۱۳۹۱ آذر ۲, پنجشنبه

مردان عصيانگر- گفتمان فدائيسم-تاريخ و انديشه سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(2)



*دستيابي مردم به روشنگري تنها به شكل تدريجي تحقق مي پذيرد. يك انقلاب شايد بتواند استبداد خودكامه و بهره كشي تاراجگر و قدرت طلب را پايان بخشد، اما هرگز باعث اصلاح واقعي طرز فكر مردم نخواهد شد. در واقع، تعصبات تازه جاي تعصبات پيشين را مي گيرند و دوباره تبديل به افساري مي شوند كه با آن انبوه توده نادان زير كنترل درآيد.ايمانوئل كانت

(ادامه)مقدمه - بازخواني فدائيسم و چريكيسم در تاريخ انديشه هاي سياسي ايران

3-بنيان هاي نظري و سياسي اين نوشته در انديشه هاي ليبرال دموكراتيك قرار دارد؛ انديشه اي كه بر اساس آن ها به سنجش تاريخي و ارزيابي معرفتي گفتمان فدائيسم و چريكيسم پرداخته ام و از دگرديسي آن ها به دوره «پسافدائيسم» و «پساچريكيسم» نوشته ام، با روش تحليل و ارزيابي انديشه ها، ايده ها و كنش هاي چريكهاي فدائي خلق در تاريخ ايران معاصر.
در تحليل گفتماني، اندیشه­هاي فدائيستي در رهگذر تاریخ دچار تحول و دگردیسی شده اند و برای این که بتوانند پاسخگوی نیاز زمانة خود باشند، ناچار از بیان و کنش در عرصه هاي کارآمد بالایی هستند. بی­تردید تشخیص کارآمدی و یا عقیم بودن فدائيستي در راستای همسویی آن با کنش­های اجتماعی(پهلويسم و تحولات ديگر)، بازیهای زبانی،  عملکردهای سیاسی، آموزه­های دینی و انگاره­های اجتماعی میسر بوده و هر گاه اندیشه­ فدائيستي در تکاپوی عملی(مبارزه مسلحانه) و نظری(ماركسيسم بلشويكي) خود بیانگر کنش­های عینی باشد، در واقع گفتمان آنان پدیدار خواهد شد. تحلیل گفتمانی اندیشه­هاي چريكهاي فدائي یکی از چندین راه و روشی است که به عرصه کارآمدی اندیشه و تقاضای جامعة ایرانی در بهره­گیری از آن ها می­پردازد و با تمسک به کاوش از تبار تاریخی اندیشه­ها(در گذار از توده ايسم و وام داري به بلشويسم)، نحوه شکل گیری آن­ها را در پروسه تاریخمندی به مداقه خردمندانه ای می­گذارد. این که اندیشه هاي بنيان گذاران مشي مسلحانه توده اي و جنگ چريكي شهري در برآورد کدامین کنش به سوی ایده­ای میل نموده است؟ و اندیشه­ای بر پایه نضج و تکامل کدامین فکر و ایده به بار نشسته است؟و زیر ساخت­های اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی اندیشه فدائيان از کدامین آبشخور اندیشگی و تأمل فرزانگی سیراب می­شود؟ از مسایلی هستند که در شکل گیری اندیشه فدائيان به مثابة گفتمان دخیل بوده و محدوده تحلیل گفتمانی اندیشه­ها را با عنایت به زیر ساخت­های کنشی آنان (شرايط اجتماعي-اقتصادي دهه چهل) به بحث می­گذارد. در واقع گفتمان فدائيان در بردارنده نظام بیانی یا گروه خاصی از گزاره­هاست که دارای خصلت زمانمندی هستند.
لازم است به كوتاهي از واژه و مصداق گفتمان بنويسم؛ واژه گفتمان از لحاظ فقه­اللغه، تبار به واژه discursus  در زبان لاتینی می­برد که در معنای بحث کردن مورد استعمال بوده است. گسترش کاربرد عام آن در زبان­های فرانسه و انگلیسی، به معنای گفتار، گفت و گو از هر دست و در معنای فنی گفتاری را شامل می­شود که به صورت خطابه و مقاله در شرح و بسط یک موضوع در یک زمینه علمی و نظری، به کار گرفته می­شده است. گفتمان مفهومی است که برای نخستین بار توسط زبانشناسان مطرح شده و مراد از آن در حیطه زبانشناختی عبارت از «مجموعه عناصر، لوازم و شرایطی است که چنانچه گرد هم جمع آیند، متن را به وجود می­آورند. بنابراین متن حاصل و نتیجه گفتمان است.به سخن دیگر گفتمان فرایند و متن فرآورده آن است. گفتمان پویا و متن ایستاست. فرآیند گفتمان تا لحظه نهایی، یعنی تکوین متن، هر لحظه مخاطب را در نظر دارد. گفتمان بی مخاطب نمی­تواند پیش برود. خالق سخن ـ مکتوب یا ملفوظ ـ  همواره باید مخاطب فرضی خود را در ذهن داشته باشد. در غیر این صورت گفتمان منظم حرکت نمی­کند و متن تمامیتی اندام وار نمی­یابد. به سخن دیگر، اندیشه در کلام تبلور پیدا نمی­کند.» صورت بندی بعدی تحلیل گفتمانی که بیشترین تاثیر را میان روش­شناسان و معرفت پژوهان بر جای گذاشته است، از آن داناي فرانسوی میشل فوکو است که گفتمان را از دایره تنگ زبانشناختی بیرون آورده و آن را وارد مباحث معرفت شناختی و بعضاً وجود شناختی کرده است. فوکو نخست اندیشه­های خود را «باستانشناسی» و سپس «تبارشناسی» نامید. دغدغه اصلی میشل فوکو در تحقیقات خویش، پرده افکنی از فریب­های تاریخی در زمینه تکامل و پیشرفت دانش انسانی و مقابله با غلط سوژه پردازی دکارت بود و او را این اندیشه به «مرگ سوژۀ فلسفی» و بی موضوعی علوم انسانی در دنیای مدرن رهنمون گردید.
فوکو بر پایه انکار سوژه باوری، از سویی به تشریح گسست­های تاریخی دانش (باستانشناسی) دست یازید و از سوی دیگر به تبیین نسبت دانش و قدرت (تبارشناسی) پرداخت.از پیشگامان فکری فوکو در طرح ناپیوستگی تاریخ دانش بشری می­توان به افکار ژرژ کانگیهیم در عرضه الگوی «تاریخ مفاهیم» و گاستون باشلار اشاره کرد که مفهوم «گسست تاریخی دانش» را مورد بحث قرار داده بود. فوکو آن جا که از رابطه دانش ـ قدرت سخن می­گوید و نقش قدرت را در تولید حقیقت با استفاده از تاریخ و تکیه بر از هم گسیختگی ذهن و گذار از هویت مستقل انسان مورد تأمل قرار می­دهد، طرح خود را تبارشناسی نامیده و آن جا که به تحلیل روابط دانش با شرایط امکان پیدایش آن می­پردازد، باستانشناسی را عرضه می­کند و این طرح­ها فوکو را به تامل در محوری­ترین آموزه وی یعنی سخن و قواعد حاکم بر موضوع شناسایی می­کشاند.
فوکو بر اساس تطبیق چهار حوزه شکل گیری گفتمان (موضوع شناسایی، گزاره­ها، مفاهیم و استراتژی­ها) با چهار حوزۀ عملکرد بیانی یعنی مرجع، گوینده، همزیستی و فعلیت به یک نظام سخن (گفتمان) که خصلتی تاریخمند دارد، می­رسد. فوکو در تحلیل نظام حاکم بر گزاره­ها که قواعد ظهور عمومی شکل گیری و دگرگونی گزاره چون رویدادی یگانه را میسر می­سازد و حدی میان سنت و فراموشی را تشکیل می­دهد، به یکی دیگر از اساسی­ترین اصطلاحات خویش یعنی «بایگانی» می­رسد.
باستانشناسی دانش با تاریخ اندیشه که تابع یک طرح خطی یا یک قانون واحد بوده و حول محور تاریخ کلی دور ­می­ماند، چهار تفاوت مهم دارد و همانطور که گذشت به نحوه شکل گیری گفتمان توجه داشته و نظام معرفتی یک دوره خاص را در تمام رویه­های گفتمان در سطوح و مراحل خود، مورد توجه قرار می­دهد.
میشل فوکو با طرح گسست­های معرفتی و مرگ انسان در دوره جدید، به خلاء ناشی از مرگ انسان در تفکر امروزین اشاره نمود و تلقی متفکران جدید از انسان را به عنوان موضوع شناسایی و فاعل شناسایی محصول یک تصادف تاریخی دانسته و عمر آن را در شرف اتمام اعلام می­کند.کاوش در تاریخ جنون، جنسیت و تأمل در رابطه دانش ـ قدرت که از فوکو فیلسوفی پوچ انگار و بیرون از مرزبندی­های رسمی به بار آوردند، توجه دانشمندان علوم انسانی و فلاسفه غربی را به خود مشغول داشته و حول اندیشه­ها و افکار فوکو تک نگاریها و مقالات معتددی در دو ده گذشته انتشار یافته است.
فوکو گفتمان را این گونه تعریف می­کند:«شبکه معنا از صورت بندی دانایی (اپیستمه) عمدتاً به این دلیل متمایز می­شود که دربرگیرنده کردارهای غیر گفتمانی و گفتمانی هر دو است. شبکه معنا، حوزه­ای همواره ناهمگن است و "گفتمان­ها، نهادها، ساخت­های معماری، قواعد، قوانین، اقدامات اداری، احکام عملی، قضایای فلسفی، اخلاق، انسان دوستی و غیره را دربرمی­گیرد".
بنابراين گفتمان عبارت است از یک نظام بیانی یا گروه خاصی از گزاره­ها که دارای خصلت زمانمند و تاریخمند هستند. در این معنا گفتمان گسترده­تر از ایدئولوژی است. در واقع "هر چیز و هر فعالیتی برای معنادار شدن باید بخشی از گفتمانی خاص باشد. این بدان معنا نیست که هر چیزی باید گفتمانی یا زبانی باشد، بلکه منظور این است که هر کنشی برای قابل فهم بودن، باید بخشی از چارچوب معنایی وسیع­تری به حساب آید. همه این معانی یا هویت­های متفاوتی که می­شود برای این شیء مفروض داشت، بستگی به نوع خاص گفتمان و شرایط ویژه­ای دارد که به آن شیء معنا و وجود می­بخشد. بنابراین برداشتی که لاکلو و موفه از گفتمان دارند، مؤید شخصیت ربطی هویت است. معنای اجتماعی کلمات، گفتارها، اعمال، و نهادها را با توجه به بافت کلی­ای که این­ها خود بخشی از آن هستند، می­توان فهمید. هر معنایی را تنها با توجه به عمل کلی­ای که در حال وقوع است، و هر عملی را با توجه به گفتمان خاصی که در آن قرار دارد، باید شناخت. پس اگر می­توانیم عمل را و گفتمانی را که عمل در آن واقع می­شود توصیف کنیم،­ مي توانیم فرایندی را درک، تبیین و ارزیابی کنیم."
لاکلو نیز در بحث از گفتمان و معرفی تبارشناختی آن با توجه به دگرگونی که عارض این واژه شده است، می­نویسد:"ریشه­های دور مفهوم گفتمان، که طی چند دهه اخیر در برخی رویکردهای معاصر در تحلیل سیاسی ارائه شده است، به پدیده­ای باز می­گردد که می­توان آن را چرخش استعلایی در فلسفه مدرن نامید. یعنی نوعی تحلیل که صرفآً معطوف امور واقع نیست، بلکه به شرایط امکان آنها نیز می­پردازد. فرض اصلی هر رویکرد گفتمانی این است که صرف امکان تصور، دریافت حسی، اندیشه، و عمل به ساختمند شدن حوزه معنادار معینی بستگی دارد که پیش از هرگونه بی ­واسطگی عینی حضور دارد." در واقع گفتمان شیوه ساختاری شناخت است که در درون یک فرهنگ به وجود می­آید و به نوبه خود شکل دهنده فرهنگی را به عهده می­گیرد.آشوری در بازگویی تبار معرفتی آن و تاکید بر معنای مدرن گفتمان و نقشی که در تحلیل اندیشه­های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی امروزه بر عهده دارد، معتقد است "بحث گفتمان اگر چه به صورت فرموله شده از آن دهه­های اخیر است، اما از نظر تاریخی به آن جهتی از اندیشه فلسفی مدرن برمی­گردد که "عقل" و "سوژه" شناسنده را در انسان از مفهوم جوهریت و از تصور خود بنیادی آن، چنانکه دکارت و کانت می­انگاشتند، به درآورده و در بند بودن آن را در شرایط تاریخی و اجتماعی و زیستی و روانی نشان داده است. هگل با مفهوم "روح زمانه" تاریخیت گسترش و بالش عقل کلی و بازتاب آن را در ذهن انسانی نشان داده است. مارکس با مفهوم "ایدئولوژی" (به معنای "آگاهی دروغین"، به اصطلاح وی) ذهن و شناخت را به شرایط اجتماعی و طبقاتی وابسته داشته است و بر بسیاری شناخت­ها انگ "ایدئولوژی" زده است. یعنی آگاهی دروغین. نیچه با پیش کشیدن رابطه "خواست دانش" و "خواست قدرت"، عقل و شناخت را به فرآیند زیستمانی (بیولوژیک) و فرهنگی و تاریخی انسان وابسته می­کند و کارکرد "حیاتی" آن را نشان می­دهد. فروید با کشف ناخودآگاهی، رابطه گفتار خودآگاه را با انگیزه­های نهفته و ناخودآگاه روانی نشان می­دهد. میشل فوکو، بر اساس دستاوردهای این اندیشه­گران است که با نشان دادن رابطه گفتارهای علمی با نهادهای اجتماعی و نظام قدرت (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی) وجه گفتمانی یا ایدئولوژیک آن­ها را آشکار کرده است و جستار "تحلیل گفتمان" را پرداخته است که امروزه هم در نقد ادبی و هم نقد ایده­ها و اندیشه­ها به کار می­رود."
به تعبیر فوکو "تحلیل گزاره­ها و احکام، تحلیلی تاریخی است، اما تحلیلی است که از هر گونه تعبیر پرهیز می­کند:این تحلیل استفسار نمی­کند که گفته­ها چه چیزی را پنهان می­کنند؟ معنای "واقعی" آن­ها به رغم ظاهرشان، چه بوده است؟ عنصر ناگفته­ای که دربردارند چیست؟...بلکه بر عکس از وجه هستی آن­ها استفسار می­کند. یعنی این که پیدایش آنها در زمان و مکانی که پیدا شدند چه معنایی برای آنها دارد، چرا آنها پیدا شدند و نه غیر از آن­ها". در واقع از نظر فوکو ویژگی کلی مفهوم گفتمان هدفمندی اجتماعی آن است. یعنی کاربرد زبان برای رساندن اندیشه­ها، تبلیغ ایده­ها، و اثر گذاشتن بر رفتار و ذهنیت دیگران.
یعنی گفتمان از یک زمینه برمی­خیزد، یعنی مجموعه شبکه روابط اجتماعی یا ساختار و سیستمی که نه تنها زبان را همچون تولید کنندۀ سخن ممکن می­کند و پدید می­آورد، بلکه زمینه­ساز انگیزه­های خودآگاه و ناخودآگاه نهفته در زیر سخن نیز هست و لایه­های آشکار و پنهان معنایی به آن می­بخشد و زبان را در جهت هدفی به کار می­گیرد. بنابراین گفتمان، سخن یا گفتاریست کم و بیش دراز که رساننده معنا و پیام و ایده و اندیشه­ای ست. به تعبیری "گفتمان در ساحت امکانی خاصی پدیدار می­شود. به عبارت دیگر هر گفتمانی را هر زمان و هر جا نمی­توان یافت. پیدایش گفتمان­ها و برد آنها و اثرگذاری­شان شرایط ویژه­ای را می­طلبد.از نظر امکان زبانی صرف و جمله­های ممکنی که هر زبان می­تواند تولید کند، هر آن چه بشر تا کنون گفته است و در آینده خواهد گفت در هر زمان بالقوه گفتنی است، اما این که امکان صرف زبانی زمان و شرایط اجتماعی و تاریخی ویژه­ای پدیدار شدن خود را می­طلبد تا فعلیت یابد و پدیدار شود. یعنی گفتنی و شنیدنی شود، بدین معناست که هر گفتاری وابسته به شرایط ویژه پدیداری خویش و دربند آن است و به همین دلیل، در تحلیل اجتماعی و تاریخی گفتارهاست که وجه گفتمانی آنها پدیدار می­شود. یعنی فضای فرهنگی، ذهنیت زمانه، ساختارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی، و روابط طبقاتی در درون هر ساختار اجتماعی­اند که گفتمان­ها را تولید می­کنند. فوکو قواعد گفتمانی حاکم بر موضوع شناسایی را در روابط سه عامل می­داند:الف ـ سطوح ظهور  ب ـ مراجع تعیین موضوع شناسایی   ج ـ جدول مختصات.شکل گیری گزاره­های یک گفتمان تابع روابط موجود در میان سه عنصر است:1ـ مراجع برخوردار از صلاحیت بیان گزاره­ها و پایگاه و نقش اجتماعی آنها.2ـ نهادهای مشروعیت بخش.3ـ موقعیت فاعل شناسایی یا گوینده در حوزه­های موضوعی مختلف.
فوکو شکل­گیری گفتمان را بر پایه گزاره­ها می­داند و گزاره در اندیشه وی گسترده­تر از معنای منطقی آن بوده و می­تواند قالب یک گزاره منطقی، یک جمله یا یک کار گفت و یا عمل گفتاری، یک معادله، یک نمودار یا قالب­های دیگر را متحقق سازد."مجموعه مفاهیم، موضوع شناسایی، و گزاره­های یک گفتمان باعث شکل­گیری مضامین یا نظریه­هایی می­شود که فوکو آن­ها را "استراتژیها" می­خواند. از نظرفوکو، برای بررسی نحوه توزیع این استراتژیها در تاریخ باید به عناصر زیر توجه کرد:1ـ نقاط احتمالی پراش (نقاط ناسازگاری و هم ارزی موضوعات شناسایی، مفاهیم و انواع گزاره­ها، به علاوه پیوندهای سامان بخش، که روی هم رفته یک مجموعه منسجم را می­سازند.)2ـ نقش یک گفتمان در منظومه­ای از گفتمانها که به آن تعلق دارد. این امر روی تحقق برخی از گزینه­های محتمل در یک گفتمان و عدم تحقق گزینه­های محتمل دیگر تأثیر می­گذارد. به عبارت دیگر جابجایی یک گفتمان از منظومه­ای به منظومه دیگر باعث تغییر اصول پذیرش و طرد گزینه­های محتمل در آن گفتمان می­شود و 3ـ نقش یک گفتمان در رویه­های غیر گفتمانی، قواعد و فرایندهای تخصیص یک گفتمان (اختصاص استفاده از یک گفتمان به یک گروه خاص)، و رابطه یک گفتمان با علایق و امیال." فوکو بر اساس تطبیق چهار حوزۀ شکل­گیری گفتمان (موضوع شناسایی، گزاره­ها، مفاهیم و استراتژیها) با چهار حوزه عملکرد بیانی یعنی مرجع ـ گوینده ـ همزیستی و فعلیت به یک نظام سخن (گفتمان) که خصلتی زمانمند و تاریخمند دارد، می­رسد.
در نهایت می­توان در تبیین واژه و جایگاه معرفتی پدیده گفتمان گفت:"گفتمان هنگامی که در وجه خودآگاه آن در نظر گرفته می­شود، گفتاری­ست هدفمند در شرح و بیان اندیشه­ای با سامانی منطقی که هدف آن رساندن مقصود به دیگران و اثر گذاشتن بر عقل یا عاطفه ایشان و باوراندن خود است، که در این معنا با گفتار (به همین معنا) کم و بیش یکی­ست. جز این که فصل معنایی خود را با "حرف" و "سخن" روشن­تر نشان می­دهد و در معنای فنی و دقیق فلسفی امروز گفتاری­ست تکیه کرده بر یک متن اجتماعی ـ تاریخی و زبان گویای نظامی از روابط است که نیروهای چیره، یا نیروهایی که امکان زبان گشودن در آن فضا را دارند، در قالب آن به زبان می­آیند و به همین دلیل، هر آن چه در آن فضا سرکوفته است و امکان بازگشودن ندارد، از گفتار محروم است و گفتمان پس زده و سرکوفته او را می­باید از خلال گفتمان­های بر زبان آمده کشف کرد. در معنای دوم گفتمان را همچون زبان روابط قدرت و امکان زبان گشودن نیروهای حاضر در یک صحنه اجتماعی ـ تاریخی، می­باید از خلال کشف رابطه گفتار با زمینه امکان گفتار، رابطه "متن" و "زیر متن" کشف کرد. بدین معناست که هر گفتمانی تنها در شرایط ویژه پدیداری خویش است که در قالب گفتار پدیدار می­تواند شد.بدین ترتیب هر گفتمانی در زیر فشار خویش گفتمان­های نهفته و خفه شده­ای دارد."
بر اين زمينه روش تحليل گفتماني من شكل گيري، گسست ها، پيوست ها و تحولات ارزشي و دانايي چريكهاي فدائي خلق و متن هاي آن و هم چنين تئوري پردازانش را در انسجام سخني و كنش هاي غيرگفتماني به تحليل گذاشته ام؛ در تحلیل گفتمانی یا تحلیل بیانی باید به سه ویژگی گزاره­ها توجه کرد:
1ـ ندرت:همواره گروه محدودی از گزاره­ها بیان شده و از بیان گزاره­های دیگر جلوگیری می­شود. ولی این بدین معنا نیست که در پشت گزاره­های بیان شده چیزی نهفته است که هنوز بیان نشده است، بلکه بدین معناست که هر گزاره­ای صرفاً جای خاص خود را در یک حوزه بیانی اشغال می­کند.
گفتمان و گزاره را نباید همچون یک "سند" دانست.یعنی همچون نشانه­ای که ما را به چیزی دیگر حواله می­دهد.بدین ترتیب، گفتمان از امکانات محدودی برخوردار است که بر اساس قواعد و شرایط خاصی تحقق و تخصیص می­یابند و این جاست که پیوند ذاتی گفتمان با قدرت و مبارزه سیاسی آشکار می­شود.
2ـ خارجیت یا برونزادگی:بر خلاف باور به وحدت درونی گزاره­ها، در تحلیل بیانی باید به پراکندگی و برونزادگی گزاره­ها توجه کرد.گزاره رویدادی است که همچون گوینده آن تابع پراکندگی خارج از آن است.
3ـ انباشت:گزاره­ها نه به شیوه­ای واحد و ثابت بلکه به طرق گوناگونی (همان طور که فوکو اشاره کرده است، از طریق فنون مادی، نهادها، مجاری رسمی، رویه­ها، روابط اجتماعی و غیره) حفظ، احیاء، استفاده، فراموش، دگرگون و یا حتی نابود می­شوند و نباید دنبال مبدأ پیدایش آن گشت.
در نهایت می­توان با تکیه بر تحلیل گفتمانی، وظیفه گفتمان را در چهار مرحله نظاره کرد:
"1ـ آستانه اثباتی يا تحققی:رویه­های گفتمانی وقتی از این آستانه می­گذرند که شکل مستقلی به خود گرفته و نظام واحدی برای شکل گیری گزاره­ها به کار گرفته شود.
2ـ آستانه معرفت شناختی:این آستانه وقتی پشت سر گذاشته می­شود که گروهی از گزاره­ها معیارهایی مثل تصدیق و انسجام را صورت بندی کرده و همچون الگویی برای دانش مورد استفاده قرار گیرد.
3ـ آستانه علمی:دانشی که آستانه قبلی را پشت سر گذاشته، وقتی از آستانه علمی عبور می­کند که مجموعه­ای از معیارهای صوری یا قوانین خاص صورتبندی گزاره­های علمی را به کار بندد.
4ـ آستانه صوری:این آستانه هم وقتی پشت سر گذاشته می­شود که یک گفتمان علمی بتواند اصل موضع­های لازم، عناصر مورد استفاده، ساخت گزاره­های مقبول، و دگرگونیهای مجاز خود را مشخص کند."
این نظام حاکم بر گزاره­ها که قواعد ظهور عمومی شکل گیری و دگرگونی گزاره چون رویدادی یگانه را میسر می­سازد و حدی میان سنت و فراموشی را تشکیل می­دهد، "بایگانی" نام دارد. همان چیزی که ما را از هرگونه وحدت و تداوم محروم می­سازد و وجود تمایز و پراکندگی در عقل و تاریخ و وجود را آشکار می­کند. بایگانی افق عمومی تجزیه و تحلیل گفتمان و حوزه بیانی و اشکال مثبت و تحقق آن­ها را تشکیل می­دهد.فوکو در توضیح بایگانی می­نویسد:"ما به جای این که در کتاب اسطوره­ای و بزرگ تاریخ، سطرهای واژگان را ببینیم که به گونه­ای آشکار، اندیشه­هایی شکل گرفته در دوره­ها و فضاهای تاریخی گذشته را ترجمه می­کنند، عمل پراکندۀ نظام­هایی را می­یابیم که گزاره­ها را چون رخدادها برقرار می­کنند (با شرایط خاص خود و قلمرو ظهورشان)، و نیز به گزاره­ها چون چیزها شکل می­دهند(با امکانات خاص خود و قلمرو ظهورشان).من پیشنهاد می­کنم که تمامی این نظام­های گزاره­ها را (خواه رخدادها باشند یاچیزها) بایگانی بخوانیم." در حقیقت "وقتی ما کنش­های کلامی جدی را به طور مضاعف تعلیق و حذف می­کنیم به این معنی که نمی­توانیم به معنا و حقیقت آنها متوسل شویم و بنابراین نمی­توانیم به فراگردهای فکری اندیشمندان بزرگ و یا پیشرفت علوم به سوی شناخت استناد کنیم، در آن صورت نیازمند شیوه تازه­ای برای تنظیم گفتمان هستیم.در حقیقت، به نظر فوکو هویت­ها و وحدت­های مرسوم در موضوعات علوم حتی بر طبق معیارهای خودشان تداوم ندارند.وی بر این نظر است که هیچ یک از ویژگیهای ذاتی هیچ یک از رشته­های دانش به مفهوم سنتی، در طی تغییرات، یکسان باقی نمی­ماند.رشته­های دانش، موضوعات، شیوه­های توصیف، مجریان صالح، مفاهیم و روش­های خود را در اعصار مختلف به شیوه یکسانی تعریف نمی­کنند و حتی در درون یک عصر تاریخی هم موضوعات هر رشته علمی دایماً دستخوش دگرگونی، تحول و جایگزینی هستند."
بر اساس تحليل گفتماني تاريخ انديشه هاي چريكهاي فدائي خلق ايران من كوشيده ام سير تاريخي تحولات گفتمان فدائيسم و ايدئولوژي چريكيسم را در بازخواني انتقادي مركزي ترين مفاهيم و مقولات اين گفتمان و كنش هاي غيرگفتماني آن و بر اساس متن هاي اصلي انگشت شماري كه فرهنگ سياسي چريكهاي فدائي را تشكيل مي داند، تبيين و تشريح كنم.
نتيجه گيري شخصي من از عمر چهل ساله گفتمان فدائيسم و ايدئولوژي چريكيستي مبتني بر اين موارد است:
-از آن جا كه چريكهاي فدائي خلق اعتقادي به حقوق طبيعي بشر ندارند و براي رسيدن به آرمانشهري كه در فرداي انقلاب سوسياليستي ساخته اند، جان و مال و آزادي انسان ها در تك تك آحاد مردم، در گفتمان فدائيسم و كنش هاي چريكي ارزش و اعتباري ندارند و حق اعتراض را هم در گره باورمندي به اصول از پيش داده و متافيزيكي(عاري از واقع گرايي و عينيت امور واقع) سازمان و متن هاي مقدس آن قرار داده اند و بر اين اساس، هر آن كسي كه از فرديت و خرد شخصي خود در ابراز احساسات و مخالفت با فدائيسم و جنگ چريكي سخن بگويد، به مسلخ تروريسم نهفته در كنش هاي چريكي فرستاده مي شود و فرقي ندارد آن انسان يكي از دشمنان باشد يا فردي از هم تيمي هاي سازماني در خانه هاي امن؛ 
-از آن جا كه چريكهاي فدائي بمثابه يك ايدئولوژي چپگرايانه، كمونيستي و برابر طلبي آرمانشهري ظاهر شده اند، بر اساس خصيصه اصلي ايدئولوژي ها بايستي دشمني هم داشته باشند؛ نظام جهاني امپرياليستي، انديشه هاي آزادي خواهانه ليبراليستي، منش هاي پارلمانتاريستي و اصلاح طلبانه سوسيال دموكراتيك، نظام پادشاهي پهلوي و نظام جمهوري اسلامي، نقطه مقابل فدائيسم را تشكيل مي دهند؛ بر اين اساس تضاد اصلي جامعه، تضاد آنتاگونيستي خلق و وابستگان داخلي امپرياليسم قرار داده مي شود؛
-از آن جا که چريكهاي فدائي از انديشه و منش دموكراتيك دور بودند، تمامي كنش هاي آنان آميخته به خشونت عملي و نظري بوده است؛
-از آن جا كه گفتمان فدائيسم در پيوند با بلشويسم بوده، نمي توانست گسست معرفتي راديكالي را با پيشينه جنبش كمونيستي ايران به انجام رساند؛
-از آن جا كه چريكهاي فدائي ايده هاي جمع گرايانه اي را نمايندگي مي كردند، هويت فردي و انديشه و احساس شخصي در حوزه هاي سازماني و رده هاي تشكيلاتي پايمال مي شده است؛
-از آن جا كه انديشه روشنگري در كنش و ايده پروري چريكهاي فدائي ناشناخته بود، روايتي تحريف شده و از صافي لنينيستي گذشته بر درك و شناخت انديشه هاي سياسي-اجتماعي ماركس در نوشته هاي بنيان گزاران و ديگر نويسندگان چريكيستي سلطه داشت؛
-از آن جا كه تحليل طبقاتي چريكهاي فدائي خلق از شرايط اجتماعي ايران متاثر از آموزه هاي لنينيستي و مائوئيستي بوده، شناخت آنان در هاله اي از تناقضات جامعه شناختي پوشيده شده است؛
