را کاملا روشنفکران و نویسندگان ما حتی نویسندگان و پژوهشگران ما در غرب نادیده گرفتند و از آن گذشتند.
این استاد دانشگاه در توضیح رابطه بهائیت با مشروطیت می گوید: نهضت بابی و بهایی شصت سال قبل از نهضت مشروطه انقلاب معنوی بزرگی در ایران به وجود آورد. درست است که از غرب عقاید و تفکرات بسیاری را گرفتیم اما باید بپذیریم که یک نهضت بومی خیلی بیشتر می توانست به ما کمک کند تا یک انقلاب وارداتی به سبک غرب.
وهمن در ادامه به نوآوری ها و افکار بهایت می پردازد و از آن جمله به نظام نوین دینی، شامل تساوی حقوق زن و مرد و لغو خرافات و اوهام اشاره می کند.
وی می افزاید که دهه ها قبل از انقلاب مشروطه بسیاری از مردم ایران به اصول بهاییت به عنوان اصول اعتقادی خودشان باور داشتند و آن را در جامعه خودشان عملی می کردند. و همه اینها زمینه را برای ترقی خواهی و تجدد آماده کرد.
وهمن می گوید که بر اساس تحقیقهایی که صورت گرفته، بیشتر سران مشروطیت هم از بابی ها و ازلی و بهایی ها بودند.
داریوش آشوری نیز در این زمینه با فریدون وهمن هم نظر است و می گوید: نقش بابی ها و بهایی ها در نهضت مشروطیت آن چنان که باید در نظر گرفته نشده و در محاق سانسور شخصی و سیاسی باقی مانده است.
آشوری ادامه می دهد که جنبش بهائیت اگر در ایران شانس پیروزی داشت می توانست در تحول اجتماعی ایران نقش مهمی را ایفا کند و چیزی شبیه جنبش پروتستانتیزم در مسیحیت باشد. و از آنجا که ریشه هایش نیز با بنیانها و باورهای شیعی ارتباط داشت و در درون آن باورها شکل گرفته بود و در عین حال پذیرای ایده های مدرن بود، اگر این جنبش موفق شده ایران وضع دیگری می داشت.
در ادامه وهمن اضافه می کند: تمام روشنفکران ما با تمام حسن نیت و دلسوزی که داشتند در یک فضای اسلامی حرکت می کردند، یعنی خواهان تجدد در تمامی سطوح بودند، ولی به شریعت و مذهب که می رسیدند در آنجا توقف می کردند و حتی بعضی ها تجدد را در بازگشت به اصل دین اسلام می دانستند. این امر را اگر بررسی کنیم می بینیم که دوری از هر نوع نوآوری است.
وهمن در این زمینه روشنفکران دینی را به پرسش می گیرد و می گوید که آنان باید در این زمینه پاسخگو باشند.
علی اصغر حقدار نیز در این باره می گوید که یکی از نکاتی که در روشنفکری ضعیف و کم کار ایران موجب شرمندگی است، عدم توجه روشنفکری ایران به حقوق اقلیتهای دینی از جمله آیین بهائیت است و این شرمندگی تا وقتی که عذرخواهی رسمی و اخلاقی نشود و جبران نشود، روی دوش روشنفکران ایرانی باقی خواهد ماند. روشنفکران ایران یک عذرخواهی اساسی و تاریخی به پیروان آیین بهائیت بدهکارند.
متون مشروطه و مشروطه پژوهی
علی اصغر حقدار، پژوهشگر تاریخ مشروطه و نویسنده کتاب هایی چون «مجلس‌ اول‌ و نهادهای‌ مشروطیت‌» و «رسائل سیاسی عصر مشروطیت» در این میزگرد به متون مشروطه می پردازد.
وی می گوید: متون مشروطه به صد سال قبل از مشروطه، یعنی دوره عباس میرزا باز می گردد. عباس میرزا در آن دوران یک عده ای را برای تحصیل به غرب فرستاد و در اولین سفرنامه هایی که از آن دوران به دست ما رسیده، مفاهیمی مثل پارلمان مشروطیت و دولت منتظم وجود دارد.
حقدار ادامه می دهد: پس از آن، منورالفکران یا مدرن های کلاسیک ایرانی مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی و ملکم خان با نگاهی واقع بینانه نیازهای آن زمان را در دستیابی به قانون مداری و انتظام دولت و تفکیک حقوق عرفی از حقوق شرعی مطرح کردند.
وی تأکید می کند که قبل از اینکه مشروطیت مستقر شود، متون آن به این شکل در فرهنگ ایرانی به وجود آمده بود.
این پژوهشگر همچنین به اسناد و مدارک تاریخی و سیاسی اشاره می کند که در مشروطیت به وجود آمد. به عنوان نمونه می شود صورت مذاکرات مجلس اول را به عنوان متن اولیه مشروطیت به کار برد.
حقدار اضافه می کند که بعد از این دوران متون مشروطه گسترش بیشتری یافته و در متون تئوریک و تاریخی مشروطه ثبت شده و همه این آثار را می توان به عنوان متون مشروطه مطرح کرد. حتی در ادبیات و رمان ایرانی هم مشروطیت به متن و موضوع و گفتار تبدیل شده است.
وی همچنین به شبنامه ها و روزنامه ها هم به عنوان متون مشروطه اشاره می کند و می گوید که خوشبختانه برخی از این متون در ثبت قوانین به بار می نشیند.
حقدار همچنین درباره مشروطه پژوهی می گوید: مشروطه پژوهی همزمان با اولین متونی که اشاره شد، شکل گرفته است.
حقدار ادامه می دهد که مشروطه پژوهی شامل توضیح مشروطه و متون آن و همچنین سنجش انتقادی متون مشروطه است. مشروطه پژوهشی همچنین پس از بررسی متون تاریخی، وارد تاریخ نگاری می شود و به نوعی می توان نوشته های یحیی دولت آبادی و ناظم الاسلام کرمانی و احمد کسروی و حتی فریدون آدمیت و ایرج افشار را هم می توان لایه هایی از مشروطه پژوهی دانست.
حقدار می گوید: امروز ما پی بریده ایم که باید تاریخ اندیشه مشروطه را نیز به سنجش ببریم. حتی در ادبیات امروز رمان نویسان ما نیز به نوعی مشروطه پژوهی می کنند و به خلق و خوی مشروطه خواهان و روحیات اجتماعی آن زمان می پردازند.
انقلاب مشروطه و جمهوری اسلامی
در بخش پایانی این میزگرد، فریدون وهمن درباره شکست آرمانهای مشروطه به ویژه در دوران جمهوری اسلامی می گوید: به صورت ظاهر، انقلاب مشروطیت با شکست کامل مواجه شد، نه در زمان جمهوری اسلامی بلکه در آغاز مشروطیت و با تصویب متمم قانون اساسی.
وی ادامه می دهد که در آن زمان بسیاری از اصول رو که در اصل قانون اساسی بود عوض کردند و تفکیک جنسیتی گذاشتند و انتخاب نمایندگان مجلس رو منحصر به معتقدین به تشیع کردند و عده زیادی از مردم ایران را مجزا کردند.

وهمن همچنین می گوید که ممکن است که جمهوری اسلامی به ظاهر بتواند جنبش مشروطه را خفه کند اما خوشبختانه روشنفکران و مردم و جوانان ما بیدارند و روح مشروطه را نگاه می دارند.
در این زمینه، آشوری نیز می گوید: جمهوری اسلامی آن چنان تضادهای ساختاری و ایده ای دارد که به هیچ وجه نمی تواند خودش را به عنوان یک حکومت جا بیندازد، اگرچه موقتا می توانند زور و فشار بیاورند و چیزهایی را به جامعه تحمیل کنند، اما در دراز مدت نخواهند توانست.
آشوری تأکید می کند که دستاوردهای مشروطه در ایران نهادی شدند و جمهوری اسلامی نمی تواند آنها را ریشه کن کند، فقط می تواند آنها را دستکاری یا کارکردشان را مختل کند.
این نویسنده اضافه کرد که جمهوری اسلامی می خواهد نهادهای مدرن را با تفکرات عقب مانده توام کند که موفقیتی نخواهد داشت.
علی اصغر حقدار نیز در پایان می گوید: داده های تاریخی ثابت می کند که مشروطه شکست نخورده است، بلکه مشروطه پروژه ناتمام مدرنیته ایران است.
وی ادامه می دهد: طبیعی است که وقتی یک فرهنگ جدید وارد یک فرهنگ سنتی شود، آن را به چالش می کشد و عاملان فرهنگ سنتی هم مقاومت خواهند کرد.
حقدار تأکید می کند: من معتقدم که پروژه فرهنگی غیرمشروطه در ایران شکست خورده است.
این نویسنده اظهار می دارد که اگر مشروطه ناتمام مانده، برای این است که ما فرهنگ سازی نکردیم و از این کار بزرگ و بنیادین غفلت کردیم. امروز ما باید مشروطه را در لایه های گوناگون به فرهنگ تبدیل کنیم.

ديكتاتوري و دموكراسي بمثابه مدلهاي دولت


جهاني كه در آن به سر مي بريم، با تكيه بر تجربيات انساني و يافته هاي تمدني در شيوه كشورداري و انتظام حقوق ملت، در دو مدل اصلي و تعيين شده ديكتاتوري و دموكراسي، در فرجام منطقي و تاريخي حكومتها فرم گرفته است؛ از دوران پيشايوناني در تقابل حكومت تيراني و دموكراسي تا عصر هلنيستي و دوران مدرن. خيزش ملت هاي منطقه خاورميانه كه در پي احقاق حقوق انساني خود و ملتزم كردن حكومت ها چند ماهي است شروع شده، يكي از نقاط تعيين كننده در پديداري جنبش نوين مدني و دموكراسي خواهي بشمار مي روند؛ حاكمان مستبد و ضد بشري يكي پس از ديگري، از حيات تاريخي و سياسي خارج و ملت ها در استقرار آزادي و برابري اجتماعي، وزنه دموكراسي را در برابر ديكتاتوري سنگين تر از گذشته مي كنند. ملت ها خواهان دولتي پاسخگو، آزاديخواه و به دور از تبعيضات ساختگي قرن بيستم هستند. اوصافي كه ريشه در ايئولوژي هاي تماميت خواه دارند و اداره كشورها را در ميان حاكمان خودخوانده به بازيچه غارت و استبداد خود تبديل كرده اند. غارت اموال عمومي در حكومت هاي ديكتاتوري و تماميت خواه در كنار ايجاد فضاي بسته فرهنگي و انسداد سياسي، شهروندان كشورها را از از دستيابي به حقوق حقه و تثبت شده محروم ساخته و عقب ماندگي فرهنگي و انفعال سياسي و اقتصادي را در ثمرات دوام ديكتاتوري به ارمغان مي آورد. اكنون مدنيت آزادي خواهي و جنبش هاي برابري طلب، منطقه را براي حاكمان غنوده در سايه اوباشي گري و فضاي اختناق ناامن ساخته است.
بي ترديد ايران نيز از اين شرايط مستثنا نيست؛ حاكمان ايراني نيز با ارائه كارنامه اي ضد بشري و تبعيض آميز از خويش در سه دهه اي كه از عمرشان مي گذرد، مدل ديكتاتوري و ضد دموكراتيك را نشان مي دهند. حكومتي به غايت تماميت خواه، آزادي كش، غارتگر و فاسد، كه بقاي خود را در انتشار همگاني جهل و خرافه قرار داده و هر انديشه و اعتقادي را به مسلخ شكنجه و اعدام مي برد؛ نيروهاي مخالف ايراني نيز پيوسته به مدل دموكراتيك، مدني و حق طلبانه بوده و در دو سالي كه از شروع مطالبات آزاديخواهانه مي گذرد، جنبش مدني ايرانيان به وزنه اي قابل توجه و تعيين كننده در آينده ايران زمين تبديل شده است؛ رويارويي ديكتاتوري و دموكراسي در شرايط فعلي منطقه كه ملتها، رژيم هاي تماميت خواه را يكي پس از ديگري سرنگون مي كنند و در وضعيت داخلي ايران كه اسلاميان فرايند فروپاشي نهايي را در سراشيبي سرنگوني آغاز كرده اند، سرنوشت منطقي و تاريخي ايران زمين را رقم مي زند؛ سرنوشتي برآمده از رشد خردمندي سياسي و آگاهي از معيارهاي آزاديخواهي و برابري طلبي. جنبشي كه در اعتراض به تقلب در انتخابات و با شعار «رأي من كو؟» شروع و با شعارهاي «مرگ بر ديكتاتور»، «جمهوري ايراني» و ارتقاي به احقاق حقوق شهروندي و درخواست برابري براي تمامي ايرانيان به دور از معيارهاي جنسيتي، قومي و اعتقادي، تماميت رژيم را به مقابله خواند؛ در فرايند رشد و پيشرفت جنبش مدني ايران، گذر از بند و بست هاي سياسي، ارتقاي آگاهي به اولويت هاي سياسي و فرهنگي، محوريت حقوق زنان بمثابه حقوق بشر در ايجاد نظام دموكراتيك، انجام رفراندم و تأسيس مجلس مؤسسان، مسائلي هستند كه جنبش در جريان را با انهدام رژيم به استقرار دموكراسي مي رساند.
در جدال ديكتاتوري و دموكراسي، اتحاد جامعه جهاني براي تقويت ايده ها و كنش هاي دموكراتيك ضرورتي غيرقابل انكار است؛ با هر شيوه و به هر راهكاري كه اولويت داشته باشد. ديكتاتوران به راحتي حكومت را وانمي گذارند؛ سخن مسالمت آميز را برنمي تابند. دست از غارت اموال عمومي و شكنجه و اعدام مخالفان برنمي دارند و در ضعيف و تنها نگه داشتن اعتراضات مدني اهتمام دارند. به همين خاطر كشورها و نيروهاي دموكراتيك بايسته است كه با استفاده از روش هاي مختلف از مداخله نظامي گرفته تا دخالت در زمينه هاي حقوق بشري و اعمال تحريم هاي اقتصادي و ديپلماتيك به ياري جنبش هاي مدني و احقاق حقوق شهروندان در كشورهايي بشتابند كه زير ديكتاتوري هاي ضدمردمي و غاصب به سر مي برند.
آنكارا- 28 مارس 2011

سرنگونی جمهوری اسلامی هم استراتژی هم تاکتیک


در صحنه سیاست، اپوزیسیون به نیرو یا نیروهایی گفته می شود که در صدد برکناری حاکمیت-چه از راه های مسالمت آمیز و چه به توسط اسلجه-بوده و با باورمندی خردمندانه به اصول و آرمان هایشان، رساندن خود به مراکز اجرایی و به دست گیری قدرت هستند؛ بی تردید مخالفان از طیف های مختلف با ارائه برنامه ها و انتشار همگانی نظریات خویش، زمینه های سرنگونی حاکمیت را فراهم می سازند. زمینه هایی که فرایند جایگزینی را در عرصه قدرت سیاسی تشریح می کند و در تبیین و اجرایی کردن نظریات معنا می یابد. در کشورهایی که لحظه ای از دموکراسی را تجربه می کنند، اپوزیسیون در احزاب و تشکل هایی ظاهر می شوند که یا در پارلمان هستند و یا این که بیرون از عرصه قدرت اجرایی و با رعایت قواعد سیاست دموکراتیک، در دستیابی به مراکز اجرایی می کوشند. در کشورهایی نظیر ایران جمهوری اسلامی که بی بهره از آزادی و دموکراسی است، اپوزیسیون یا به ناچار بیرون از کشور شکل می گیرد و یا این که به صورت مخفی در داخل کشور فعالیت می کند. در این نوع از کشورها که از دیکتاتوری نصیب می برد، رژیم برای ظاهرسازی افرادی از خودی ها را به صورت اپوزیسیون به میان می کشد تا ضمن فریب همگانی، اپوزیسیون واقعی را به محاق بکشاند. جمهوری اسلامی از دهه ای گذشته این بازی فریب کارانه را با تردستی به بیرون مرزها هم کشانده است و تشکل ها و افرادی را که تمامی بود و نبودشان از جمهوری اسلامی است، به عنوان اپوزیسیون در شکل وانموده ای از واقعیت آن مطرح نظر گردانده است؛ در سه سال اخیر و بعد از حوادث انتخابات به یغما رفته، رژیم در داخل کسانی را که داعیه رهبری جنبش سبز را دارند، به عنوان اپوزیسیون و البته در واقع رقیب جناحی مورد توجه قرار داده است. اتاق فکر جمهوری اسلامی در خارج هم با اعزام کسانی که باقی مانده از مرده ریگ دوم خرداد و یا همگامان با جنبس سبز هستند، پروژه اپوزیسیون سازی را پیش می برد. بی تردید صلی ترین هدف رژیم از این اقدامات، حفظ بخشی از نیرهایش در فردای سرنگونی است.
در اپوزیسیون واقعی ایرانیان مخالف رژیم جمهوری اسلامی، که در مدت سه دهه با خروج از کشور احزاب، تشکل ها و افراد سیاسی را در خود جای داده است، مدتی است که طرح آلترناتیو به محور بحث ها و مجادلات قابل توجهی تبدیل شده است؛ وسعت اظهار نظرات در زمینه آلترناتیوسازی برای جمهوری اسلامی و فردای دموکراتیک ایران زمین، چنان آلوده به شتاب زدگی از یک طرف و تابوسازی از طرف دیگر در میان فعالان تبدیل شده که اصل قضیه به محاق رفته است. بخش هایی از مخالفان که بی تردید به وضع موجود عادت کرده اند، در مقابله با آلترناتیوهای چندگانه مبادرت به موضع گیری انکاری کرده و در آلترناتیوسازی و روش های جایگزینی برای نظام جمهوری اسلامی، بر اساس کنش های اصلاح طلبانه نظام سخن می گویند؛ اینان از یک سو به خاطر ماندن در ایدئولوزی های سپری شده و از سوی دیگر به خاطر دوری از فرهنگ نوپیدای دموکراتیک در سیاست و هم چنین دوری از واقعیت های داخلی ایران زمین، خام اندیشانه در آرزوی واگذاری قدرت اجرایی توسط اعوان و انصار و عقبه جمهوری اسلامی با رضایت خاطر هستند و رؤیای انتقال آرام قدرت را به نظاره نشسته اند. طیفی محدود از اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور هم در سودای به دست گیری قدرت اجرایی با عملیات مسلحانه و یا یاری مداخلات نظامی خارجیان بسر می برند؛ این طیف چنان غرق در نفرت-به جای خردورزی-هستند سرنگونی جمهوری اسلامی را مترادف با انهدام میهن می دانند. شکی نیست در خوشبینانه ترین حالت ریشه این نوع برخوردها، بیگانه هراسی و وامداری به تئوری توطئه و غرض ورزی عاری از عقلانیت است که ذهن و زبان این بخش از مبارزان و فعالان سیاسی ایران زمین را گرفتار کرده است.
تردیدی نیست مساله آلترناتیو برای سرنگونی جمهوری اسلامی باید نشات گرفته از انهدام تمامیت این ژریم باشد؛ فرو افتادن به بازی های ساخته رژیم در ایجاد جناح اصلاح طلب، دوم خردادی، سردمداران سبز و هر آن فرد یا تشکل سیاسی که در جنایات ضدبشری جمهوری اسلامی همدست با دیگر لایه های آن هستند، پروسه سرنگونی را به تأخیر خواهد انداخت و نیروی اپوزیسیون را در دام ژریم بیهوده خواهد ساخت. هم چنان ایده و کنش آلترناتیو باید بر محور حفظ تمامیت سرزمینی ایران و بی دخالت و یاری بیگانگان انجام گیرد؛ این اولویت می تواند پشتوانه عینی و واقعی ایجاد دموکراسی در ایران عاری از دیکتاتوری دینی را فراهم ساخته و در حال حاضر به مجادلات و بحث های پیش از موعد در مساله شکل و شمایل حکومت آینده آلوده نشود. بنابراین گزینه، «سرنگونی جمهوری اسلامی هم استراتژی و هم تاکتیک» اپوزیسیون واقعی و خردمند ایرانیان را در سرلوحه کنش های سیاسی و فرهنگی قرار می دهد. بلافاصله باید اشاره کرد در این شرایط که عرصه های بین المللی و اذهان ایرانیان چه در داخل کشور و چه در خارج، بر اتمام عمر چمهوری اسلامی و شروع پروسه فروپاشی آن آگاه شده است، شفاف سازی ایده «سرنگونی جمهوری اسلامی هم استراتژی هم تاکتیک» و عمل به آن تا استقرار دولت دموکراتیک، از اولویت فرهگی و رسانه ای برخوردار است، تا از سوء تعبیرها و مصادره به مطلوب، پیش گیری نموده و در حقانیت آلترناتیو جمهوری اسلامی چشم داشت به حراست از جغرافیای ایران زمین و دخالت نظامی عنصر خارجی، واقعیت حقوقی و سیاسی آن را تشکیل می دهد.
سخن از آلترناتیو به طور جدی و حیاتی تازه در اپوزیسیون مطرح شده و گشوده بودن سنجش و ارزیابی آن از دیدگاه مخالفان و موافقان و حیطه کاربردی آن، می تواند در ایجاد «اتحاد ملی برای نجات ایران» و ادب سیاسی اپوزیسیون، راهگشای آینده ای سرنوشت ساز برای ایران زمین در رهایی از دیکتاتوری دینی و استقرار نظام دموکراتیک باشد.

.