۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

صد سال اندیشه های ایرانی(25) چپ ایرانی؛ نگاهی از بیرون و تاریخ اندیشه

- سه عامل: همزمانی انقلاب در ایران و روسیه، همجواری جغرافیائی ایران و روسیه و ارتباطات فرهنگی- اقتصادی و سیاسی مخالفان رژیم های قاجار و تزار، موجب وابستگی فکری و تشکیلاتی جریان های چپ ایرانی به روسیه از آغاز شکل گیری آنان در ایران تا دهه های بعدی بشمار می رود؛ وابستگی که استقلال فکری و اجرائی را از چپ گرایان ایرانی گرفت و آنان را – به واسطه قدرت بالای حزب بلشویک و وجود کمینترن و اندیشه انترناسیونالیستی- به نمایندگان عمل و اندیشه سیاسی روسیه شوروی تبدیل کرد؛ اسناد به ما نشان می دهند که نخستین گروه های سوسیال دموکرات تبریز و رشت، شعبه ای از حزب سوسیال دموکرات روسیه بودند و باز هم می دانیم که حزب همت و حزب عدالت- اولین احزاب متشکل سوسیالیستی و کمونیستی در خاک روسیه شکل گرفتند و با انتقال به داخل کشور، حزب کمونیست ایران با برنامه ها و اهدافی که از سوی حزب سوسیال دموکراتیک کارگری روسیه (بلشویک) تهیه و تدوین شده بود، در سال 1299 خورشیدی با فراگیری دو حزب قبلی و بازمانده های سوسیال دموکرات های شهرهای مختلف اعلام موجودیت کرد؛ و باز اسنادی از زمانه شکل گیری گروه های کمونیستی در ایران نشان می دهند که نخستین کمونیست ها، تربیت شده در شوروی و حافظ منافع آن کشور در ایران و عامل برپایی انقلابات در همسایگی کشور شوراها بودند؛(ر.ک: کنش و اندیشه سلطانزاده- حیدرخان عمواوغلی- پیشه وری و...) اولین تلاش های کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در ایران با دخالت های نظامی و مالی در حرکت (نخست) ملی گرایانه میرزا کوچک خان ظاهر شد؛ بنیان همگامی و همراهی ملی گرایان با شوروی خواهان یا به تعبیری سیاسی- فرهنگی، انسجام ناسیونال سوسیالیسم در ایران بعد از مشروطیت در فردای قربانی کردن کوچک خان، در غائله آذربایجان از پرده بیرون افتاد که تجزیه از ایران و الحاق به شوروی را در دستور کار خود قرار داده بود.
- تهی بودن از مبانی تئوریک و طرد آزادی خواهی در درون جریانات چپ که نشأت گرفته از مخالفت کور و مقلدانه آنان در برابر آموزه های دموکراتیک بود، از عوامل انحرافی است که چپ را در ایران یک صد سال گذشته به ناکامی کشاند و در تمامی صورت ها و برداشت های آن از سوسیال دموکراسی اولیه عصر مشروطه تا حزب کمونیست زمان تغییر سلطنت یا حزب توده ایران دهه مهم بیست تا شروع جنبش چریکی در دهه چهل و پنجاه، آکنده از استالین گرایی و جانبداری متعصبانه از انقلاب اکتبر بود. نبود بنیان های نظری و آزادمنشی، چپ را همیشه در انشعابات مختلف گرفتار کرد و آنان نتوانستند به جای مرکزیت متمرکزی که ایده ای برگرفته از مارکسیسم روسی- چینی بود، فضای دموکراتیک را در میان خود و برای گسترش افکار گوناگون در یک جریان سیاسی به وجود آورند.
- در بازخوانی چپ گرایی ایران، هر چه از نظر زمانی به دوران حاضر نزدیک می شویم، جریانات از تئوری پردازی دور و رو به کنش گری احساسی می آورند و در همان حال، از واقعیات جامعه جدا می افتند و شتاب زده و عجولانه از بنیان های خردورزی و سنجش گری در اقداماتش تهی می شوند. هر اندازه که رسول زاده و سلطانزاده بر پایه ایده های سوسیال دموکراتیک و کمونیستی در عرصه های عملی حاضر بودند، هر قدر که تقی ارانی و خلیل ملکی در پی تبیین تئوریک ایده های سوسیالیستی و انترناسیونالیستی بودند، در مقابل بیژن جزنی و دیگر فعالان چپ گرایی دهه های متاخر، بی تأمل و بدون شناخت نیازهای جامعه ایرانی، در تکاپوی چریکیسم و اقدامات نظامی بودند و با دست آویز قرار دادن تز مارکس در وظایف تغییر جهان- به جای تفسیر آن- سوسیالیسم اولیه در ایران را به رادیکالیسم چریکی و جنگ های مسلحانه در روستا و شهر راندند. این زیگزال کنشی در چپ گرایی حکایت از گسستی است که در اندیشه های سوسیالیستی- در معنای وسیع آن- رخ داده و اندیشه های چپ گرایانه را به ایده هایی در زوال و جزمیت گرایی حماسی رهنمون شده است.(ر.ک: نبرد با دیکتاتوری، ص 81)
- در شرایطی از جریان های سیاسی چپ در ایران یک صد سال گذشته می نویسم که تمامی پشتوانه های خارجی و استوانه های نظری- عملی آنان امروزه به موزه تاریخ پیوسته اند؛ سوسیالیسم واقعا موجود شوروی که حمایت کننده اصلی چپ در ایران تا حزب توده و سازمان چریکهای فدائی خلق- اکثریت بود در منجلاب خودساخته اش در پایانه قرن بیستم به مافیای قدرت و ثروت برآمده از سازمان امنیت سوسیالیست ها (کا.گ.ب) استحاله یافت؛ چین خلقی ارمغان مائوئیسم زیر فشارهای خردکننده نیازهای واقعی انسان ها، در بازار جهانی سرمایه و اقتصاد آزاد حضوری بورژوامنشانه یافته است؛ (حتی بازی های لفظی نظیر سوسیالیسم بازار هم نمی تواند بن بست عارض شده بر مارکسیسم چینی و مائوئیسم را موجه جلوه دهد) تروتسکیسم در غیر واقعی بودن پیشگویی های پیامبر مطرود، سر در چنبره استالین ستیزی فرو برد و از خلق گرایی به طفیلی نظام های لیبرال بورژوا تبدیل شد؛ چریکهای امریکای لاتین اکنون به قاچاقچیان مواد مخدر تبدیل شده اند. کاسترویسم هم در چاه فساد و تباهی اخلاقی- اجتماعی، کشوری به غایت عقب مانده و خارج از تمدن بشریت، نفس های آخرش را- با وضعیت رو به مرگ فیدل- می کشد. کمونیست های دیگر در لباس دموکرات های امروز، ساز وارونه سوسیال دموکراسی می نوازند و بهره مند از مواهب لیبرال دموکراسی یا از دوستان انشعاب می کنند و یا جرگه های دوستانه نوینی تشکیل می دهند.
در جامعه امروز ایران هم نه دیکتاتوری پرولتاریای استالینی- لنینی محلی از اعراب دارد، نه تشکیل حلقه های چریک شهری یا روستایی مائوئی- چه گوارایی با واقعیت های اجتماعی و اقتصادی این کشور تطبیق می کند؛ نه می توان از عمل انقلاب مداوم تروتسکی سخن گفت و نه از انقلاب دائم مائوتسه دون؛ چپ توده ای و اکثریتی در ریگ زار توهم تقویت اعتقادات ضدامپریالیستی بنیادگرایان مذهبی خود را زنده به گور کرد. چریک ها به کشورهای لیبرال دموکراتیک بسنده کردند، تا هر ازگاهی انشعابی اعلام کنند و بیانیه ای صادر و مائوئیست ها- تروتسکیست ها- استالینیست ها و کاسترویست ها هم در جریان مبدل سوسیال دموکراتیک، منتظر موعود اصلاح گری هستند که از میانه بنیادگرایی دینی، عدالت اجتماعی را در کنار آزادی خواهی بر ایشان ارمغان خواهد آورد؛ جریان چپ در ایران با حسرت و حیرت به روزگار سپری شده اش می نگرد و در تباهی رویای رسیدن به انقلاب بورژوادموکراتیک (انقلاب بهمن) به انقلاب سوسیالیستی در خلسه های دائمی خویشتن را آرام می کند. واقعیت ها دمار از روزگار ایده ها و آرمان های ذهنی چپ گرایان درآورده و آنان را در سرگردانی تئوریک و عملی وانهاده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

.