۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

عصیان و تنهایی در «آدم ها و آدمکها»/علی عالم زاده


افزایش آزارهای حکومتی و گسترش فضای اختناق و بهم ریختگی اقتصادی ، بخشی از ایرانیان را از همان سال های اولیه استقرار جمهوری اسلامی به خروج از کشور رانده است. مخالفان و معترضان سیاسی و زندان کشیدگانی که سودای جان خود دارند با از دست دادن زندگی و خانواده و به اجبار راهی تبعیدی تحمیلی می شوند و در دنیای دیگری به امید زنده بودن و زندگی کردن، میزان ریسک پذیری را به جان می خرند. کشور ترکیه به واسطه همسایگی با ایران و نزدیک ترین راه برای رسیدن به کشورهای امن و آزاد، اصلی ترین پناهگاه ایرانیان در این دوران بشمار می رود. تاکنون در گزارشات  خبری و اطلاع رسانی رسانه ای، کمترین خبر از وضعیت پناهجویان ایرانی در ترکیه منتشر شده است. در زمینه های ادبی و هنری نیز بیش از چهار فیلم سینمایی و مستند و به همین تعداد داستان بلند، اثر دیگری در مورد پناهندگان ایرانی و ایرانیان در تبعید منتشر و پخش نشده است. چندین عنوان محدود خاطره نویسی هم در مورد وضعیت آواره گی در ترکیه و ایرانیان در انتظار اعزام به کشورهای مقصد و در میان خاطرات فعالان مدنی و سیاسی منتشر شده است. تمامی دارایی فرهنگی و ادبی و هنری ایرانیان در تبعید را این عناوین محدود و نابسنده در ادب و هنر تبعید تشکیل می دهند.
کتاب «آدم ها و آدمکها» از نوشته هایی است که به وضعیت پناهجویان ایرانی در شرایط خروج از ایران و رسیدن به کشوری امن پرداخته است؛ علی عالم زاده از فعالان سیاسی و زندان کشیدگان دهه های پیشین در کتاب «آدم ها و آدمکها» با سبک روایی، از خاطرات اش در مدت پناهندگی در ترکیه و انتقال اجباری اش به کردستان عراق تا رسیدن به کشور اروپایی مقصد نوشته و خواننده را با گشت و گذار در شهرهای وان(ترکیه)، کانیملسی(کردستان) با خود همراه می کند؛ گشت و گذاری در زندان های این کشورها و با غربت و تنهایی که آواره گی پناهجوی ایرانی را آزاردهنده و هم پایه زندان های جمهوری اسلامی گزارش می کند. آواره گی و تبعید و زندانی برآمده از حفظ تشخص و باورمندی به آرمان های مبارزاتی:«و تو، چه تنها و غریبی! در این که در لفّافِ حقهها ، از دلبساطِ تردستی، ملعبه ات بیرون کشند و یا اینکه بکوشی تا بر محورِ بازیِ آنان نگردی . و این دقیقا انتخابِ توست که آدم باشییا آدمک.»
کتاب راهنمای روزآمد نشانگانی است که در جای جای متن پراکنده شده و خواننده را با ارجاع به آن ها به پستوی و حقیقت مسائلی می کشاند که در سیر حوادث و وقایع از تهران تا کردستان نویسنده و راوی را به تامل در درون خود نشانده و یافته ها و حسیات و آموخته هایش را در اختیار خواننده قرار می دهد, تجربیاتی حقیق و تلخ برآمده از تلاش در دستیابی به آزادی و تشخص فردی و حفط باورهای سیاسی و نظاره گر آرمان های انسانی. عالم زاده با قلمی صمیمی و بی شائبه خواننده را از دالان های بازداشتگاه های تهران در جمهوری اسلامی به آواره گی در ترکیه می کشاند و از آن جا به اقلیم کردستان پای می گذارد با دستبندی بر دست و گرفتار مراقبانی از دولت های متفاوت و در همه این مسافرت تبعیدی است که در پی حراست از هویت انسانی اش است.  روایت این دوران و مشکلات اش بخشی از زندگی است که نویسنده/راوی آن را زیسته و نمی تواند از فراموشی آن فرار کند: «هرچند حافظهام آنقدرقویست که برخیاوقات خشمگین می شوم ، خصوصا آن زمان هایی که نیازِ مفرطی به فراموشی دارم اما ذهنم در یاد آوری تمام جزئیات ماجرا استعداد اش را به رخ می کشد.»
نویسنده برای این که در ورای خاطره و فراموشی روایت کند، متن را می افریند و در آن از خودی می نویسد که در ورای مرزها و دولت ها، گرفتار آزار و دستبند و فرار است: «گره های من همیشه در اندیشه ام بوده است و گرفتاری ام تبدیل ذهنیت به کلمه . آن زمان که نمی توانستم ، درون خویش اسیر بودم و از آنگاه که توانستم ، در بیرون اسیری کشیدم.» به همین خاطر است که عالم زاده بی ادعا و توقعی می نویسد:«این نوشتار بخشی از سرگذشت من است در مسیر " آدم ها و آدمک ها " و در امتداد آن سفری که از کودکی آغاز نمودم ، سفری که از لحظه نخست مهره ی قرمز شدن را صفت بلافصل من ساخت و این البته راهی بود که خودم برگزیده ام زیرا سازشکار نبوده ام و نیستم و سوگند صادق من به واژه " تغییر " است .»
زندگی در متن، متن زندگی را در فرار و تبعید و ناهمواری های جغرافیایی به ناملایمات عاطفی و اضطراب پیوند می زند؛ وضعیتی که هر پناهجوی ایرانی در میانه گذار از کشور و رسیدن به مقصد، آن ها را جان و روان می زید و اثراتی از آن ها را تا پایان زندگی بر جسم و روانش نگه می دارد؛ چرا که پناهنده، تا آخر عمر پناهنده است. در میانه رواین عالم زاده زندان و گرفتاری در بند دولت ها محوریت خاصی دارد؛ به صورتی که زندان مرزها را درنوردیده و به پدیده ای دائمی و همراه با پناهجو تبدیل می شود «از دربِ اتاقِ اعدام که بیرون رفتم ، جهانِ خارج را پوسیده و نخ نما می دیدم ، همه در حالِ هیاهو بودند ولیهیچ کس حرفیبرای گفتن نداشت! تنها و تنها صدا بود که آزاد می شد .»
در فرار و گرزز پناهجو از تخلی های آواره گی، زمان از کارکرداش عدول می کند و حقایق به سیر همیشگی زندگی تبدیل می شود؛ عالم زاده با بیانی شفاف در جای جای «آدم ها و آدمک ها» از بی زمانی پناهجویی نوشته است: «اوضاع آنقدر سوسه بود که ساعتِ روی دیوار از معنیافتاده بود! انگار از روزِ ازل در کما ی بیتعریفیمحض فرو رفته باشد ، چنان که هر حلب و آهن پاره ی دیگری بیشتر حائزِ اهمیت می نمود و توجه را به خود بر می‌‌انگیخت . هر چند حتا زیرِ چشمی هم ساعتِ روی دیوار را نمی‌‌پاییدیم ، اما او آنقدر به کارِ بیهوده ی خود ادامه داد تا اینکه عقربهِ قسمت درست بر سرِ وقتِ کشیده خورده و خون از دماغ جاریِ تقدیرِ ما چسبید .»
با این حال است که اوین به زندانی در کردستان شبیه می شود «دیدنِ وضعیتِ آنجا مرا به یادِ حرفِ یکیاز زندانیان ِ اوین انداخت که معتقد بود: مانندِ گورکن مشغولِ کندنِ گور خود هستیم ... و حالا اینجا ، و در این زندان  باز هم کلافگی نوع بشر را می دیدم که برای سوالاتِ خود پاسخی نداشت و گرفتارِ بهم ریختگی فلسفه و سقوطِ ارکانِ فکر بود.! اصولِ غالب اینجا  رنگ باخته بود و دیگر اوضاع را جمع و جور نمی کرد . همه را گرفتار زخم هایی می دیدم که مانندِ خوره در انزوا روحشان را می خورد و می تراشید! همانها که نمیشود با کسیبازگو کرد ، دقیقا از همانها که "صادق" در پیشگفتار آورده بود. فضا سوهان بود که روح را میسایید ، اگر کسیسخن می گفت  حرفش کلافه می کرد ، همه که لالمونی میگرفتند! سکوت کلافه گری آغاز می‌‌نمود .»
متن عالم زاده در سراسر نوشته حکایت حقایقی است که زندگی پناهجویی را با تلخ هایش به شیرینی رهایی از موقعیت از پیش تعریف شده می کشاند و لذت آزادی را فراتر از اذیت زندان می نشاند. وی به درستی می نویسد:«مسیرِ زندگی، همیشه بر اثر اتفاقاتِ بزرگ تغییر نمی کند! گاهی باید از حادثههای کوچک ترسید . برخیمواقع باید حوادثِ جزئی را جدی گرفت و بعضیوقتها باید از رویداد هایی که از آنها غافلیم در هراس باشیم . حرفها ، کلمهها ، نگاهها و البته تصمیمها . مسیرِ زندگیو راهِ سرنوشت به سادگیقابلِ تغییر است و خاصیتِ آن ، چنین است که مدتها زمان لازم است که بدانیم تغییر کرده ایم و فرصت می‌‌خواهد که دریابیم راهِ زندگیمان در نقطهای شکسته است . گاهی با رویدادهای ساده و البته با اسمترارِ آنها، فلسفه ی زندگیرا چه برای خود و یا دیگران بدانسان می شکنیم و از هم می پاشیم که رهاورد آن ختمِ به خاکستر می شود . کار به آنجا میرسد که شاید اگر یکبارِ دیگر فرصتِ زندگیداشته باشیم ، هرگز! به این دنیا نیاییم
نویسنده در تلاطم آ<اره گی، زندان و فرار و رسدن به رهایی شخصی و آزادی اجتماعی می داند «بازیهای سرنوشت چنان درهم پیچیده بودند که کلافِ سردرگم و هزار گره آن را نمیشد از هیچ سو گشود .» چرا که «و به هر تقدیر اتفاقاتی با این شکل و حالت رخ داد و ما در پیچاپیچِ مسیرِ آدمها و آدمکها ، این سنگلاخها را نیز درنوردیدیم . هیچگاه در باور نمیگنجد که خروجِ از حیطه ی آدمکها و ورودِ به جرگه ی آدمها تا بدین اندازه پر هزینه باشد و نیز اینچنین حائزِ شرایط و احساسِ خاص
کتاب «آدم ها و آدمک ها» داستان زندگی در فرار از خفقان و رسیدن به آزادی است که حقیقت طبیعی هر انسانی را در خود جای داده است. با متن عالم زاده، خواننده به سرزمین هایی قدم می گذارد و از جریاناتی مطلع می شود که بهای آزادی خواهی در آن ها و در گذار از آن ها، قیمت زندگی انسانی را در خود جای داده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

.