-از آن جا كه كنش احساسي بر انديشه خردمندانه در ميان فدائيان خلق برتري داشته، فقر تئوريك و ناانديشيده ها باعث بروز خلاء هاي فكري و اختلافات بنيادين در عمر سازمان و انشعابات متعدد و فرساينده بر گفتمان فدائيسم مستولي بوده است؛
-از آن جا كه دريافت ايده هاي بلشويكي لنين از كانال حزب توده ايران به آثار و تأليفات فدائيان منتقل شده بود، بر خلاف ظاهر ديگرساني، چريكيسم شكل مسلحانه توده ايسم را به جنبش كمونيستي ايران وارد كرده است؛
-از آن جا كه چريكهاي فدائي به تفاوت هاي اقليمي-اقتصادي و اجتماعي سرزمين مادر عمليات پارتيزاني با جغرافياي ايران شناخت نداشتند، انتقال آن كنش ها در دوري از بنيان هاي تئوريك آن، چريكيسم را به ترور در شهر و به هم ريختگي در انجام عمليات مسلحانه روستايي، رهنمون شد؛
-از آن جا كه چريكهاي فدائي خلق ايران اولويت مبارزاتي خود را در اقدامات مسلحانه قرار داده بودند، ناخوانده هاي فرهنگي و ناسنجيدگي تئوريك در تمامي جريان هاي فدائيستي، آنان را از باززايي فكري و نوسازي انديشه اي بازداشته است؛
-از آن جا كه ايده هاي چريكهاي فدائي از پيش داده شده و در قالب هاي تعريف شده بيان مي شده، تغييرات اجتماعي، تحولات فرهنگي، دگرگوني اقتصادي و جابجايي سياسي در واقعيت خود از تحليل و تشريح فدائيان دور مانده اند؛
گفتمان فدائيسم و مشي چريكيسم، انديشه اي سترون و روشي پايان يافته است؛ كنشي كه در سوء تعبير از شرايط اجتماعي-اقتصادي ايران دهه چهل به عرصه آمد؛ در سوء تفاهم نسبت به دستگاه دولتي، به چرخه خشونت(چريكي) و خشونت(دولتي) حقانيت بخشيد؛ لحظه اي را در تاريخ سياسي ايران از آن خود كرد و زماني كه التهابات و احساسات روزانه آرام گرفت، به بي هودگي و بي پايه گي مبارزه مسلحانه و ايده هاي توده ايستي رسيد و با به بازي گرفتن خواسته هاي سياسي واقعي و مطالبات اجتماعي و فرهنگي عيني، بن بستي بر انديشه هاي سياسي و خمود و جمودي بر ايده هاي چپ گرايانه تحميل كرد.
***
مطالب این تک نگاری عبارتند از:
مقدمه-بازخواني فدائيسم و چريكيسم در تاريخ انديشه هاي سياسي ايران
فصل اول-زمينه هاي پيدايش مبارزه مسلحانه (چپ نو) در ايران
فصل دوم-تاریخ و مباني گفتمان فدائيسم
فصل سوم-از چريكيسم تا فدائيسم و پساچريكيسم
فصل چهارم-گذار از فدائيسم و چريكيسم
فصل پنجم-انديشه هاي پسافدائيستي و سوسياليستي در عصر پساانقلابي
پيوست- زنان، گفتمان فدائيسم و روش چريكي
منابع تحقيقاتي و مطالعاتي گفتمان فدائيسم
آرشيو چريكهاي فدائي خلق ايران
مفاهيم و واژگان گفتمان فدائيسم
نشريات گروه هاي «سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران»
سايت هاي اينترنتي تشكل هاي چريكهاي فدائي خلق ايران
انشعابات و تشكل هاي «سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران»
فهرست اشخاص

۱۳۹۱ آبان ۲۸, یکشنبه

مردان عصيانگر- گفتمان فدائيسم-تاريخ و انديشه سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران(1)



*آيندگان از خود خواهند پرسيد: چه شد پس از آن كه روشناي صبح يك بار بردميده بود، ما بار ديگر مجبور شديم در ظلمات روزگار بگذرانيم؟(كاستيلو)
مقدمه - بازخواني فدائيسم و چريكيسم در تاريخ انديشه هاي سياسي ايران
چهل سال پس از اولين درگيري مسلحانه چريك ها در سياهكل(19 بهمن 1349-شكستي كه حماسه شد!)، انديشه سياسي ايران در مأمن نافرماني مدني قرار گرفته و دوران پساانقلابي را در رهائي از قدرت بنيادگرايي ديني و زمانه پساكمونيسم از سر مي گذراند؛ تشكل هاي متعدد فدائيان، از ايده هاي چريكيستي عدول كرده و گفتمان فدائيسم را بدون دستيابي به ايده هاي مسالمت آميز و روش هاي مبارزاتي بي خشونت، پشت سر گذاشته اند؛ در دوران پسافدائيسم و گذار از چريكيسم، ماندن در گفتمان پيشين و سپري شده چريكهاي فدائي خلق ايران، بسان گرفتار شدن در دوران كودكي و چپ روي كودكانه اي تلقي مي شود؛ «گفتمان فدائيسم» در عرصه سياسي ايران چگونه به وجود آمد؟ اصول و مباني شيوه هاي چريكي و جنگ مسلحانه در شهر و روستا كدام است؟ خرده گفتمان هاي فدائيستي با كدام سمت و سوي ايدئولوژيكي پديدار شدند؟ فرايند تاريخي و معرفتي جنبش فدائيسم و چريكيسم چه مراحل و شرايطي را از سر گذراند؟ سقوط و پايان گفتمان فدائيسم بر پايه چه عوامل و عللي پيش آمد؟ گفتمان فدائيسم و جنبش چريكيسم چه دستآورد و چه خاطره اي براي جنبش مدني ايران داشته و چه درسي در راه سپاري به جامعه و فرهنگ دموكراتيك در ايران آينده دارد؟ اين پرسش ها و ارائه پاسخ هايي خردمندانه و برآمده از رشد انديشه سياسي در ايران به ليبرال دموكراسي، انگيزه و انگيخته من در تأليف و تحقيق اين كتاب بشمار مي روند؛ بنابراين صريح و جسورانه بنويسم: من در هيچ زمينه اي اعم از تئوريك-تاريخي-انديشگي-سياسي-اقتصادي-اخلاقي و انقلابيگرايي همراهي با ماركسيسم در تمامي روايت هاي آن را ندارم، هم چنان كه هيچ وابستگي ايدئولوژيك-سياسي-احساساتي و كنشي با كمپين ضدكمونيستي و ضدفدائيستي هم ندارم و ايدئولوژي را در تعريف فراروايت آن پايان يافته دانسته و اصول فكري ام را در انديشه هاي ليبراليستي و كنش هاي دموكراتيك مبتني بر اعلاميه جهاني حقوق بشر، قانون اساسي برآمده از حقوق طبيعي انسان و قرارداد اجتماعي عصر روشنگري و نظام سياسي مشروطه دموكراتيك بنياد كرده ام. چرا كه :« پایان ایدئولوژی نه پایان آرمان خواهی است و نه باید باشد. دست کم موضوع آرمانشهر را تنها با علم به مخاطرات ایدئولوژی می توان دوباره مطرح کرد. نکته اینجاست که ایدئولوژی پردازان ، مسایل را بیش از حد ساده می کنند. ایدئولوژی این ضرورت را از بین می برد که مردم با موضوع های مختلف، برحسب شان خاص هر موضوع، روبرو شوند. کافی است سکه ای در ماشین فروش ایدئولوژی بیندازی تا فرمول حی و حاضری تقدیمت کند. و زمانی که این باورها آمیخته به شور آخرالزمان بینی شود، رای و عقیده هم تبدیل به سلاحی می شود که عواقبی هولناک دارد.» اصول بنياني و پايه هاي اساسي انديشه و كنش سياسي ام را در ارزش و واقعيت حق جان- حق مال- حق آزادي و حق شورش بر حكومت غير دموكراتيك و ديكتاتوري استوار كرده ام. به تعبير دانيل بل:«پایان ایدئولوژی نقطه پایانی است، به زبان روشنفکرانه، بر یک دوران، بر دوران فرمول های سهل و ساده «چپ» در مورد تغییر اجتماعی. اما بسته شدن این کتاب به معنای کنار گذاشتن آن نیست. این نکته خصوصا هم اکنون که «چپ جدید» با اندک خاطراتی از گذشته دوباره قد علم می کند، بسیار مهم است. «چپ جدید» شور و زور دارد، اما تعریف دقیقی از آینده ندارد. پیشاهنگان این جنبش جدید به خود می بالند که «پیش می روند» اما به پرسش هایی چون: کجا می روند، تصورشان از سوسیالیسم چیست، چگونه باید از خطر بوروکراسی در امان بمانند ، مقصودشان از برنامه ریزی دموکراتیک یا نظارت بر کارگران چیست سوال هایی که هر کدام مستلزم تامل فراوان است تنها با عبارات مطنطن پاسخ می دهند.» از اين ديدگاه به مساله سياست و ايده هاي چپ گرايانه ايران نگاه مي كنم: پروسه اي كه در فرداي حاكميت بنيادگرايان در ايران و فروپاشي سوسياليسم واقعا موجود در جهان، انديشه هاي سياسي چپ گرايانه از راديكاليسم تا دموكراتيسم پيموده است؛ در گسست از كنش هاي رمانتيستي و پيوست به ايده هاي سوسيال دموكراتيك و ليبراليستي. در نهايت اين كه نوشتن از «گفتمان فدائيسم-تاريخ و انديشه سياسي سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران»، تماشاي رؤياي تباه شده نسلي از مبارزان ايراني است كه در ادغام اسلحه و احساس، از واقعيت جامعه و انگاره هاي نوپيداي سياسي-زيبايي شناختي غافل ماندند و تنها اسم خود را در تك ورقي از كتاب بي پايان و تأسف بار تاريخ ايران زمين ثبت كردند.
پيش از ورود به فصل هاي اصلي، ناچار از توضيح مواردي هستم:
1-«گفتمان فدائيسم» را به چه معنا به كار برده ام؟
وقتي فدائيسم را به كار مي برم، منظورم ايدئولوژي است كه به تمام پرسش هاي زندگي جوابي آماده و از پيش تعيين شده در قالب بسته بندي شده دارد. فدائيسم براي مبارزه روش دارد.(مثلا تبليغ مسلحانه بمثابه راهگشاي انقلاب مسلحانه) براي انقلاب برنامه دارد. براي جامعه فعلي و بعدي ساختارهاي ويژه اي انديشيده و حتي شيوه انقلاب و دشمنانش هدف خاصي دارد(مثلا طبقه بندي انقلاب از بورژوا-دموكراتيك بمثابه مقدمه انقلاب سوسياليستي) و هم چنين براي ايده ها و آرمان هايش سابقه تاريخي و ادبيات متفاوتي قرار داده است.(انقلاب اكتبر، انقلاب چین و انقلاب كوبا از اين نمونه هاي تاريخي هستند.) تضادها و اسطوره ها، شهيدان چريك فدائي خلق(انتشار پاره اي از سنگ قبرهاي شهداي فدائي با عنوان «تصاوير آرامگاه عاشق ترين زندگان-چريكهاي فدائي خلق ايران» حكايتي از اين شهيدباوري و اسطوره سازي است.) و آينده نگري خاص ايدئولوژيك، فدائيسم را از ديگران متمايز مي كند. ساختار گفتمان فدائيسم در تحليل تاريخ سياسي، ارزيابي انديشه هاي ديگر چپ گرايانه، درك و دريافت ماهيت دستگاه دولتي، تبيين و شناخت شرايط بين الملي و منطقه، تشريح فضاي سياسي و اقتصادي كشور، مبتني بر ايده هايي است كه در موقعيت اجتماعي و واقعيت فرهنگي ديگري شكل گرفته و بدون توجه به تفاوت هاي عارض بر به كارگيري انديشه و كنش سياسي چريكي در چارچوب سيستم متافيزيكي و توتاليتاريستي فدائيستي، انسجام يافته است.
در نگره چريك هاي فدائي، نبرد خلق و امپرياليسم بسان نبرد اسطوره اي اهورامزدا و اهريمن از ازل تا ابد در جريان است و در شكست و پيروزي مداوم قرار دارد؛ ايده اي به غايت مانوي و عميقا تراژيك، تماميت خواه و در حقيقت آموزه اي ناب از فرهنگ باستاني ايران زمين با مایه هایی از بلشویسم. چريكهاي فدائي از «مانيفست كمونيست» كارل ماركس و فريدريك انگلس آموخته اند «تاريخ كليه جوامعي كه تاكنون وجود داشته اند، جز مبارزه طبقاتي نبوده است...» دانيل بل درباره ايدئولوژي در زمانه ما مي نويسد:«ایدئولوژی که امری است ماهیتا همه یا هیچ ، و چیزی است باب مزاج روشنفکر جوان، بی جان شده و دیگر موضوع چندانی نمانده است که بتوان از لحاظ فکری به عبارات ایدئولوژیکی در آورد. نیروها و نیازهای عاطفی وجود دارند و مساله بسیج این نیروها موضوع حادی است. سیاست هم که چندان هیجان آفرین نیست. برخی از روشنفکران جوان گریزی به کارهای علمی یا دانشگاهی زده اند که در بسیاری از موارد موجب محدود کردن ذوق و قریحه آنها در قالب تنگ فن شده است؛ برخی دیگر، عرضه هنر را جولانگاه ابراز وجود یافته اند، اما در این خشکه زار نیز فقدان محتوا به معنای فقدان کشش لازم است که به وجود آورنده شکل ها و سبک های تازه است.»
فدائيسم بمثابه ايدئولوژي آن گاه كه از واقعيت دور مي ماند و با ذهنيات آماده اي به كنش هاي سياسي مواجه مي شود، به جاي واقعي گرايي قالب هاي ذهني را بر امور واقع تحميل مي كند؛ ذهنيتي كه داراي آگاهي كاذب است از اين جهت كه در ايجاد هماهنگي ميان امر واقع و دريافت ذهني آن، كج انديشي مي كند. عدم درك و شناخت واقعيت هاي سياسي و اجتماعي ايران دهه چهل و پنجاه، از حمله وارونه خواني هاي بنيان گذاران چريكهاي فدائي بشمار می روند. آگاهي كاذبي كه حتي از واقعيات اقتصادي(اصلاحات ارضي و دگرديسي جامعه ايران به فضاي صنعتي)، روايتي دشمنانه ارائه مي كند و نمي تواند بپذيرد كه دیگری نيز مي تواند براي خلق و جامعه منشاء خوبي باشد و كنش هاي نوسازانه به انجام رساند.
فدائيسم در نگارش من منحصر است به سازماني در ابتدا واحد كه در طول چهل سال از عمرش به بيش از 25 عنوان تشكيلاتي (فدائي ها) تقسيم شده است؛ تاريخي تأسف آور كه بر ايدئولوژي ستيزه گرانه بنا شد؛ از اقدامات تروريستي سر درآورد؛ به محاق سازش غيراصولي با پايگان ديني فرو پاشید و چهل سالي بعد از تأسيس نالازم اش، تمامي انگاره هاي خلق گرايانه فدائيستي را به تاريخ سپرد. فدائيسم از اولين كنش هاي غيرگفتماني و ايده هاي گفتماني بيژن جزني(اصيل ترين نظريه پرداز فدائيستي)، مسعود احمدزاده ، امير پرويز پويان، حميد مؤمني و ديگر بنيانگذاران چريكهاي فدائي خلق ايران شروع و تا روزگار ما در آموزه هاي كساني چون فرخ نگهدار، اشرف دهقاني و ديگر ادامه دهندگان راه و منش فدائيان اوليه را شامل مي شود. در اين تعريف فدائيان برگشته از مشي مبارزاتي پيشين در كنار وفاداران به سابقين از كنش هاي چريكي در كنار هم جاي مي گيرند.
2-چه الزامي در استفاده از مفهوم «چريكيسم» مورد نظرم بوده است؟
در استفاده از چريكيسم، كنش هاي مسلحانه در تمامي شيوه هاي آن اعم از جنگ شهري و جنگ در روستا و عمليات پارتيزاني و حتي سرقت از بانك ها و ترور افراد حكومتي و يا اشخاص خائن و مساله دار در سازمان را در نظر دارم. ايدئولوژي فدائيسم و چريكيسم همان فراروايت هايي هستند كه عصر پايان ايدئولوژي، آن ها را در تئوري و روش به چالش كشيده و با بحران هويتي جدي رويارو ساخته است.
چريكيسم در اين نوشته برخلاف فدائيسم فراتر از سازمان چريكهاي فدائي خلق ايران و ديگر انشعابات آن مي رود و تمامي طيف هاي مبارزاتي در چهل سال گذشته را دربر مي گيرد كه با تكيه بر اسلحه و مشي مسلحانه، به مخالفت با دولت هاي زمان (پهلوي. اسلامي) و ايدئولوژي هاي پهلويسم و خمينيسم مبادرت كردند؛ طيف هاي گوناگون ايدئولوژيك از چپ هاي ماركسيستي تا چپ هاي مائوئيستي از يك طرف و چپ گرايان مذهبي از متشرعان اسلحه به دست از فدائيان اسلام و هيأت هاي مؤتلفه اسلامي(حزب مؤتلفه اسلامي بعدي) و حزب ملل اسلامي تا بنيادگرايان مسلح جمعيت آزادي مردم ايران(جاما)، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي و سازمان مجاهدين خلق ايران از طرف ديگر، كثرت چريكيسم را نشان مي دهند؛ در طيف كمونيستي و غيرديني سازمان انقلابي حزب توده ايران از اولين ها در تغيير شيوه هاي مبارزاتي از مسالمت آميز به مسلحانه قرار دارند. سازمان وحدت كمونيستي(گروه اتحاد كمونيستي پيشين)، سازمان رهائي بخش خلق هاي ايران، گروه فلسطين و گروه آرمان خلق، سازمان مجاهدين خلق ايران(م.ل)، اتحاديه كمونيست هاي ايران(سربداران)، سازمان انقلابي زحمتكشان كردستان ايران(كومه له)، حزب رنجبران ايران، حزب حيات آزاد كردستان(پژاك) تا چريكهاي منفردي نظير مصطفي شعاعيان، بهزاد نبوي و .... هم كثرت چريكيسم را در ايدئولوژي غيرديني تشكيل مي دهند.

.