*آيندگان
از خود خواهند پرسيد: چه شد پس از آن كه روشناي صبح يك بار بردميده بود، ما بار
ديگر مجبور شديم در ظلمات روزگار بگذرانيم؟(كاستيلو)
مقدمه -
بازخواني فدائيسم و چريكيسم در تاريخ انديشه هاي سياسي ايران
چهل سال پس
از اولين درگيري مسلحانه چريك ها در سياهكل(19 بهمن 1349-شكستي كه حماسه شد!)،
انديشه سياسي ايران در مأمن نافرماني مدني قرار گرفته و دوران پساانقلابي را در
رهائي از قدرت بنيادگرايي ديني و زمانه پساكمونيسم از سر مي گذراند؛ تشكل هاي
متعدد فدائيان، از ايده هاي چريكيستي عدول كرده و گفتمان فدائيسم را بدون دستيابي
به ايده هاي مسالمت آميز و روش هاي مبارزاتي بي خشونت، پشت سر گذاشته اند؛ در
دوران پسافدائيسم و گذار از چريكيسم، ماندن در گفتمان پيشين و سپري شده چريكهاي
فدائي خلق ايران، بسان گرفتار شدن در دوران كودكي و چپ روي كودكانه اي تلقي مي
شود؛ «گفتمان فدائيسم» در عرصه سياسي ايران چگونه به وجود آمد؟ اصول
و مباني شيوه هاي چريكي و جنگ مسلحانه در شهر و روستا كدام است؟ خرده گفتمان هاي
فدائيستي با كدام سمت و سوي ايدئولوژيكي پديدار شدند؟ فرايند تاريخي و معرفتي جنبش
فدائيسم و چريكيسم چه مراحل و شرايطي را از سر گذراند؟ سقوط و پايان گفتمان
فدائيسم بر پايه چه عوامل و عللي پيش آمد؟ گفتمان فدائيسم و جنبش چريكيسم چه
دستآورد و چه خاطره اي براي جنبش مدني ايران داشته و چه درسي در راه سپاري به
جامعه و فرهنگ دموكراتيك در ايران آينده دارد؟ اين پرسش ها و ارائه پاسخ هايي
خردمندانه و برآمده از رشد انديشه سياسي در ايران به ليبرال دموكراسي، انگيزه و
انگيخته من در تأليف و تحقيق اين كتاب بشمار مي روند؛ بنابراين صريح و جسورانه
بنويسم: من در هيچ زمينه اي اعم از تئوريك-تاريخي-انديشگي-سياسي-اقتصادي-اخلاقي و
انقلابيگرايي همراهي با ماركسيسم در تمامي روايت هاي آن را ندارم، هم چنان كه هيچ
وابستگي ايدئولوژيك-سياسي-احساساتي و كنشي با كمپين ضدكمونيستي و ضدفدائيستي هم
ندارم و ايدئولوژي را در تعريف فراروايت آن پايان يافته دانسته و اصول فكري ام را
در انديشه هاي ليبراليستي و كنش هاي دموكراتيك مبتني بر اعلاميه جهاني حقوق بشر،
قانون اساسي برآمده از حقوق طبيعي انسان و قرارداد اجتماعي عصر روشنگري و نظام
سياسي مشروطه دموكراتيك بنياد كرده ام. چرا كه :« پایان ایدئولوژی نه پایان آرمان خواهی
است و نه باید باشد. دست کم موضوع آرمانشهر را تنها با علم به مخاطرات ایدئولوژی
می توان دوباره مطرح کرد. نکته اینجاست که ایدئولوژی پردازان ، مسایل را بیش از حد
ساده می کنند. ایدئولوژی این ضرورت را از بین می برد که مردم با موضوع های مختلف،
برحسب شان خاص هر موضوع، روبرو شوند. کافی است سکه ای در ماشین فروش ایدئولوژی
بیندازی تا فرمول حی و حاضری تقدیمت کند. و زمانی که این باورها آمیخته به شور
آخرالزمان بینی شود، رای و عقیده هم تبدیل به سلاحی می شود که عواقبی هولناک دارد.»
اصول بنياني و پايه هاي اساسي انديشه و كنش سياسي ام را در ارزش و واقعيت حق جان-
حق مال- حق آزادي و حق شورش بر حكومت غير دموكراتيك و ديكتاتوري استوار كرده ام.
به تعبير دانيل بل:«پایان ایدئولوژی نقطه پایانی است، به زبان روشنفکرانه، بر یک دوران،
بر دوران فرمول های سهل و ساده «چپ» در مورد تغییر اجتماعی. اما بسته شدن این کتاب
به معنای کنار گذاشتن آن نیست. این نکته خصوصا هم اکنون که «چپ جدید» با اندک
خاطراتی از گذشته دوباره قد علم می کند، بسیار مهم است. «چپ جدید» شور و زور دارد،
اما تعریف دقیقی از آینده ندارد. پیشاهنگان این جنبش جدید به خود می بالند که «پیش
می روند» اما به پرسش هایی چون: کجا می روند، تصورشان از سوسیالیسم چیست، چگونه
باید از خطر بوروکراسی در امان بمانند ، مقصودشان از برنامه ریزی دموکراتیک یا
نظارت بر کارگران چیست – سوال هایی که هر کدام مستلزم تامل فراوان است – تنها با عبارات مطنطن پاسخ می
دهند.» از اين ديدگاه به مساله سياست و ايده هاي چپ گرايانه
ايران نگاه مي كنم: پروسه اي كه در فرداي حاكميت بنيادگرايان در ايران و فروپاشي
سوسياليسم واقعا موجود در جهان، انديشه هاي سياسي چپ گرايانه از راديكاليسم تا
دموكراتيسم پيموده است؛ در گسست از كنش هاي رمانتيستي و پيوست به ايده هاي سوسيال
دموكراتيك و ليبراليستي. در نهايت اين كه نوشتن از «گفتمان فدائيسم-تاريخ و
انديشه سياسي سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران»، تماشاي رؤياي تباه شده
نسلي از مبارزان ايراني است كه در ادغام اسلحه و احساس، از واقعيت جامعه و انگاره
هاي نوپيداي سياسي-زيبايي شناختي غافل ماندند و تنها اسم خود را در تك ورقي از
كتاب بي پايان و تأسف بار تاريخ ايران زمين ثبت كردند.
پيش از
ورود به فصل هاي اصلي، ناچار از توضيح مواردي هستم:
1-«گفتمان
فدائيسم» را به چه معنا به كار برده ام؟
وقتي
فدائيسم را به كار مي برم، منظورم ايدئولوژي است كه به تمام پرسش هاي زندگي جوابي
آماده و از پيش تعيين شده در قالب بسته بندي شده دارد. فدائيسم براي مبارزه روش
دارد.(مثلا تبليغ مسلحانه بمثابه راهگشاي انقلاب مسلحانه) براي انقلاب برنامه
دارد. براي جامعه فعلي و بعدي ساختارهاي ويژه اي انديشيده و حتي شيوه انقلاب و
دشمنانش هدف خاصي دارد(مثلا طبقه بندي انقلاب از بورژوا-دموكراتيك بمثابه مقدمه
انقلاب سوسياليستي) و هم چنين براي ايده ها و آرمان هايش سابقه تاريخي و ادبيات
متفاوتي قرار داده است.(انقلاب اكتبر، انقلاب چین و انقلاب كوبا از اين نمونه هاي
تاريخي هستند.) تضادها و اسطوره ها، شهيدان چريك فدائي خلق(انتشار پاره اي از سنگ
قبرهاي شهداي فدائي با عنوان «تصاوير آرامگاه عاشق ترين زندگان-چريكهاي
فدائي خلق ايران» حكايتي از اين شهيدباوري و اسطوره سازي است.) و آينده
نگري خاص ايدئولوژيك، فدائيسم را از ديگران متمايز مي كند. ساختار گفتمان فدائيسم
در تحليل تاريخ سياسي، ارزيابي انديشه هاي ديگر چپ گرايانه، درك و دريافت ماهيت
دستگاه دولتي، تبيين و شناخت شرايط بين الملي و منطقه، تشريح فضاي سياسي و اقتصادي
كشور، مبتني بر ايده هايي است كه در موقعيت اجتماعي و واقعيت فرهنگي ديگري شكل
گرفته و بدون توجه به تفاوت هاي عارض بر به كارگيري انديشه و كنش سياسي چريكي در
چارچوب سيستم متافيزيكي و توتاليتاريستي فدائيستي، انسجام يافته است.
در نگره
چريك هاي فدائي، نبرد خلق و امپرياليسم بسان نبرد اسطوره اي اهورامزدا و اهريمن از
ازل تا ابد در جريان است و در شكست و پيروزي مداوم قرار دارد؛ ايده اي به غايت
مانوي و عميقا تراژيك، تماميت خواه و در حقيقت آموزه اي ناب از فرهنگ باستاني
ايران زمين با مایه هایی از بلشویسم. چريكهاي فدائي از «مانيفست كمونيست» كارل
ماركس و فريدريك انگلس آموخته اند «تاريخ كليه جوامعي كه تاكنون وجود داشته اند،
جز مبارزه طبقاتي نبوده است...» دانيل بل درباره ايدئولوژي در زمانه ما مي نويسد:«ایدئولوژی که امری است ماهیتا
همه یا هیچ ، و چیزی است باب مزاج روشنفکر جوان، بی جان شده و دیگر موضوع چندانی
نمانده است که بتوان از لحاظ فکری به عبارات ایدئولوژیکی در آورد. نیروها و
نیازهای عاطفی وجود دارند و مساله بسیج این نیروها موضوع حادی است. سیاست هم که
چندان هیجان آفرین نیست. برخی از روشنفکران جوان گریزی به کارهای علمی یا دانشگاهی
زده اند که در بسیاری از موارد موجب محدود کردن ذوق و قریحه آنها در قالب تنگ فن
شده است؛ برخی دیگر، عرضه هنر را جولانگاه ابراز وجود یافته اند، اما در این خشکه
زار نیز فقدان محتوا به معنای فقدان کشش لازم است که به وجود آورنده شکل ها و سبک
های تازه است.»
فدائيسم
بمثابه ايدئولوژي آن گاه كه از واقعيت دور مي ماند و با ذهنيات آماده اي به كنش
هاي سياسي مواجه مي شود، به جاي واقعي گرايي قالب هاي ذهني را بر امور واقع تحميل
مي كند؛ ذهنيتي كه داراي آگاهي كاذب است از اين جهت كه در ايجاد هماهنگي ميان امر
واقع و دريافت ذهني آن، كج انديشي مي كند. عدم درك و شناخت واقعيت هاي سياسي و
اجتماعي ايران دهه چهل و پنجاه، از حمله وارونه خواني هاي بنيان گذاران چريكهاي
فدائي بشمار می روند. آگاهي كاذبي كه حتي از واقعيات اقتصادي(اصلاحات ارضي و
دگرديسي جامعه ايران به فضاي صنعتي)، روايتي دشمنانه ارائه مي كند و نمي تواند
بپذيرد كه دیگری نيز مي تواند براي خلق و جامعه منشاء خوبي باشد و كنش هاي
نوسازانه به انجام رساند.
فدائيسم در
نگارش من منحصر است به سازماني در ابتدا واحد كه در طول چهل سال از عمرش به بيش از
25 عنوان تشكيلاتي (فدائي ها) تقسيم شده است؛ تاريخي تأسف آور كه بر ايدئولوژي
ستيزه گرانه بنا شد؛ از اقدامات تروريستي سر درآورد؛ به محاق سازش غيراصولي با
پايگان ديني فرو پاشید و چهل سالي بعد از تأسيس نالازم اش، تمامي انگاره هاي خلق
گرايانه فدائيستي را به تاريخ سپرد. فدائيسم از اولين كنش هاي غيرگفتماني و ايده
هاي گفتماني بيژن جزني(اصيل ترين نظريه پرداز فدائيستي)، مسعود احمدزاده ، امير
پرويز پويان، حميد مؤمني و ديگر بنيانگذاران چريكهاي فدائي خلق ايران شروع و تا
روزگار ما در آموزه هاي كساني چون فرخ نگهدار، اشرف دهقاني و ديگر ادامه دهندگان
راه و منش فدائيان اوليه را شامل مي شود. در اين تعريف فدائيان برگشته از مشي
مبارزاتي پيشين در كنار وفاداران به سابقين از كنش هاي چريكي در كنار هم جاي مي
گيرند.
2-چه
الزامي در استفاده از مفهوم «چريكيسم» مورد نظرم بوده است؟
در استفاده
از چريكيسم، كنش هاي مسلحانه در تمامي شيوه هاي آن اعم از جنگ شهري و جنگ در روستا
و عمليات پارتيزاني و حتي سرقت از بانك ها و ترور افراد حكومتي و يا اشخاص خائن و
مساله دار در سازمان را در نظر دارم. ايدئولوژي فدائيسم و چريكيسم همان فراروايت
هايي هستند كه عصر پايان ايدئولوژي، آن ها را در تئوري و روش به چالش كشيده و با
بحران هويتي جدي رويارو ساخته است.
چريكيسم در
اين نوشته برخلاف فدائيسم فراتر از سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران و ديگر
انشعابات آن مي رود و تمامي طيف هاي مبارزاتي در چهل سال گذشته را دربر مي گيرد كه
با تكيه بر اسلحه و مشي مسلحانه، به مخالفت با دولت هاي زمان (پهلوي. اسلامي) و
ايدئولوژي هاي پهلويسم و خمينيسم مبادرت كردند؛ طيف هاي گوناگون ايدئولوژيك از چپ
هاي ماركسيستي تا چپ هاي مائوئيستي از يك طرف و چپ گرايان مذهبي از متشرعان اسلحه
به دست از فدائيان اسلام و هيأت هاي مؤتلفه اسلامي(حزب مؤتلفه اسلامي بعدي) و حزب
ملل اسلامي تا بنيادگرايان مسلح جمعيت آزادي مردم ايران(جاما)، سازمان مجاهدين
انقلاب اسلامي و سازمان مجاهدين خلق ايران از طرف ديگر، كثرت چريكيسم را نشان مي
دهند؛ در طيف كمونيستي و غيرديني سازمان انقلابي حزب توده ايران از اولين ها در
تغيير شيوه هاي مبارزاتي از مسالمت آميز به مسلحانه قرار دارند. سازمان وحدت
كمونيستي(گروه اتحاد كمونيستي پيشين)، سازمان رهائي بخش خلق هاي ايران، گروه
فلسطين و گروه آرمان خلق، سازمان مجاهدين خلق ايران(م.ل)، اتحاديه كمونيست هاي
ايران(سربداران)، سازمان انقلابي زحمتكشان كردستان ايران(كومه له)، حزب رنجبران
ايران، حزب حيات آزاد كردستان(پژاك) تا چريكهاي منفردي نظير مصطفي شعاعيان، بهزاد
نبوي و .... هم كثرت چريكيسم را در ايدئولوژي غيرديني تشكيل مي دهند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر