در
ایران نخستین رویارویی با مدرنیته در شکل نظامی و جنگی آن بروز می کند؛ جنگ های
ایران و روسیه و پس از آن جنگ هرات، ایرانیان را با دنیای تازه ای آشنا می کند که
پیش از آن، در فرهنگ و باور و اجتماع آنان جایگاهی نداشته است؛ این آشنایی، در
دویست سال گذشته، شرایطی را به وجود آورده است که «وضعیت پساسنت و دانایی مدرن در
ایران» نامیده شده است. در واقع من با فرض آگاهی از مدرنیته و تحولاتی که در نظام
دانایی و شرایط زیستی انسان ها در سیر ترقی و تمدنی آنان به وجود آمده است، سخن از
چالش سنت و مدرنیته در ایران را می نویسم.
در
سرآغازهای این رویارویی فرهنگی و معرفتی، آخوندزاده و ملکم خان ناظم الدوله بودند
که از لایه های تغییر یافته فرهنگ و سیاست
دنیای تازه نوشتند و بر سپری شدن دوران سنت پرداختند؛ آنان به درستی دریافته بودند
که به «تغییر قوه ی خیال» است که می توان از «جوش قدرت فرنگستان» رهایی یافت. در
غیر این صورت «یا باید در همین دو سه سال خود را از این عالم پست به بلندی
فرنگستان برسانیم یا از حالا خود را غرق و مدفون در سیل فرنگ بدانیم.» این سخنان
به همراه دیگر نوشتجاتی که از منورالفکران دوران ناصری و عصر مشروطیت بر جای مانده
است، زمینه های شکل گیری جریان فرهنگی را در ایران به وجود آورد که از سنت گسسته
بود و پای در دانایی تجربه باور و عقل محور جدید داشت و به تعبیری، نخبگان فرهنگی
و سیاسی را پدیدار ساخت که آنان را پیش از این، «مدرن های کلاسیک ایرانی» نامیده
ام. کسانی که بر دگرگونی فرهنگ و اجتماع آگاه بودند و ضرورت آن را در کشور احساس
کرده و بر اجرای آن پای می فشردند؛ از آن دوران تاکنون اگرچه جریان مدرن در ایران
با افت و خیزهایی همراه و در برهه هایی از تاریخ آمیخته به ایدئولوژی بوده و خود
سد راه مدرنیته فرهنگی و سیاسی بوده است، اما با این حال امروزه اندیشه های مدرن
در فرهنگ ایرانی پذیرفته شده و چالش اصلی را میان قدما و متجددان شکل داده است.
دانایی
مدرن در ایران امروز با بازخوانی اندیشه های مدرن های کلاسیک و سنجش آن اندیشه ها
در مصاف با واقعیات معاصر و در تکاپوی پاسخگویی به نیازهای زیستی و فرهنگی موضوعیت
پیدا می کند که از تناقض نماهای پیشین نظیر «روشنفکری دینی» و «ایدئولوژی سازی
سیاسی و حزبی» دوری جسته و با تکیه بر بنیان های عقل مدرن و درک و دریافت الزامات
شرایط جهانی مدرنیته، به بنیاد «اندیشه های ایرانی» در ضیافت سیاره ای انسانی وارد
شود.
محور
اساسی و رکن اصلی دانایی مدرن در ایران، پرسش از چیستی سنت و سنجش عقلانی گفتمان
ها و کارکرد آن بر پایه ی واقعیاتی است که در شرایط کنونی شیوه های زیستی –
زیرساخت های فرهنگی – کارکردهای اقتصادی و مسائل سیاسی را تشکیل می دهند. تردیدی
در این مسئله نیست که بدون خارج شدن از سنت و شناخت اساسی مدرنیته، نمی توان به
«پرسش از سنت» دست یافت و از دوران سپری شده آن سخن گفت. بنابراین راه عبور از سنت و رسیدن
به مدرنیته، تنها از طریق سنجش عقلانی سنت و عملی کردن مدرنیته – بخصوص مسائل
زیبایی شناختی آن – می گذرد و با تامل در جریان های ایدئولوژیک و سیاسی که در دهه
های گذشته به روشنفکری خوانده شده اند، به یقین پایان سنت و حضور در گفتمان
مدرنیته عینیت یافته و بر تعلیق اندیشه های منورالفکران دوران آغازین رویارویی
ایران سنتی با دنیای مدرن خاتمه داده و مدرن سازی اندیشه های ایرانی را گشوده می
سازد.
به
دنبال این سرآغازها، چرخه اندیشه ورزی هموار شده و طرح پرسش که در فرهنگ سنتی،
گرفتار متافیزیک باوری و در دایره بسته از پیش تعیین شده قرار داشت، به صورت واقعی
شکل می گیرد؛ در واقع مقدرات جای خود را به باززایی فکر و اندیشه داده و «مشکل
مبانی» که از میانه تغییر در نظام دانایی پدیدار شده، بر نوسازی اندیشه در دنیای
ایرانی مهر تائید خواهد زد؛ بی تردید دوری از ادغام حوزه های معرفتی و جداسازی
روشمند دانش ها و آموخته ها از لوازم اصلی دستیابی به دانایی مدرن و خروج از سنت
فرهنگی قدمائی است. ادغامی که در دهه های گذشته دامنگیر جریان خوانده شده به
روشنفکری در ایران بوده و در شکل ها و صورت های مختلفی چون «روشنفکری دینی»،
«روشنفکری متعهد» و... خود را به فرهنگ ایرانی تحمیل نموده و راه را بر نوسازی
واقعی و تکمیل پروسه مدرنیته در کشور بسته است.
«مدرن
اندیشان ایرانی» را من در گستره قلم زنی و کنشگری اهل ادبیات، اندیشه، سیاست و هنر
تعریف می کنم؛ جریانی که در اشخاص منفرد فرهنگی-ادبی و هنری جای دارند، احزاب و
تشکلات، دانش آموختگان تکنوکرات و مقامات اجرایی در دولت های پیشین، شامل مدرن
اندیشان ایرانی می شوند. بر این اساس آن جریان ایدئولوژیک و دین گرایانه ای که به
اشتباه «روشنفکری دینی» یا «نوگرایی دینی» و یا «اصلاحگری دینی» در ایران دوران
معاصر خوانده شده، از دایره نظام دانایی مدرن اندیشان ایرانی بیرون بوده و در
واقعیت وجودی و ماهوی نیز از حقیقت عاری و تهی از هویت تاریخی و معرفتی است. این
جریان چیزی جز بازتابنده سنت قدمائی با مفاهیم و واژگان جدید و بی پایه نیست و
انحرافی در نظام دانایی مدرن ایرانیان و سدی در برابر گسست از سنت مذهبی و دانایی
سنتی بشمار می رود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر