جهاني كه در آن به سر مي بريم، با تكيه بر
تجربيات انساني و يافته هاي تمدني در شيوه كشورداري و انتظام حقوق ملت، در دو مدل اصلي
و تعيين شده ديكتاتوري و دموكراسي، در فرجام منطقي و تاريخي حكومتها فرم گرفته است؛
از دوران پيشايوناني در تقابل حكومت تيراني و دموكراسي تا عصر هلنيستي و دوران مدرن.
خيزش ملت هاي منطقه خاورميانه كه در پي احقاق حقوق انساني خود و ملتزم كردن حكومت ها
چند ماهي است شروع شده، يكي از نقاط تعيين كننده در پديداري جنبش نوين مدني و دموكراسي
خواهي بشمار مي روند؛ حاكمان مستبد و ضد بشري يكي پس از ديگري، از حيات تاريخي و سياسي
خارج و ملت ها در استقرار آزادي و برابري اجتماعي، وزنه دموكراسي را در برابر ديكتاتوري
سنگين تر از گذشته مي كنند. ملت ها خواهان دولتي پاسخگو، آزاديخواه و به دور از تبعيضات
ساختگي قرن بيستم هستند. اوصافي كه ريشه در ايئولوژي هاي تماميت خواه دارند و اداره
كشورها را در ميان حاكمان خودخوانده به بازيچه غارت و استبداد خود تبديل كرده اند.
غارت اموال عمومي در حكومت هاي ديكتاتوري و تماميت خواه در كنار ايجاد فضاي بسته فرهنگي
و انسداد سياسي، شهروندان كشورها را از از دستيابي به حقوق حقه و تثبت شده محروم ساخته
و عقب ماندگي فرهنگي و انفعال سياسي و اقتصادي را در ثمرات دوام ديكتاتوري به ارمغان
مي آورد. اكنون مدنيت آزادي خواهي و جنبش هاي برابري طلب، منطقه را براي حاكمان غنوده
در سايه اوباشي گري و فضاي اختناق ناامن ساخته است.
بي ترديد ايران نيز از اين شرايط مستثنا نيست؛
حاكمان ايراني نيز با ارائه كارنامه اي ضد بشري و تبعيض آميز از خويش در سه دهه اي
كه از عمرشان مي گذرد، مدل ديكتاتوري و ضد دموكراتيك را نشان مي دهند. حكومتي به غايت
تماميت خواه، آزادي كش، غارتگر و فاسد، كه بقاي خود را در انتشار همگاني جهل و خرافه
قرار داده و هر انديشه و اعتقادي را به مسلخ شكنجه و اعدام مي برد؛ نيروهاي مخالف ايراني
نيز پيوسته به مدل دموكراتيك، مدني و حق طلبانه بوده و در دو سالي كه از شروع مطالبات
آزاديخواهانه مي گذرد، جنبش مدني ايرانيان به وزنه اي قابل توجه و تعيين كننده در آينده
ايران زمين تبديل شده است؛ رويارويي ديكتاتوري و دموكراسي در شرايط فعلي منطقه كه ملتها،
رژيم هاي تماميت خواه را يكي پس از ديگري سرنگون مي كنند و در وضعيت داخلي ايران كه
اسلاميان فرايند فروپاشي نهايي را در سراشيبي سرنگوني آغاز كرده اند، سرنوشت منطقي
و تاريخي ايران زمين را رقم مي زند؛ سرنوشتي برآمده از رشد خردمندي سياسي و آگاهي از
معيارهاي آزاديخواهي و برابري طلبي. جنبشي كه در اعتراض به تقلب در انتخابات و با شعار
«رأي من كو؟» شروع و با شعارهاي «مرگ بر ديكتاتور»، «جمهوري ايراني» و ارتقاي به احقاق
حقوق شهروندي و درخواست برابري براي تمامي ايرانيان به دور از معيارهاي جنسيتي، قومي
و اعتقادي، تماميت رژيم را به مقابله خواند؛ در فرايند رشد و پيشرفت جنبش مدني ايران،
گذر از بند و بست هاي سياسي، ارتقاي آگاهي به اولويت هاي سياسي و فرهنگي، محوريت حقوق
زنان بمثابه حقوق بشر در ايجاد نظام دموكراتيك، انجام رفراندم و تأسيس مجلس مؤسسان،
مسائلي هستند كه جنبش در جريان را با انهدام رژيم به استقرار دموكراسي مي رساند.
در جدال ديكتاتوري و دموكراسي، اتحاد جامعه
جهاني براي تقويت ايده ها و كنش هاي دموكراتيك ضرورتي غيرقابل انكار است؛ با هر شيوه
و به هر راهكاري كه اولويت داشته باشد. ديكتاتوران به راحتي حكومت را وانمي گذارند؛
سخن مسالمت آميز را برنمي تابند. دست از غارت اموال عمومي و شكنجه و اعدام مخالفان
برنمي دارند و در ضعيف و تنها نگه داشتن اعتراضات مدني اهتمام دارند. به همين خاطر
كشورها و نيروهاي دموكراتيك بايسته است كه با استفاده از روش هاي مختلف از مداخله نظامي
گرفته تا دخالت در زمينه هاي حقوق بشري و اعمال تحريم هاي اقتصادي و ديپلماتيك به ياري
جنبش هاي مدني و احقاق حقوق شهروندان در كشورهايي بشتابند كه زير ديكتاتوري هاي ضدمردمي
و غاصب به سر مي برند.
آنكارا- 28 مارس 2011
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر