زبان فارسي و بازسازي آن به صورتي
كه بتواند بازگو كنندهي مسائل زمانهي جديد باشد، يكي ديگر از دغدغههاي
اصلي محمد علي فروغي بود؛ چرا كه فروغي زبان را آئينهي روح هر قوم و
بهترين وسيلهي اظهار افكار و احساسات ميدانست و در شرايط جديد كه امر
ترجمه را براي اخذ معارف و علوم از اروپائيان و دنياي نوين ضرورت داده
بود، زبان در رابطهي تنگاتنگ و ارگانيك با هويت قرار ميگرفت. وي به حدي
به زبان فارسي اهميت ميداد كه در كنار تحقيقات زبان شناختي و بازپرداختي
از متون فارسي قديم، نخستين فرهنگستان زبان را با هدف ترويج زبان فارسي
و پالايش آن از لغات بيگانه در سال 1314 خورشيدي تأسيس كرد؛ فروغي در
اشاره به اهميت فرهنگستان مينويسد: «به عقيده من فرهنگستان هيئتي است
كه بايد نگهدار زبان فارسي و فرهنگ ايراني باشد كه در نتيجه حافظ قوميت
ايراني است.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص101) فروغي بر پايهي دريافت
خود از موقعيت محوري زبان فارسي در حفظ و نگهداري مليت ايراني به مسالهي
ترجمه اشاره كرده و به ايراد ترجمهي همهجانبه و رد دخالت همهجانبهي
ترجمه ميپردازد؛ نخست فروغي به اين واقعيت معترف است كه «شيوه زندگاني
ما ايرانيان هم بر اثر ارتباط با خارجيان از مدتي پيش تغيير يافته است و
دامنة اين تحول به زبان فارسي هم كشيده شد و نتيجه آن شد كه اسلوب و
سياق نگارش و سخن گفتن ما تا حدي تغيير يافت. من تصور ميكنم كه اين
دگرگوني بيش از اين هم دامنه خواهد گرفت. دليل آن هم ازدياد و نشر ترجمههاي
خارجي و انتشار آنها در مملكت ماست.»(نفوذ زبانهاي بيگانه در زبان فارسي1353،ص86)
سپس وي به تبادل زبانها پرداخته و مينويسد: «صريحاً اعلام ميدارم كه
زبان يك مملكت با استعانت از لسان كشور ديگر وسايل فقر زبان خود را فراهم
نميسازد. بالعكس به اين طريق رو به غنا و گسترش ميرود.» (نفوذ زبانهاي
بيگانه در زبان فارسي1353،ص87) چرا كه «به عقيده من امروز ايراني به
واسطة اين كه در گذشته فكرش همواره مشغول به عربي بوده و اكنون به
زبانهاي اروپايي گرفتار و در آن مستغرق گرديده است، با زبان فارسي بيگانه
است و قوة تصرف و لغت سازي همواره متوجه به الفاظ عربي است و اگر با
عربي هم آشنا نباشد، گرفتار تعبيرات اروپايي است و در هر حال فارسي نميداند.
پس اول بايد يك مدت ذهن خود را به فارسي صحيح فصيح مأنوس سازد و ورزش
دهد تا كم كم اين قوه را دريابد و در آن هنگام به مقصودي كه در اين فصل
دنبال ميكنيم به خوبي و آساني خواهد رسيد.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص156)
اين فرهنگستان در همان سال اول
فعاليت خود كه تحت رياست فروغي بود، توانست 120 لغت را به تصويب رساند؛
در پايان سال 1315 اين لغات به 360 عنوان و در سال 1316 لغات مصوب
فرهنگستان به 650 لغت رسيد؛ با گسترش نظام بوروكراسي اداري، در سال 1317
فرهنگستان زبان به وزارت فرهنگ واگذار شد و مديريت آن كه بعد از فروغي،
به وثوقالدوله محول شده بود، به وزير فرهنگ انتقال يافت.(فرهنگستان چيست؟1353،ص170)
در زمينههاي فرهنگي، فروغي هم به
تصحيح متون كلاسيك فارسي مبادرت ورزيد و هم در تحقيقات زبان شناختي و فقهاللغه
وارد شد؛ يكي از اصليترين متنهاي بر جاي مانده از فروغي، رسالهي «پيام
من به فرهنگستان» است كه وي آن را به سال 1315 خورشيدي نوشته است؛
فروغي در ابتداي رساله از ارتباط منطقي و ارگانيك زبان و فرهنگ در تمدن
انساني سخن ميآيد و اهميت حفظ و گسترش زبان فارسي را يادآور ميشود.(پيام
من به فرهنگستان1353،ص101)
فروغي اما در رابطه با ادب كهن فارسي،
تصحيح متون كلاسيك فارسي را وجه همت قرار داد؛ ميتوان اين گونه از
فعاليتهاي فروغي را حلقهي رابط ادب دوستي، توجه به زبان فارسي از يك
سو و ايدههاي ايرانيگري و مليتخواهي فروغي از ديگر سو خواند؛(ر.ك: تلخيص
شاهنامه ـ1310 خورشيدي) تصحيح ديوان حافظ (1316) و تصحيح گلستان سعدي
(1320) كه با جديت و پشتكار تمام به انجام رسيدند، حكايت از روحيهي ادبشناسي
و مليت خواهي فروغي دارند؛ به سخن فروغي «ايرانيان و عموم فارسي زبانان
نعمت خدا دادي دارند كه قدرش را به درستي نميدانند و آن ادبيات فارسي
است؛ يعني آثار قلمي كه از دانشمندان ايراني باقي مانده است.»(ادبيات
ايران1353،ص224)
اما فروغي در پالايش و روزانه كردن
زبان فارسي، گسترش ارتباطات فرهنگي را مدنظر دارد و از آن جا كه زبان
فارسي در مكان تلاقي فرهنگها قرار گرفته و براي بيان مفاهيم جديد، آميخته
با واژگان خارجي شده است، از نظر فروغي بايد با حفظ اصالت زبان فارسي آن
را در توضيح مفاهيم و پديدههاي نوين روزآمد كرد. فروغي مينويسد: «شيوة
زندگاني ما ايرانيان هم بر اثر ارتباط با خارجيان از مدتي پيش تغيير يافته
است و دامنة اين تحول به زبان فارسي هم كشيده شد و نتيجه آن شد كه
اسلوب و سياق نگارش و سخن گفتن ما تاحدي تغيير يافت. من تصور ميكنم كه
اين دگرگوني بيش از اين هم دامنه خواهد گرفت. دليل آن هم ازدياد و نشر
ترجمههاي خارجي و انتشار آنها در مملكت ماست.»(نفوذ زبانهاي بيگانه در
زبان فارسي1353،ص86)
بنابراين زبان كه آئينه تمام نماي
فرهنگ يك جامعه است، بايد بر اساس نيازهاي نوين و برآمده از تاريخ زبان
فارسي، پالايش و شكوفا شود: «...زبان يك مملكت با استعانت از لسان كشور
ديگر وسايل فقر زبان خود را فراهم نميسازد. بالعكس به اين طريق رو به غنا
و گسترش ميرود.»(نفوذ زبانهاي بيگانه در زبان فارسي1353،ص87)
پس به سخن فروغي، فرهنگ ايراني در
زبان فارسي متجلي شده و نماد هويت ايراني است: «من به زبان فارسي
دلبستگي تمام دارم زيرا گذشته از اين كه زبان خودم است و اداي مراد خويش
را به اين زبان ميكنم و از لطائف آثار آن خوشيهاي گوناگون فراوان ديدهام
نظر دارم به اين كه زبان آئينه فرهنگ (culture) قوم است و فرهنگ ماية
ارجمندي و يكي از عاملهاي نيرومند مليت است. هر قومي كه فرهنگي شايستة
اعتنا و توجه داشته باشد زنده و باقي است و اگر نداشته باشد نه سزاوار
زندگاني و بقاست و نه ميتواند باقي بماند.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص101)
حال ديگر مليت در زبان ظاهر ميشود و زبان جايگاه فرهنگ است و
آن كسي كه دلدادهي ايرانيت است، بايستي زبان فارسي را با كارآمد كردن
آن براي مفاهيم جديد پاس دارد، آن چنان كه خود فروغي بر اين باور بود و
به صراحت مينوشت: «من چون دوستدار ايرانم و به مليت ايراني دلبستگي
دارم و مليت ايراني را مبني بر فرهنگ ايراني ميدانم و نمايش فرهنگ
ايراني به زبان فارسي است نميتوانم دل را به زبان فارسي بسته نداشته
باشم.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص101)
فروغي در پاسداري از زبان فارسي نيز به نهادينه كردن آن در
سازماني كه به حك و اصلاح آن بپردازد نظر دارد و بر پايهي ضرورت زمانه،
به ايجاد فرهنگستان زبان فارسي پرداخت: «به عقيدة من فرهنگستان هيأتي
است كه بايد نگهدار زبان فارسي و فرهنگ ايراني باشد كه در نتيجة حافظ
قوميت ايراني است.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص101) با ايجاد نهادي براي
رشد و تعالي زبان فارسي، بازخواني سير تاريخي آن و جداسازي سره از ناسره
براي فارسي زبانان از وظايف اهل ادب و اعضاي فرهنگستان است: «زبان فارسي
چنان كه از گذشتگان به ما رسيده است عيبي دارد و نقصي و از آنرو كه ما
بايد آن را به آيندگان باز بگذاريم خطرهايي در پيش دارد پس وظيفة ما اين
است كه تا بتوانيم عيب و نقص گذشته را رفع كنيم و خطر آينده را پيشبندي
نماييم.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص104) اما عيبهايي كه زبان فارسي را
آفت زده كردهاند: «عيب زبان فارسي آميختگي آن به عربي است و نقص آن
اين كه از جهت اصطلاحات فقير است حتي با اين كه آميختگي به عربي را عيب
ندانيم و آن را نگاه بداريم باز به سبب ترقياتي كه در چهارپنج قرن اخير
در علم و حكمت و صنعت روي داده فاقد بسياري از اصطلاحات هستيم كه به آن
سبب زبان ما همه مرادفهاي امروزي ما را بهدرستي نميتواند ادا كند.»(پيام
من به فرهنگستان1353،ص104)
با اين حال آفاتي تازه نيز زبان فارسي را تهديد ميكنند: «اگر
در گذشته اين عيب در زبان ما پيدا شده كه آميخته به عربي گرديده است در
آينده اين خطر در پيش است كه عيبش بيش شود به اين كه آميخته به زبانهاي
بيگانه ديگر گردد.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص105) بنابراين راه حل
معقول و عملي براي حفظ و حراست از هويت زبان فارسي بايد انديشيده شود:
«كلية اين نكته بايد رعايت شود كه اصلاحهايي كه در زبان در نظر داريم
بايد بهتدريج واقع شود. هرچند اين نكته در هر نوع اصلاحي در آداب و رسوم
يك قوم بايد مرعي باشد وليكن در امر زبان شايد از هر امر ديگر واجبتر است.
اصلاحي كه به شتاب و ناگهاني بشود زيان ميرساند و رنج ميدهد و چون بسا
هست كه فكر در آن باب پخته نشده طبايع را آزرده ميكند و عاقبت سر نميگيرد
و شايد كه به اصلاحات سودمند ضروري هم لطمه ميزند. زبان يك قوم را اگر
ناگهان تغيير دهند فرضاً كه شدني باشد ارتباط او را با گذشته پاره ميكنند و
اين خلاف مصلحت است. گذشتة ملت مانند تنه و بيخ درخت است كه هرچه
استوارتر و تنومندتر باشد شاخ و برگش قويتر و شادابتر و بارورتر خواهد بود
البته پيرايش درخت هم واجب است اما نه چنانكه به تنه و ريشه صدمه
برسد.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص128)
ايدهها و نهادسازي فروغي براي زبان فارسي و آفتزدايي از آن
براي آن است كه «ما ايرانيهاي امروز نسبت به زبان خود بيگانه شدهايم و
سررشته ازدست ما در رفته است ملكة فصاحت و تسلط بر زبان را فاقديم بايد
به ما تعليم شود كه زبان چيست و لفظ و اصطلاح چه معني و چه شرايط دارد
و همچنين بسياري چيزهاي ديگر.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص139)
فرهنگستان نه نهادي براي دستوري كردن زبان فارسي، بلكه براي
نظم دهي به امر اساسي كارآمد كردن زبان فارسي بايسته است: «به عقيدة من
امروز ايراني به واسطة اين كه در گذشته فكرش همواره مشغول به عربي بوده
و اكنون به زبانهاي اروپايي گرفتار و در آن مستغرق گرديده است با زبان
فارسي بيگانه است و قوة تصرف و لغتسازي ندارد اگر با عربي آشنا باشد ذهنش
در لغتسازي همواره متوجه به الفاظ عربي است و اگر با عربي هم آشنا نباشد
گرفتار تعبيرات اروپايي است و در هر حال فارسي نميداند پس اول بايد يك
مدت ذهن خود را به فارسي صحيح فصيح مأنوس سازد و ورزش دهد تا كمكم اين
قوه را دريابد و در آن هنگام به مقصودي كه در اين فصل دنبال ميكنيم بهخوبي
و آساني خواهد رسيد.»(پيام من به فرهنگستان1353،ص156)
در نهايت اين كه «با اين همه زبان فارسي و ادبيات ايراني
محتاج به اصلاح و تكميل است. نقص و عيب زبان و ادبيات فارسي چيست؟ اين
است كه زياده از ششصد سال است متروك و مهجور شده بلكه بدتر يعني بهدست
نااهل افتاده و سليقههاي كج و معوج در آن بهكار رفته و عمليات ناهنجار
نسبت به آن واقع شده از سير طبيعي صحيحي كه به مقتضاي زمان و روزگار ميبايست
بكند بازمانده و حاصل اينكه زبان فارسي براي اداي معاني و مطالبي كه
امروز محل حاجت است كاملاً وافي نيست و ادبيات جديد ايراني طبع ارباب ذوق
كنوني را قانع و خرسند نميسازد.»(فرهنگستان چيست1353،ص181)
در تبارشناسي زبان فارسي ذكاءالملك فروغي بر اين باور است كه
«ظاهراً اين است كه اين زبان فرزند فرس قديم است و موسوم به زبان دري
بوده است. فرس قديم زباني است كه در دورة پادشاهان هخامنشي در جنوب
ايران معمول بوده و امروز به كلي فراموش شده و آثاري كه از آن باقي
مانده منحصر به چند كتيبه است كه به خط ميخي در سنگ يا فلز منقوش است.»(فرهنگستان
چيست1353،ص182)
در گذر تاريخ و تحولاتي كه ايران زمين از سر گذرانده، زبان
فارسي آسيب ديده و از آن اصل اوليهي خود عدول كرده است. فروغي در اشاره
به زمينههاي تاريخي اين مساله مينويسد: «استيلاي عرب در ايران يكي از
اسباب و عللي بود كه در زبان فارسي تحولي كلي داد و مهمترين آن تحولات
همانا اختلاطي است كه زبان ما با زبان عرب پيدا كرد و در نتيجة اين كه
دولت ايراني از ميان رفت و دين ايرانيان از زردشتي به اسلام تبديل يافت
زبان فارسي از حيثيت و اعتبار افتاد.»(فرهنگستان چيست1353،ص184)
از طرف ديگر تكانهاي كه رويارويي با فرهنگ مدرنيته به زبان
فارسي وارد آورده، بر نواقص آن افزوده و از اين جهت هم زبان فارسي
نيازمند اصلاح شده است: «منقصت مهم زبان فارسي كنوني هم اينست كه براي
اداي معاني و مطالبي كه امروز محل حاجت است بهدرستي وافي نيست چون كه
در ظرف چهارصد سال اخير علم و معرفت و صنعت در نزد اروپاييان ترقيات فاحش
كرده كه ما ايرانيها به واسطة بدبختيهايي كه در اين مدت داشتيم توجه
لازم نسبت به آن ننمودهايم و زبان خود را براي بيان آن مطالب و
پرورانيدن آن معاني نورزيده و آماده نساختهايم و اين تكليف سنگيني است
كه برعهدة ايرانيهاي اين دوره است و در اين باب هم فرهنگستان بايد
دستياري بهسزا بنمايد.»(فرهنگستان چيست1353،ص187)
با توجه به نقصهاي زبان فارسي و لزوم بازسازي آن منطبق با
نيازهاي جديد، ايراني بينياز از ادبيات پيشينيان نيست و آگاهي از سنت ادبي،
پايهي اساسي نوسازي در زبان فارسي است: «به چندين جهت ما را به كتابهاي
پيشين نياز است. نخست اينكه آثار پدران ماست. دوم اينكه تاريخ علم و
حكمت از آنها برميآيد. سوم اينكه گذشته از سير تاريخي علم كه شناختش
هميشه محل حاجت است بسياري از آن كتابها به خودي خود مورد استفاده است
و منسوخ نميشود.»(مقدمة ترجمة فن سماع طبيعي1355،ص126)
فروغي خود نيز به تجويز فرهنگياش عمل مينمايد و متوني را از
قدما تصحيح يا ترجمه ميكند: «اين جانب كه همه عمر گرفتار مشاغل دولتي
بودم از آنجا كه به علم و معرفت عشق داشتم و نيز اشتياق به اينكه تا
بتوانم كار تحصيل علم را بر دانشپژوهان آسان كنم تفنن و تفريح خود را در
تأليف و ترجمه كتب يافتم و از جمله هوسها كه در دل پروردم اين بود كه
حكمت قديم و جديد را به دسترس طالبان علم بگذارم، و چون در حكمت مشاء
كتابي معتبرتر از شفا نيست با بال شكسته انديشة بلندپروازي به سرم زد و بر
آن شدم كه هر اندازه از آن كتاب گرانبها را بتوانم به فارسي درآورم.»(مقدمة
ترجمة فن سماع طبيعي1355،ص127)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر