مفاهیم مدنیت نوین در آئین بهائی را به دو گونه می شناسیم؛ بخشی از آن ها
برآمدی از اعتقادات آئینی هستند و بخشی دیگر برگرفتی از واقعیات زمانه؛ اعتقادات
آئینی زیرساخت های حضور در جامعه و سیاست را برای پیروان در خود جای داده و عقیده
و منشی غیرسنتی و پساشیعه را برای مردمان ایرانی به ارمغان آورده است.
در اصول اعتقادی بهائیت، نفی تقلید-تحری حقیقت-باور شخصی به همراه تجدید
ادیان- وحدت وجود انسانی در اخلاقیات و صلح جهانی-دوستی انسان ها و ترک تعصبات، مجموعه
متافیزیک بهائی را تشکیل می دهند؛ این بنیان های اعتقادی در همراهی با اهتمام به
آموزش و پرورش همگانی-تساوی حقوقی انسان ها-دولت عدالت گستر و قانونمند- حرمت مال
و جان مردمان و رواداری اعتقادی و فرهنگی در جامعه، آئین بهائیت را در گسست از سنت
قدمائی جای می دهد و تجدد اعتقادی را برای فرهنگ و جامعه ایرانی در پی دارد.
در آن بخشی که آثار و تألیفات بهائیان آکنده از مفاهیم مدرن است، الواحی از
بهاء الله و دو رساله «مدنیه» و «سیاسیه» عبدلبهاء و چندین لوم و مکتوب وی حائز
اهمیت اند؛ خاطراتی هم که عبدالبهاء از سفر دنیای غرب از خود به جای گذاشته است،
حاوی انگاره های نوینی در زمینه های اجتماعی و فرهنگی-اخلاقی نوین هستند؛ آئین بهائی به درستی
جداانگاری حوزه های دینی و سیاسی(سکولاریسم) را پاس می دارد؛ عبدالبهاء می
نویسد:«دین از سیاست جداست. دین را در امور سیاسی مدخلی نه بلکه تعلق دین به عالم
اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی و تعلق به قلوب دارد نه عالم اجسام. رؤسای
دین باید به تربیت و تعلیم نفوس پردازند و ترویج حسن اخلاق نمایند، ولی در امور
سیاسی مداخله ننمایند.»(خطابات33/1)
کتاب «اقدس» که حدود 1873 نوشته شده، از «وظایف مجالس قانون
گذاری» سخن گفته و از میان نوشته های بهاءالله در مورد سیاست و به کارگیری مفاهیم
نوین مدنی، مکتوب ارسالی او به ملکه انگلیس حائز اهمیت است؛ در این نامه
بهاء الله به صراحت از نوع حکومت پارلمانی انگلیس تمجید نمود و مجلس پارلمانی را
باعث استحکام امور و اطمینان قلوب مردمان دانست و ضمن آن، خطاب به اعضای مجالس
قانونگزاری نوشت که در اصلاح امور مردم و آبادانی شهرها و آن چه که باعث اصلاح
عالم می شود، بحث و مشاوره نمایند:«و سمعنا انک اودعت زمام المشاورة بایادی
الجمهور ؛ نعم ما عملت ، لانّ بها تستحکم اصول ابنیة الامور و تطمئن قلوب من فی
ظلک من کل وضیع و شریف. ولکن ینبغی لهم بأن یکونوا امناء بین العباد و یرون انفسهم
وکلاء لمن علی الارض کلها، هذا ما وعظوا به فی اللوح من لدن مدبّر حکیم و اذا
توجّه احد الی المجمع، یحوّل طرفه الی الافق الاعلی و یقول: یا الهی اسألک باسمک
الابهی بأن تؤیدنی علی ما تصلح به امور عبادک و تعمر به بلادک انک انت علی کل شیء
قدیر. طوبی لمن یدخل المجمع لوجه الله و یحکم بین الناس بالعدل الخالص، ألا أنه من
الفائزین. یا اصحاب المجلس فی هناک و دیار اخری، تدبروا و تکلموا فیما یصلح به
العالم و حاله لو انتم من المتوسّمین».
بهاءالله
در دیگر آثار خود هر جا که سخن از نوع حکومت می رفت، به صراحت به اهمیت مجالس
قانونگزاری اشاره می نمود. به عنوان مثال در یکی از نوشته های اواخر زندگانی اش به
نام «لوح بشارات»، درباره نوع حکومت چنین نوشت:«اگر چه جمهوریت نفعش به عموم اهل
عالم راجع است، ولکن شوکت سلطنت آیتی است از آیات الهی. دوست نداریم مدن عالم از
آن محروم ماند. اگر مدبّرین این دو را جمع نمایند، اجرشان عندالله عظیم است».
عبدالبهاء نیز در رساله «سیاسیه» که در بیان حقوق سیاسی ملت و حکومت یا همان
حقوق اساسی نوین نگاشته شده، با جداسازی دین و سیاست، حکومت عادله را برای انتظام
جامعه و رفاه مردمان مطرح می کند. از نظر عبدالبهاء، سیاست متصدی عالم جسمانی است
و سبب محافظت جان و مال و ناموس بشری. برنامه حکومت مورد نظر عبدالبهاء راحت و
آسایش و امنیت رعیت است و دخالت علمای دینی در این امور موجب خشونت و کشتار بشمار
می رود. در نگره عبدالبهاء هیئت اجتماعیه بدون دخالت دین ضوابط و روابط ضروریه
انسان را بر عهده دارد و وضع قوانین برای ملجاء رفیع حقوق رعایا، حکومت عادله را
به وجود می آورد.
عبدالبهاء در رساله «مدنیه» با اشاره به شکوه و بزرگی از دست رفته ایران زمین،
به گذار از انحطاط فرهنگی و اخلاقی پرداخته و رفع آن را در برپایی تعلیم و تربیت
همگانی-تا حد اجباری کردن آن- می داند. در این رساله هم رکن اصلی، جداسازی دیانت
از سیاست است و سیاست مبتنی بر سه قوه قضائیه-تنفیذیه و تشریعیه خوانده شده است.
در نوشته عبدالبهاء قوه تشریعیه شامل دانایان هوشمند و قوه قضائیه متشکل از هیئت
علمیه و مجلس قضا است. مقننین نیز باید متفنن در فنون نافیه مدنیه باشند. به این
ترتیب از نظر عبدالبهاء سه گروه سیاستمدار(ضبط و ربط مهام داخلیه)، دیپلمات(روابط
و علاقات خارجیه) و تکنوکرات(متفنن در فنون نافیه مدنیه) قانون گذاران و گرداندگان
جامعه و سیاست عرفی هستند. با این مقدمات، عبدالبهاء مدرن سازی فرهنگ و سیاست را
برای انتظام جامعه و رفاه مردمان در بسط فرهنگ و آموزش و پرورش عمومی-علوم
مفیده-تقویت اقتصاد ملی-توسعه صنعت و تجارت-گسترش روابط بین الملل و ایجاد ارتش
ملی می داند. در نگره سیاسی عبدالبهاء، قوه قضائیه برآمدی از قوانین عرفی و حقوقی
است که بر پایه حکومت قانون-آزادی و عدالت اجتماعی، آسایش مردم را باید تأمین کند.
در کنار دو گونه مفهومی که از وجود مفاهیم نوین سیاست و فرهنگ در متون بهائیان
نوشتم، کنش و حضور در مسائل اجتماعی، تکمیل کننده نوگرایی در بهائیت و در گسست از
سنت سیاسی و فرهنگی مذهب قدمائی بشمار می رود؛ اشاره ام به برخورد بهائیان با جنبش
مشروطیت، نوسازی فرهنگی و اجتماعی-اقتصادی دوران پهلوی در ایران و حضور فعالانه و
معتقدانه بهائیان در مسائل حقوق بشری و... در دیگر کشورهای دنیا است.
حال که مفاهیم نوین مدنی و کنش خردمندانه روادارانه بهائیان در مسائل اجتماعی
و فرهنگی روشن شد، می توان به مخالفت شیخ فضل الله نوری به عنوان نمونه ای از
برخورد سنتگرایان مشروعه خواه با بهائیان و برخی دیگر از سنتگرایان مشروعه خواه پرداخت،
تا در بررسی آن ها، به بهائیت بمثابه «آئین پساشیعه» در جریان تجدد اعتقادی ایران
و گسست از سنت مذهبی قدماء و بنیان آموزه ها و اعتقادات نوآئینی در سپیده دمان
تاریخ معاصر ایران و تکمیل کننده تجددگرایی و نوسازی اجتماعی و اقتصادی در ایران
زمین رسید.
ادامه دارد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر