۱۳۹۲ آبان ۲۷, دوشنبه

صد سال اندیشه های ایرانی(27) رضاشاه پهلوی و شکل گيری ايران نوين


اين دفتر از گزارش «صد سال انديشه هاي ايراني» به دوره اي ديگر از گشايش مشروطيت مي پردازد، بعد از وقفه اي كه بر آن تحميل شد؛ با برجسته كردن عنصر ناسيوناليسم ايراني و اشتياق به پيشرفت و ترقي با ناديده گرفتن عناصری از آزاديخواهي آن در عصر رضاشاه پهلوي. به‌ باور من‌ استمرار ايده‌هاي‌ نوجويانه‌ي‌ دوران‌ مشروطيت‌ و پيش‌ زمينه‌هاي‌ آن‌ با گذر از شرايط‌ بحراني‌ چهارده‌ ساله‌ي‌ ـ از تشكيل‌ اولين‌ پارلمان‌ در ايران‌ تا سوم‌ اسفند 1299 ـ پايه‌هاي‌ اوليه‌ و ابتدايي‌ خود را در عصر دولت‌ سردار سپه‌ استوار ساخت‌؛ به‌ تعبيري‌ بازخواني‌ تاريخ‌ آن‌ دوره‌ ـ از استقرار مشروطيت‌ و دوران‌ بحران‌هاي‌ چهارده‌ ساله‌ تا تغيير سلطنت‌ همچون‌ مدخلي‌ براي‌ دورة‌ مورد بررسي‌ ـ حكايت‌ از اين‌ مساله‌ دارند كه‌ انديشه‌هاي‌ سياسي‌ با نهادمند شدن‌ در نظام‌ كشورداري‌ و دگرديسي‌ كه‌ در فرهنگ‌ نخبگان‌ به‌ وجود آمده‌ بود، بيش‌ از هر ايده‌اي‌ خود را در دورة‌ مورد بررسي‌ ـ عصر رضا شاهي‌ ـ نشان‌ مي‌دهند؛ با اين‌ حال‌ نبايد از ايده‌هاي‌ اقتصادي‌، مقولات‌ اجتماعي‌ و باورهاي‌ مذهبي‌ كه‌ به‌ دنبال‌ رويارويي‌ با دنياي‌ مدرن‌، فرصت‌ بروز و درخواست‌ تغيير يافته‌ بودند، غافل‌ بود.
به‌ نظر من‌ اين‌ همه‌ نشات‌ گرفته‌ از نگاه‌ واقع‌گرايانه‌اي‌ بود كه‌ در ميان‌ روشنفكران‌ و نخبگان‌ سياسي‌ ـ فرهنگي‌ ايران‌ در برخورد با حوادث‌ و رويدادهايي‌ كه‌ در دورة‌ استقرار مشروطيت‌ تا تغيير سلطنت‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌ و انديشه‌ها را در پاسخگويي‌ به‌ عينيات‌ شكل‌ مي‌داد؛ اگر بخواهيم‌ در اشاره‌اي‌ اجمالي‌ به‌ ريشه‌ها بپردازيم‌، مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ از نخستين‌ طرح‌ اقتصادي‌ نام‌ برد كه‌ صنيع‌الدوله‌ در رسالة‌ «راه‌ نجات‌» پي‌ ريخت‌ و پشت‌ سر گذاشتن‌ عقب‌ ماندگي‌ ايران‌ را در ايجاد راه‌ آهن‌ دانسته‌ است‌؛ گذشته‌ از صحت‌ و سقم‌ اين‌ نظريه‌، مي‌توان‌ آن‌ را در بازخواني‌ تاريخي‌ انديشه‌هاي‌ مدرن‌ در ايران‌ به‌ تأمل‌ گذاشت‌؛ چرا كه‌ صنيع‌الدوله‌ به‌ درايت‌ دريافته‌ بود كه‌ بدون‌ ساماندهي‌ به‌ امور حمل‌ و نقل‌ و تسريع‌ در انتقال‌ كالاها، سيستم‌ معيشتي‌ سنتي‌ را نمي‌توان‌ از سر گذرانده‌ و به‌ گردونة‌ مبادلات‌ تجارت‌ بين‌المللي‌ وارد شد و به‌ همين‌ خاطر راه‌ حل‌ مشكلات‌ اقتصادي‌ ايران‌ و تحول‌ در امور تجاري‌ را ساختن‌ راه‌ آهن‌ مي‌دانست‌؛ اگر چه‌ اين‌ ايده‌ پيش‌ از صنيع‌الدوله‌ در ميان‌ منورالفكراني‌ چون‌ ملكم‌ خان‌ و... مطرح‌ بوده‌، ولي‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ صنيع‌الدوله‌ را به‌ جد با فكر ايجاد راه‌ آهن‌ مشغول‌ كرده‌ بود، از يك‌ طرف‌ تغييري‌ بود كه‌ در شيوة‌ كشورداري‌ پديد آمده‌ بود و از طرف‌ ديگر گسترش‌ آگاهي‌ها از اصول‌ و مباني‌ دنياي‌ مدرن‌ و آشنايي‌ با اهميت‌ زيربنايي‌ صنعت‌ در تجارت‌ بين‌المللي‌ و ساماندهي‌ به‌ مسائل‌ مالي‌ بود.
بنابراين‌ بايستي‌ انتقال‌ ايده‌هاي‌ مدرن‌ را از دورة‌ مشروطيت‌ به‌ دورة‌ رضا شاهي‌ در كليت‌ آنها ـ با شدت‌ و ضعف‌شان‌ ـ به‌ تأمل‌ گذاشت‌. يكي‌ از حلقه‌هاي‌ واسط‌ ميان‌ دوره‌ي‌ اول‌ مشروطيت‌ و به‌ حكومت‌ رسيدن‌ رضا شاه‌، جمع‌ نخبگاني‌ بودند كه‌ با ايده‌هاي‌ مدرن‌، در پي‌ انسجام‌ و مدرنيزاسيون‌ كشور بودند؛ يكي‌ از اين‌ جمع‌ها كه‌ در «انجمن‌ ايران‌ جوان‌» متشكل‌ شده‌ بودند، با انتشار مرامنامه‌اي‌ رؤوس‌ برنامه‌هاي‌ نوگرايانه‌ي‌ خود را اين‌ گونه‌ اعلام‌ كرده‌ بود:
ـ الغاي‌ كاپيتولاسيون‌.
ـ احداث‌ راه‌آهن‌.
ـ استقلال‌ گمركي‌ ايران‌.
ـ فرستادن‌ دانشجوي‌ دختر و پسر به‌ اروپا.
ـ آزادي‌ زنان‌.
ـ وضع‌ قانون‌ جزا.
ـ توجه‌ به‌ ترويج‌ معارف‌ و تعليمات‌ ابتدائي‌.
ـ تأسيس‌ مدارس‌ متوسطه‌ و توجه‌ به‌ تحصيلات‌ فني‌ و صنعتي‌.
ـ محروم‌ كردن‌ بي‌سوادان‌ از حق‌ رأي‌.
ـ تأسيس‌ موزه‌ها و كتابخانه‌ها و تئاترها.
ـ اخذ و اقتباس‌ قسمت‌ خوب‌ تمدن‌ اروپا.
علي‌ اكبر سياسي‌ ـ يكي‌ از بنيانگذاران‌ اصلي‌ «ايران‌ جوان‌» و از تحصيل‌ كردگان‌ اروپايي‌ در بخشي‌ از خاطرات‌ خود، به‌ ماجراي‌ ديدارشان‌ با سردار سپه‌ اشاره‌ مي‌كند كه‌ نقل‌ آن‌ براي‌ روشن‌ شدن‌ وضعيت آن دوران ضروري‌ است‌. دكتر سياسي‌ مي‌نويسد: چيزي‌ از تأسيس‌ «ايران‌ جوان‌» نمي‌گذشت‌ كه‌ سردار سپه‌ نخست‌ وزير نمايندگان‌ ايران‌ جوان‌ را به‌ حضور خواند. انجمن‌ دعوت‌ سردار سپه‌ را پذيرفت‌ ـ البته‌ جز اين‌ هم‌ نمي‌توانست‌ بكند! اسماعيل‌ مرآت‌، مشرّف‌ نفيسي‌، محسن‌ رئيس‌ و من‌ با اندكي‌ بيمناكي‌ به‌ اقامتگاه‌ او كه‌ در آن‌ موقع‌ در خيابان‌ سپه‌ تقريباً روبروي‌ مدارس‌ نظام‌ (بعدها دانشكده‌ افسري‌) بود رفتيم‌. در محوطه‌ باغ‌ ايستاده‌ بوديم‌ كه‌ او با شنلي‌ كه‌ بر دوش‌ داشت‌ با قامت‌ بلند و برافراشتة‌ خود از دور پيدا شد و روي‌ نيمكتي‌ نشست‌ و به‌ ما اشاره‌ كرد نزديك‌ شويم‌ و روي‌ نيمكتي‌ كه‌ نزديك‌ او بود جلوس‌ كنيم‌. آن‌ گاه‌ گفت‌: «شما جوان‌هاي‌ فرنگ‌ رفته‌ چه‌ مي‌گوئيد؟ حرف‌ حسابتان‌ چيست‌؟ اين‌ انجمن‌ ايران‌ جوان‌ چه‌ معني‌ دارد؟» من‌ گفتم‌: اين‌ انجمن‌ از عده‌اي‌ جوانان‌ وطن‌ پرست‌ تشكيل‌ شده‌ است‌. ما از عقب‌ماندگي‌ ايران‌ و از فاصله‌ عجيبي‌ كه‌ ما را از كشورهاي‌ اروپا دور ساخته‌ است‌ رنج‌ مي‌بريم‌ و آرزوي‌ از بين‌ بردن‌ اين‌ فاصله‌ و ترقي‌ و تعالي‌ ايران‌ را داريم‌ و مرام‌ انجمن‌ ما بر همين‌ مبني‌ و اصول‌ گذاشته‌ شده‌ است‌. گفت‌: «كدام‌ مرام‌؟» من‌ مرامنامة‌ چاپ‌ شده‌ انجمن‌ را به‌ او دادم‌. آن‌ را گرفت‌ و آهسته‌ و به‌ دقت‌ خواند. آن‌ گاه‌ نگاه‌ نافذ و گيرندة‌ خود را متوجه‌ ما كرد و با كمال‌ گشاده‌روئي‌ گفت‌: «اين‌ها كه‌ نوشته‌ايد بسيار خوب‌ است‌. مي‌بينم‌ كه‌ شما جوانان‌ وطن‌پرست‌ و ترقي‌خواه‌ هستيد و آرزوهاي‌ بزرگ‌ و شيرين‌ در سر داريد. ضرر ندارد كه‌ با ترويج‌ مرام‌ خودتان‌ چشم‌ و گوش‌ها را باز كنيد و مردم‌ را با اين‌ مطالب‌ آشنا بسازيد. حرف‌ از شما ولي‌ عمل‌ از من‌ خواهد بود... به‌ شما اطمينان‌، بلكه‌ بيش‌ از اطمينان‌ به‌ شما قول‌ مي‌دهم‌ كه‌ همة‌ اين‌ آرزوها را برآورم‌ و مرام‌ شما را كه‌ مرام‌ خود من‌ هم‌ هست‌ از اول‌ تا آخر اجرا كنم‌... اين‌ نسخه‌ مرامنامه‌ را بگذاريد نزد من‌ باشد... چند سال‌ ديگر خبرش‌ را خواهيد شنيد.»(خاطرات 117)
در واقع‌ ايده‌هاي‌ راه‌ يافته‌ي‌ مشروطيت‌ به‌ عصر رضا شاهي‌ بيش‌ از هر نمادي‌، در ايجاد نهادهاي‌ اقتصادي‌ ـ فرهنگي‌ و پديداري‌ مفهوم‌ دولت‌ ـ ملت‌ ظاهر شد؛ بلافاصله‌ بايد اضافه‌ كرد هيچ‌ كدام‌ از اين‌ نهادها و مفاهيم‌ نه‌ بدون‌ مقدمه‌ واقع‌ شدند و نه‌ از سنت‌هاي‌ ايراني‌ نشأت‌ مي‌گرفتند؛ تحولي‌ كه‌ در انديشه‌هاي‌ عده‌اي‌ از نخبگان‌ فرهنگي‌ـ سياسي‌ دوران‌ پيشامشروطه‌ و استقرار آن‌ در مواجهه‌ با مدرنيته‌ و گسست‌ از آموزه‌هاي‌ سنتي‌ به‌ وقوع‌ پيوسته‌ بود، پشتوانه‌هاي‌ فكري‌ ـ فرهنگي‌ نهادسازي‌ عصر رضا شاهي‌ ـ و حتي‌ پيش‌ از آن‌ يعني‌ استقرار پارلمان‌ و... را در دوره‌ي‌ اول‌ مشروطيت‌ ـ در خود جاي‌ داده‌ بودند؛ انديشمنداني‌ كه‌ من‌ افراد بنيان‌گذار و جريان‌ساز آن‌ را «مدرن‌هاي‌ كلاسيك‌ ايراني‌» خوانده‌ام‌، توانستند در گذار از باورهاي‌ سنتي‌ و ادغام‌ فرهنگ‌ ايراني‌ در نظام‌ رو به‌ رشد و جهاني‌ شونده‌ي‌ مدرنيته‌، بر دوران‌ سپري‌ شده‌ي‌ شيوه‌ي‌ زيستي‌ ـ فرهنگي‌ سنت‌ فائق‌ آمده‌ و دوران‌ تازه‌اي‌ براي‌ جامعه‌ و فرهنگ‌ ايران‌ زمين‌ به‌ ارمغان‌ آورند؛ با تحول‌ ذهنيت‌، بالتبع‌ كنش‌ها و معيارهاي‌ زيستي‌ نيز دچار دگرديسي‌ مي‌شوند.
بر اين‌ اساس‌ بود كه‌ فكر ايجاد دولت‌ منتظم‌ ـ مشورت‌ خانه‌ ـ تدوين‌ قوانين‌ موضوعه‌ و عرفي‌ ـ تشكيل‌ ارتش‌ متحدالشكل‌ ـ ايجاد راه‌آهن‌ و خطوط‌ تلگرافي‌ و... و هر آن‌ چيزي‌ كه‌ به‌ اصطلاح‌ جنبه‌هاي‌ عيني‌ و مظاهر دنياي‌ مدرن‌ و مدرنيزاسيون را تشكيل‌ مي‌دادند، آگاهان‌ فرهنگي‌ ـ سياسي‌ را به‌ خود مشغول‌ داشت‌ و آنان‌ به‌ اقتضاي‌ درك‌ و دريافت‌ خود از لوازم‌ و الزامات‌ دنياي‌ مدرن‌، به‌ ابراز نظرياتي‌ در خصوص‌ تغيير ساختارهاي‌ اقتصادي‌ ـ سياسي‌ و فرهنگي‌ براي‌ تأمين‌ نيازهاي‌ ايرانيان‌ روي‌ آوردند؛ من‌ اينجا از تحليل‌ تبارشناختي‌ اين‌ آرمان‌ها و ذهنيت‌ها كه‌ از دوران‌ برخوردهاي‌ نظامي‌ ايران‌ و روسيه‌ و رسوخ‌ نظام‌ نوين‌ اقتصادي‌ به‌ ايران‌ آغاز مي‌شود، مي‌گذرم‌ و فقط‌ به‌ اشاره‌ مفاهيم‌ و مضامين‌ اقتصادي‌ ـ سياسي‌ و فرهنگي‌ را كه‌ منورالفكران‌ عصر پاياني‌ قاجاريه‌ در آثار و تأليفات‌ خود پرورانده‌ بودند و به‌ دوره‌ي‌ رضا شاه‌ نيز گسترش‌ پيدا كردند، مي‌پردازم‌.
مي‌توان‌ از رساله‌ي‌ «تنظيمات‌» ميرزا ملكم‌ خان‌ ناظم‌الدوله‌ ياد كرد كه‌ از ضرورت‌ يك‌ دولت‌ مقتدر مركزي‌ سخن‌ مي‌گفت‌ و استقرار پادشاهي‌ سردار سپه‌، آن‌ ايده‌ را تا حدودي‌ عملي‌ كرد. يا از زمان‌ عباس‌ ميرزا، ايرانيان‌ در آرزوي‌ داشتن‌ يك‌ ارتش‌ دائمي‌ و متحدالشكل‌ بودند و اين‌ آرزو در دوره‌ي‌ رضا شاهي‌ به‌ عمل‌ رسيد؛ پيش‌ از اين‌ دوره‌، دو تلاش‌ براي‌ ايجاد ارتش‌ نوين‌ در ايران‌ انجام‌ گرفته‌ بود: يكي‌ در دورة‌ امير كبير و ديگري‌ در زمان‌ ميرزا حسين‌ خان‌ مشيرالدوله‌(سپهسالار) و در سالهاي‌ 1280 تا 1290 قمري‌. هر دو طرح‌ براي‌ تجديد كامل‌ سازمان‌ نظامي‌ ايران‌ ارائه‌ شد، ولي‌ هيچ‌ كدام‌ از آن‌ بزرگان‌ نتوانستند در انجام‌ خواسته‌هاي‌ خود موفق‌ شوند. تا اينكه‌ سردار سپه‌ بعد از كودتاي‌ 1299 كه‌ تشكيلات‌ نظامي‌ ايران‌ را چهار نيروي‌ بريگارد قزاق‌ ـ پليس‌ جنوب‌ ـ ژاندارمري‌ و بريگارد مركزي‌ تشكيل‌ مي‌دادند، با ايجاد سازمان‌ نظامي‌ واحد انسجام‌ داد و در 14 آذر 1300 خورشيدي‌ طي‌ فرماني‌ تمام‌ قشون‌ ايران‌ را داراي‌ لباس‌ متحدالشكل‌ و صاحب‌ تشكيلات‌ واحد گردانيد؛ تأسيس‌ دانشكده‌ افسري‌ در بهمن‌ ماه‌ همان‌ سال‌، اعزام‌ 60 نفر محصل‌ نظامي‌ به‌ فرانسه‌، جذب‌ امكانات‌ مالي‌، افزايش‌ تعداد كادر، خريد سلاح هاي‌ جديد و آموزش هاي‌ نوين‌، ارتش‌ ايران‌ را به‌ قدرتي‌ قابل‌ توجه‌ تبديل‌ و آرزوهاي‌ يك‌ صد ساله‌ را محقق‌ ساخت‌.
فون‌ بلوخر ـ سفير وقت‌ آلمان‌ در ايران‌ ـ درباره‌ي‌ روحيه‌ي‌ نظامي‌گري‌ رضا شاه‌ و اهميتي‌ كه‌ به‌ ارتش‌ مي‌داد، مي‌نويسد: «... او ساده‌ مي‌زيست‌، ولي‌ سخت‌گيري‌ و توجه‌اش‌ به‌ مسايل‌ نظامي‌ منحصر به‌ فرد بود. براي‌ ارتش‌ هر نوع‌ كاري‌ انجام‌ داد و دشمن‌ آن هايي‌ بود كه‌ با هزينه‌هاي‌ سربازان‌ جيب‌ خود را پر مي‌كردند... وي‌ به‌ شكلي‌ غير عادي‌ نسبت‌ به‌ ديگر ايرانيان‌ و همقطارانش‌ قد بلند، راست‌ و باتوان‌ بود. او همچنين‌ تندخو، چابك‌، رك‌ و نيز صفات‌ درنده‌خويي‌ داشت‌.»
باز مي‌توان‌ از مواردي‌ چون‌ ايجاد خط‌ آهن‌ يا مايه‌ كوبي‌ همگاني‌ نام‌ برد كه‌ از زمان‌ ناصرالدين‌ شاه‌ قاجار حسرت‌ دارا بودن‌ آن‌ به‌ دل‌ ايرانيان‌ مانده‌ بود و دولت‌ رضا شاه‌ توانست‌ آن‌ها را عملي‌ سازد؛ همان‌ طور كه‌ اشاره‌ كردم‌ ايجاد راه‌آهن‌ در ميان‌ آگاهان‌ مشروطه‌خواه‌ از چنان‌ جايگاهي‌ برخوردار بود كه‌ مرد دنيا ديده‌اي‌ چون‌ صنيع‌الدوله‌ ـ رئيس‌ اول‌ مجلس‌ اول‌ ـ علاج‌ عقب‌ ماندگي‌ ايران‌ و رشد اقتصادي‌ كشور را در ايجاد آن‌ و راه‌آهن‌ را «راه‌ نجات‌» ايران‌ از بلاي‌ عقب‌ ماندگي‌ مي‌دانست‌.
اين‌ آموزه‌ها بود كه‌ كنشگران‌ عصر رضا شاهي‌ به‌ پشتوانه‌ي‌ اجرايي‌ وي‌، مرحله‌ي‌ نهادمند ساختن‌ آن‌ها را عملي‌ ساختند؛ با آگاهي‌ از اهميت‌ راه‌آهن‌ رضا شاه‌ خود در خاطراتش‌ از سفر مازندران‌ مي‌نويسد: «امتداد خط‌ آهن‌ ايران‌ و متصل‌ ساختن‌ بحر خزر به‌ درياي‌ آزاد و خليج‌ فارس‌ جزو آمال‌ و آرزوهاي‌ قطعي‌ من‌ است‌، آيا ممكن‌ است‌ كه‌ خط‌ آهن‌ با پول‌ خود ايران‌ و بدون‌ استقراض‌ خارجي‌ و در تحت‌ نظر مستقيم‌ خود من‌ تأسيس‌ شود؟ آيا ممكن‌ است‌ مملكت‌ پهناوري‌ مثل‌ ايران‌ از ننگ‌ نداشتن‌ راه‌آهن‌ خلاص‌ شود؟...»(سفرنامه مازندران)
بالاخره‌ اين‌ آرزوها جامه‌ي‌ عمل‌ مي‌پوشد و با تصويب‌ قانون‌ انحصار دولتي‌ قند و شكر و چاي‌ به‌ منظور تهية‌ سرماية‌ ايجاد راه‌ آهن‌، در نهم‌ خرداد 1304 خورشيدي‌ از سوي‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌، رضا شاه‌ در يادداشتي‌ مي‌نويسد: «... در همين‌ اوان‌ به‌ كشيدن‌ خط‌ سراسري‌ و متصل‌ ساختن‌ اجزاي‌ مهمه‌ مملكت‌ به‌ يكديگر همت‌ گماشتم‌، بدون‌ اين‌ كه‌ براي‌ انجام‌ اين‌ كار ديناري‌ از خارجه‌ قرض‌ كنم‌، بلكه‌ با انحصار قند و شكر از خود ملت‌ گرفتم‌ و صرف‌ مصالح‌ خود ملت‌ كردم‌...» در 23 مهر 1306 خورشيدي‌ نخستين‌ كلنگ‌ ساختمان‌ راه‌ آهن‌ در محلي‌ كه‌ مي‌بايست‌ ايستگاه‌ تهران‌ ايجاد شود، به‌ دست‌ رضا شاه‌ به‌ زمين‌ زده‌ شد و در مدت‌ كمي‌، ايران‌ صاحب‌ راه‌ آهني‌ با طول‌ اولية‌ 1435 ميلي‌ متر شد. رضا شاه‌ چنان‌ علاقه‌اي‌ به‌ ايجاد راه‌ آهن‌ داشت‌ كه‌ در طول‌ ساخت‌ آن‌، حدود 18 بار از مراحل‌ ساخت‌ بازديد كرده‌ بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

.